جلاء

معنی کلمه جلاء در لغت نامه دهخدا

جلاء. [ ج ِ ] ( ع اِ ) جلا. سرمه که جلا میدهد بصر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). نوعی از سرمه. سرمه و روشنایی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || لقب مردم که در وقت تعظیم بدان خطاب کنند. گویند: ما جلأه ؛ ای بماذا یخاطب فیعظم به. || ( اصطلاح تصوف ) جلاء ظهور ذات قدسیه است لذاته فی ذاته فی تعیناته. ( کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ).
جلاء. [ ج ِ ] ( ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. ( از اقرب الموارد ). عروس جلوه کردن.( تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
جلاء.[ ج َ ] ( ع اِ ) امر جلی و آشکار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سپیدی روز. ( منتهی الارب ).
جلاء. [ ج َ ] ( ع مص ) بیرون کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). از خانمان بیرون کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || از خانمان رفتن. لازم و متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ):جلای وطن کردن. || دور کردن زنبوران را تاانگبین برچینند. || هویدا کردن و آشکار ساختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || روشن شدن. ( اقرب الموارد ). || جلا دادن. زدودن زنگ شمشیر را. صیقلی کردن. || دور کردن و بردن. || انداختن و طرد کردن. || انداختن مرد را بر زمین. || انداختن جامه را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || برهنه شدن پیش سر از موی. رجوع به جلاءة شود.
جلاء. [ ج َل ْ ل ] ( ع ص ) روشن گر. بسیار جلاء دهنده.
- جلاء السیوف ؛ صیقل دهنده شمشیرها.

معنی کلمه جلاء در فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) سرمه ، کحل .

معنی کلمه جلاء در ویکی واژه

سرمه، کحل.

جملاتی از کاربرد کلمه جلاء

مجموعه یومیات مدیر عام به ترجمه فارسی "مدیر کل" در ایران پخش شده است که بازیگر نقش اصلی آن ایمن زیدان است. در این سریال بازیگران سوری چون مرح جبر، جهاد عبود، مدیحه کنیفاتی، نجلاء خمری و میریام عطاءالله ایفای نقش می‌کنند. سری دوم این مجموعه نیز بعد از ۱۵ سال کلید خورد.
وجه هفتم امر قتل بنی قریظه است و جلاء اهل نضیر فذلک قوله فی البقرة: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» یعنی عن الیهود «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» یعنی قتل بنی قریظه و جلاء اهل النّضیر.
ای درویش هیچ عملی بکار نیاید الا جلاء دل و جلاء دل به تقوی ودوام ذکر و نفی خاطر است از هر نیک و بد که در خیال و فکر آید از آنکه نماینده اوست و ببیننده دل. و دل دل نباشد تا شکستگی در وی پیدا نشود، قال النّبی(ص): «کلّمنی ربّی بثلاث کلمات: اذا احببت عبداً اجعل فیه ثلاث علامات، اجعل قلبه محزوناً ونفسه سقیمة و یدیه خالیةً من حطام الدنیا؛ و اذا ابغضته اجعل فیه ثلاث علامات، اجعل قلبه مسروراً و نفسه صحیحة و یدیه مملوّةً من حطام الدنیا».
الجلاء (به عربی: الجلاء) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان دیرