جو
معنی کلمه جو در لغت نامه دهخدا

جو

معنی کلمه جو در لغت نامه دهخدا

جو. [ ج َ / جُو ] ( اِ ) غله ایست معروف که به تازی شعیر گویند. ( آنندراج ). غله ایست معروف که به اسب و استر و امثال آن دهند. ( برهان ). گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ایست که از هر بند آن سه سنبله بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است. اشقیله. شعیر. ( فرهنگ فارسی معین ). جو ازجمله غلات است ، معمولاً زودتر از گندم بدست می آید و ترتیب کشت آن تقریباً مثل گندم است. این محصول برای مصرف چهارپایان بکار میرود، و در برخی نقاط مردم نیز آنرا مصرف مینمایند :
تو نان جو و ارزن و پوستین
فراوان بجستی ز هر کس بچین.فردوسی.- جوفروش ( جودار ) گندم نما ؛ دغل. منافق. دورو :
همه گندم نمای جودارند
همه گل صورتندو پرخارند.سنایی.ببازار گندم فروشان گرای
که این جوفروش است و گندم نمای.سعدی.- امثال :
تو که جو نتوانی خورد، خری چه دعوی کنی ؟
جو پای کتل سودی ندهد.
دو جو در شکم به که دو من به پشت .
ز جو جو روید و گندم ز گندم .
|| واحد وزن ، و مقصود از آن جوی است که در بزرگی و کوچکی میانه باشد. یک حبه. ( فرهنگ فارسی معین از رساله مقداریه و فرهنگ ایران زمین 10:1-4 ص 413 ) . یک قسمت از هفتادودو قسمت مثقال. بیست ویک قیراط. ( صراح ). شانزده یک ِ دانگ. یک جو، نصف حبه است. ( زمخشری ). ربع قیراط و نصف تسو باشد، بوزن مقدار شش مو باشد از موی دم استر. ( دمشقی ). کنایه از مقدار کم و ناچیز. یک جو و دو جو و جوی کنایه از بسی بی ارزش ، بی ارج و بها :
خاقانیا خزینه گیتی بجو مخر
کز کیمیای عاقبتش فرد کرده اند.خاقانی.گر زآن رخ گندمگون اندک نظری یابم
زین جان که جوی ارزد بسیار نیندیشم.خاقانی.- امثال :
برخیزتا طریق تکلّف رها کنیم
دکان معرفت بدو جو دربها کنیم.سعدی. بر من به جوی ؛ یعنی من آن را به هیچ می شمارم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). برای من یکسان است. هیچ ارزشی ندارد :
ورشان نوحه کند برسر هر راهروی
بلبل از دور همی گوید بر من به جوی.منوچهری. جوی طالع ز خرواری هنر به
جوی زر بهتر از پنجاه من زور.سعدی. چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

معنی کلمه جو در فرهنگ معین

(اِ. ) = جوغ . یوغ . جغ . جوه : چوبی که به وقت شیار کردن زمین بر گردن گاو گذارند.
(جُ ) (اِ. ) گیاهی از خانوادة گندمیان جزو دستة غلات که دارای سنبلة ساده ای است .
[ په . ] (اِ. ) رود کوچک .
(جَ وّ ) [ ع . ] ۱ - هوای گرداگرد زمین ، اتمسفر. ۲ - کنایه از: اوضاع و احوال .

معنی کلمه جو در فرهنگ عمید

۱. =جُستن
۲. جوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جنگجو، دلجو، صلح جو، نامجو.
۳. جوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جستجو، پرس وجو.
۱. گذرگاه نسبتاً باریک آب.
۲. رودخانه، نهر، رود.
=جویدن
۱. هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است، اتمسفر.
۲. [مجاز] اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط، حال وهوا.
۱. یکی از غلات شبیه گندم که دانه های آن بیشتر به مصرف تغذیۀ چهارپایان می رسد و دارای مواد ازته، مواد چرب، سلولز، فسفر، کلسیم، آهن، و ویتامین b است. از آرد آن نان می پزند و از نظر ارزش غذایی به پای گندم نمی رسد.
۲. [مجاز] مقداری کم و ناچیز.
۳. [قدیمی] واحد اندازه گیری وزن برابر با پنجاه تا صد میلی گرم.

معنی کلمه جو در فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) جستن جوییدن : جست و جو جستجو . ۲- مفرد امر حاضر.
نام یمامه و نام سیزده موضع دیگرست .

معنی کلمه جو در فرهنگستان زبان و ادب

{atmosphere} [علوم جَوّ] پوششی گازی که هر جسم آسمانی را در بر می گیرد

معنی کلمه جو در دانشنامه عمومی

جو (سرده). جو ( نام علمی: Hordeum ) نام یک سرده از تیره گندمیان است.
جو (فیلم ۱۹۷۰). جو ( به انگلیسی: Joe ) یک فیلم سینمایی آمریکایی در ژانر درام محصول سال ۱۹۷۰ میلادی که توسط کمپانی شرکت گروه کانن توزیع شده فیلم توسط جان جی. آویلدسن کارگردانی شده است.
• دنیس پاتریک درنقش بیل کامپتون
• آدری کایر درنقش جوآن کامپتون
• سوزان ساراندون درنقش ملیسا کامپتون
• پیتر بویل درنقش جو کوران
• کی کالان درنقش مری لو کوران
جو (گیاه). جو ( نام علمی: Hordeum vulgare ) یکی از غلات است. چرخه زندگی این گیاه یک ساله و از خانواده گرامینه ها ( گندمیان ) است.
جو یکی از اولین غلات کشت شده توسط انسان است. شواهد نشان می دهند که جو از حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش به ویژه در اوراسیا کشت می شده است. در سطح جهان ۷۰ درصد از تولید جو به عنوان علوفه جانوران استفاده می شود، در حالی که ۳۰ درصد به عنوان ماده قابل تخمیر برای آبجو و برخی نوشیدنی های مقطر و همچنین در مواد غذایی مختلف مانند سوپ ها و خورش ها و در نان جو استفاده می شود. دانه های جو در تهیه مالت، معمولاً به روش سنتی به کار می روند.
از نظر مقدار تولید، در سال ۲۰۱۷، جو پس از ذرت، برنج و گندم در رتبه چهارم در میان غلات ( ۱۴۹ میلیون تن ) قرار گرفت.
خاستگاه واقعی جو هنوز ناشناخته است. اما بسیاری از پژوهشگران، خاستگاه این گیاه را کوه های زاگرس در غرب ایران، آناتولی جنوبی و فلسطین می دانند. بر پایه نظریه والیوف، مبدأ جوی ریشک دار و غلاف دار، کشور اتیوپی و شمال آفریقا و مبدأ نوع بدون ریشک، ریشک کوتاه و کلاهک دار، آسیای جنوب شرقی، به ویژه چین، ژاپن و تبت است.
«حدود پنج هزار سال پیش از میلاد مردم فلات ایران در پی تغییراتی که از لحاظ آب و هوا و تشکیل مزارع و چمنزارها به وجود آمد به دشت ها روی آوردند و زندگی تازه ای را آغاز کردند و در تمدن آن ها نسبت به دوران های پیشین پیشرفت بیشتری دیده شد. کهن ترین دشت نشینان، مردم تپه سیلک نزدیک کاشان بودند که آثار زندگی شان در آن جا به دست آمده. تحقیقاتی که در این محوطه انجام گرفته نشان می دهد که مردم فلات ایران به امر کشاورزی پرداختند و حیوانات اهلی را نیز پرورش دادند. در هزاره چهارم پیش از میلاد مردم دشت نشین فلات ایران در کار زندگی پیشرفت بیشتری کردند … در این دوره تجارت نیز رو به پیشرفت نهاد. اما دادوستد بیش تر مربوط به محصولات کشاورزی مانند گندم و جو بود. مسئله دیگر که اهمیت دارد این است که کشت گندم و جو نخستین بار در ایران متداول شد. »
جو برای تعداد زیادی از مردمان نواحی سردسیر و خشک ( به ویژه خاور میانه و شمال آفریقا ) منبع غذایی مهمی به شمار می رود. البته امروزه بیشتر برای خوراک دام و تهیهٔ فراورده های تخمیری از این گیاه استفاده می کنند.
جو یکی از سازگارترین غلات است که در شرایط آب و هوایی مساعد، در خاک حاصلخیز که قابلیت نگهداری آب در آن زیاد باشد، و همچنین در خاک هایی که PH آن ها بین ۷ تا ۸ باشد تولید می شود. این گیاه نسبت به گندم در برابر خشکی مقاوم تر است و بنابراین در آب و هوایی که آب، سبب محدود کردن تولید غلات می شود، جو می تواند بیشترین محصول را تولید کند. در شرایط دیم هم عملکرد جو بهتر از گندم و چاودار می باشد. تولید جو در همه نوع زمینی با بارندگی سالیانه ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلی متر امکان پذیر است. جو نسبت به دمای بالا ( بیش از ۳۲ درجه سانتی گراد ) مقاوم است. اما در شرایط آب و هوای مرطوب، در برابر دمای بالا بسیار حساس است. دانه جو نسبت به گندم برای جوانه زدن به رطوبت کمتری نیاز دارد. در مواردی که پس از جوانه زدن دانه، گیاه به علت کمبود رطوبت خشک شود، با فراهم شدن شرایط مساعد رطوبتی، گیاه رشد مجدد خود را با شدت بیشتری آغاز می نماید.
معنی کلمه جو در فرهنگ معین
معنی کلمه جو در فرهنگ عمید
معنی کلمه جو در فرهنگ فارسی
معنی کلمه جو در فرهنگستان زبان و ادب

معنی کلمه جو در دانشنامه آزاد فارسی

جَوّ (atmosphere)
(یا: هواکره) مخلوطی از گازهای پیرامون هر سیاره. نیروی جاذبۀ سیّارات مانع از فرار جوّ سیاره ای می شود. فشار جوّی یا چگالی گازها در جوّ با افزایش ارتفاع کم می شود. پایین ترین لایۀ جوّ زمین شامل حدود۷۸ درصد نیتروژن و حدود۲۱ درصد اکسیژن، هر دو به شکل مولکولی، حاصل از ترکیب دو اتم، و حدود یک درصد از گازهای دیگر، مانند آرگون، بخار آب، دی اکسید کربن و ازون نیز در این لایه وجود دارد که از نظر شیمیایی و فیزیکی در جوّ اهمیت دارند. جوّ در چرخه های گوناگون طبیعت، ازجمله چرخه های آب۱، کربن۲ و نیتروژن، نقش اساسی دارد. جو منبع اصلی در صنعت برای تولید نیتروژن، اکسیژن، و آرگون است که از تقطیر جزءبه جزء۳ هوای مایع۴ به دست می آیند. جوّ زمین براساس دما طبقه بندی و به چهار لایۀ جوی تقسیم شده است:
وردسپهر(تروپوسفر۵). پایین ترین لایۀ جو است که از سطح زمین ۱۰ کیلومتر ارتفاع دارد و براثر گرمادهی زمین، که خود براثر تشعشعات مریی و مادون قرمز۶ِ تابیده از خورشید گرم شده است، تا درجه حرارت پانزده درجۀ سانتی گراد گرم می شود. هوای گرم همچنان که در وردسپهر بالا می رود، سرد می شود. بالارفتن هوای گرم علتِ ریزش باران و بسیاری دیگر از پدیده های هوایی است. دمای سطح بالایی وردسپهر تقریباً ۶۰ ـ درجۀ سانتی گراد است.
پوش سپهر (استراتوسفر۷). لایۀ بعدی است و ارتفاع ۱۰ تا ۵۰کیلومتری را دربر می گیرد. با افزایش ارتفاع دمای آن افزایش می یابد. (از ۶۰ ـ تا نزدیک صفر درجۀ سانتی گراد).
میان سپهر (مزوسفر۸). از ارتفاع ۵۰ تا ۸۰کیلومتری سطح زمین را دربر می گیرد که با افزایش ارتفاع در آن دما کاهش می یابد و از صفر درجۀ سانتی گراد به زیر۱۰۰ درجۀ سانتی گراد می رسد.
گرماسپهر (ترموسفر۹). بالاترین لایۀ جوّ است که از ارتفاع ۸۰ تا ۷۰۰کیلومتری گسترش دارد. با افزایش ارتفاع، دما بسیار بالا می رود و به هزاران درجه می رسد. درجات حرارت بالای گرماسپهر نشانۀ گرمای کمی است، زیرا با جنبش میان تعداد بسیار کمی اتم و مولکول تعیین می شود که در فواصل بسیار دور از یکدیگر قرار دارند. ساختار گرمایی جوّ زمین حاصل برهم کنشِ پیچیده ای بین تابش الکترومغناطیسی۱۰ خورشید، تابشی که از سطح زمین بازمی تابد، و مولکول ها و اتم های موجود در جو است. درجۀ حرارت گرماسپهر در مناطق بالایی به علّت برخورد فوتون۱۱ های ماورای بنفش۱۲ (یو وی) و اتم های جوّ بالاست. درجۀ حرارت در سطوح پایین تر کاهش می یابد، زیرا فوتون های ماورای بنفش کمتری وجود دارد و بیشتر آن ها در برخوردهای سطوح بالایی جذب شده اند. کمینۀ گرمایی در قاعدۀ گرماسپهر میان ایست (مزوپاز)۱۳ نام دارد و بیشینۀ درجۀ حرارتِ نزدیک به سطح بالایی پوش سپهر (استراتوسفر) را پوش ایست (استراتوپاز)۱۴ نامیده اند. در این جا، همچنان که مولکول های سنگین تر فوتون های ماورای بنفش را جذب می کنند، درجۀ حرارت هم بالا می رود گازهای جدیدی به وجود می آید. نمونۀ با اهمّیت این فرآیند تولید مولکول های ازون۱۵(اکسیژن با سه اتم، O۳) از مولکول های اکسیژن است. ازون تابش ماورای بنفش را بهتر از اکسیژن معمولی، با دو اتم، جذب می کند و لایۀ ازونِ درون پوش سپهر از رسیدن مقادیر مرگبار اشعۀ ماورای بنفش به سطح زمین جلوگیری می کند. کمینۀ درجات حرارت بین پوش سپهر و وردسپهر نشان دهندۀ تأثیر عوامل گرمایش زمین است و به آن وردایست (تروپوپاز)۱۶ می گویند. در ارتفاعی بالای لایۀ ازون و زیر قاعدۀ میان سپهر، با ارتفاع ۵۰ کیلومتر، فوتون های ماورای بنفش با اتم ها برخورد و الکترون هایی را از آن ها جدا می کنند و پلاسمایی۱۷ از الکترون ها و یون های باردار مثبت می سازند. یون سپهر (یونوسفر)۱۸ ایجاد شده چونان بازتابگر امواج رادیویی عمل می کند و در مسیر انعکاس۱۹، بین نقاطی که در سطح زمین بسیار از هم دورند، ارتباطات رادیویی را ممکن می کند. دورتر از بالای جوّ، کمربندهای تابش وَن آلن۲۰ قرار دارند. در این نواحی، ذرات باردار پرانرژی که از خورشید ساطع شده اند (بادهای خورشیدی۲۱)، جذب میدان مغناطیسی۲۲ زمین می شوند. کمربند خارجی، در ارتفاع حدود ۱۶۰۰کیلومتری، عمدتاً حاوی پروتون۲۳، و کمربند داخلی، در ارتفاع حدود ۲هزار کیلومتری، حاوی الکترون است. بعضی مواقع، الکترون ها با شتابی فزاینده به سمت زمین پایین می آیند؛ خصوصاً به سوی مدار عرضی قطب که قوی ترین میدان مغناطیسی را دارد. وقتی این ذرات با اتم ها و یون ها در گرماسپهر برخورد می کنند، نور ساطع می شود. این پدیده منشأ درخشش هایی مشهود در آسمان است که به شفق قطبی شمالی۲۴ (نورهای شمالی۲۵) و شفق قطبی جنوبی۲۶ (نورهای جنوبی۲۷) معروف اند. در دوره های فعالیت شدید خورشیدی، جوّ به بیرون برآمده می شود و چگالی آن ده تا بیست درصد تغییر می کند. این پدیده فرو افتادن ماهواره ها را افزایش می دهد و امکان پیش بینی زمان دقیق ورود مجدد آن ها را به مسیر اصلی شان غیرممکن می کند. پدیده های زمین شناسی۲۸ عامل ایجاد خواص شیمیایی جوّ هر سیّاره است. بر خلاف زمین، جوّ متراکم زهره عمدتاً شامل دی اکسید کربن (CO۲) است. جوّ غنی از دی اکسید کربن زهره تابش های مادون قرمزی را جذب می کند که از سطح سیاره ساطع می شوند. به این سبب، درجۀ حرارت سطح سیاره تا حد ذوب سرب بالا می رود (← اثر گلخانه ای). چنانچه همۀ دی اکسید کربن موجود به شکل سنگ های کربناته۲۹ (← سنگ_آهک) در کرۀ زمین آزاد و وارد وردسپهر شوند، جوّ زمین شرایطی مشابه جوّ زهره خواهد داشت، امّا وجود آب به صورت مایع در سطح زمین امکان تشکیل سنگ های کربناته را فراهم می آورد و موجب می شود جو زمین کاملاً با جوّ زهره متفاوت باشد. دیگر اجزای جو در موقعیت های خاصی یافت می شوند؛ ترکیبات گازی نیتروژن و گوگرد در شهرها، نمک روی اقیانوس ها، و گرد و خاک حاصل از ذرات غیرآلی، مواد آلی در حال پوسیدگی، دانه و تخم های ریز گیاهان و باکتری ها در همه جا. در میان ساخته های بشر، ترکیبات کلروفلوئورو کربن (سی اف سی ها) اهمیتی خاص دارند، زیرا ازونِ پوش سپهری را تخریب می کنند. water cycle carbon cycle fractional distillation liquid air infrared electromagnetic radiation photon ultraviolet mesopause stratopause ozone tropopause plasma ionosphere hop Van Allen radiation belts the solar wind magnetic field proton aurora borealis northern lights aurora australis southern lights geology carbonate rock

معنی کلمه جو در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جو دو معنا دارد. از جو به معنای اوّل در بابهای طهارت،صلات،زکات، تجارت و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
جو از غلّات می باشد.و همچنین به معنای واحد وزن و طول است.جو، گاه به لحاظ جنس آن مطرح و موضوع احکامی قرار گرفته و گاه به عنوان واحد طول و وزن از آن یاد شده است. نگاه نخست به جو، نگاه استقلالی است که از آن به «شعیر» یاد می شود و نگاه دوم، نگاه طریقی است که از آن به «شعیره» تعبیر می شود.
جو به معنای نخست
از جو به معنای دوم به مناسبت در ابواب مختلفی نظیر طهارت، صلات، زکات و دیات سخن رفته است.در کتب فقهی به تبعِ روایات از جو به عنوان واحد وزن و طول نام برده شده که مقصود، جوِ معمولی از حیث حجم و وزن است.
← اندازه و جو
...
[ویکی الکتاب] معنی جَوِّ: هوای دور از زمین
معنی عَالٍ: سرکش - برتری جو
معنی عَالِیاً: سرکش - برتری جو
معنی عَنِیدٍ: ستیزه جو - معاند حقّی که از روی عناد حق را مسخره میکند .
معنی هَمَّازٍ: بسیار عیب جو و طعنه زن (صیغه مبالغه از ماده همز به معنی طعنه زدن بدون جهت و بسیار به دیگران و عیبجویی و خردهگیریهایی که در واقع عیب نیست .اصل در معنی این کلمه "شکستن"است)
معنی شِهَابٌ: شعله ای که از آتش بیرون می آید - شهاب (در اصل به معنای شعله ایست که از آتش بیرون میآید . به اجرام روشنی هم که در جو دیده میشوند از این جهت شهاب گفتهاند که گویا شعله ایست که ناگهان از یک نقطه آسمان بیرون آمده و پس از لحظهای خاموش میگردد)
معنی عَصْفِ: سبوس - غلاف و پوسته دانههای خوراکی نظیر گندم و جو و برنج - برگ زراعت - کاه (عصف ماکول به معنای برگ زراعتی مثلا گندم است که دانههایش را خورده باشند ، و نیز به معنای پوست زراعتی است مانند غلاف نخود و لوبیا ، که دانهاش را خورده باشند یا منظور کاه جوی...
معنی لُّمَزَةٍ: بسیار عیب جو - بسیار ایرادگیر- بسیار بدگو(اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و ...
ریشه کلمه:
جوو (۱ بار)
«جَوّ» در لغت به معنای «هوا» است.
هوا. (مفردات) آیا نگاه نکرده‏اند به پرندگان که در فضای آسمان مسخّرند. اگر جوّ به معنی هوا باشد چنانکه از راغب نقل شد «السّماء» در آن صورت مطلق و اعمّ است و جوّ قسمتی از آن می‏باشد.
[ویکی فقه] جو (قرآن). جو به معنای هوای دور زمین و نسبت به سماء مفهوم خاص می باشد.
کلمه" سماء" در لغت به معنی طرف بالا است، و این مفهوم جامعی است که مصداق های مختلفی دارد، لذا می بینیم در قرآن در موارد گوناگونی به کار رفته است:۱- گاهی به" جهت بالا" در قسمت مجاور زمین اطلاق شده، چنان که می فرماید: «ا لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء: آیا ندیدی خداوند چگونه مثل زده است گفتار پاک را به درخت پاکیزه ای که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است» ". ۲- گاه به منطقه ای دورتر از سطح زمین (محل ابرها) اطلاق شده، چنان که می خوانیم: «و نزلنا من السماء ماء مبارکا: ما از آسمان آب پر برکتی نازل کردیم». ۳- گاه به" قشر متراکم هوای اطراف زمین" گفته شده: «و جعلنا السماء سقفا محفوظا: ما آسمان را سقف محکم و محفوظی قرار دادیم» زیرا می دانیم جو زمین که همچون سقفی بر بالای سر ما قرار دارد، دارای آن چنان استحکامی است که کره زمین را در برابر سقوط سنگ های آسمانی حفظ می کند، این سنگ ها که شبانه روز، مرتبا در حوزه جاذبه زمین قرار گرفته و به سوی آن جذب می شوند، اگر این قشر هوای متراکم نبود ما مرتبا در معرض سقوط این سنگ های خطرناک بودیم، اما وجود این قشر، سبب می شود که سنگ ها پس از برخورد با جو زمین مشتعل و سپس خاکستر شود.۴- و گاهی به معنی" کرات بالا" آمده است: «ثم استوی الی السماء و هی دخان : به آسمان ها پرداخت در حالی که دود و بخار بودند و از گاز نخستین، کرات را آفرید»
مفهوم جو
• «ا لم یروا الی الطیر مسخرات فی جو السماء ما یمسکهن الا الله ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون : آیا به پرندگانی که در جو آسمان مسخر (قدرت خدای) اند ننگریستند که آنها را جز خداوند (با تعبیه دستگاه پرش در بدن و الهام کیفیت پرواز به آنها) نگه نمی دارد.» " جو" در لغت به معنی" هوا" است و یا قسمتی از هوا که از زمین دور است آن چنان که در تفسیر مجمع البیان و المیزان و آلوسی آمده است می باشد. اگر جوّ بمعنی هوا باشد چنانکه از راغب نقل شد «السّماء» در آنصورت مطلق و اعمّ است و جوّ قسمتی از آن می باشد.
خصوصیات جو در قرآن
...

معنی کلمه جو در ویکی واژه

orzo
رود کوچک.
کنایه از: اوضاع و احوال.
گیاهی از خانوادة گندمیان جزو دستة غلات که دارای سنبلة ساده‌ای
جوغ. یوغ. جغ. جوه: چوبی که به وقت شیار کردن زمین بر گردن گاو گذارند.
هوای گرداگرد زمین، اتمس

جملاتی از کاربرد کلمه جو

سینه می سوزد مدام از جور چشم دیده می گرید روان از دست دل
درد دل دارم و درمان خوشی می جویم درد می نوشم و رندانه به جان می گردم
زشت می آیم به چشم خویش از بی جوهری در جگر روزی که نبود خارخار خط مرا
روزه چیست از غیر درگه بستنست ازوجود و از عدم ره بستنست
گر ناله‌ای کند دل بدخو ز جور تو او را گناه نیست، تو بدخوش کرده‌ای
بدین‌سان گر چه شیرین است رنجور ز خسرو باد دائم رنج و غم دور
گبر باران دیده و عیار بود حیله جو و پرفن و مکار بود
جوابش داد خسرو کای دل آرام مرا در آزمایش میکنی رام
چو بشنید افراسیاب این سخن بجوشید از خشم مرد کهن
آل جولسون در ۱۹۵۰ در سان فرانسیسکو درگذشت.
مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی که او عام است و ماهیّات خاص اندر همه احیا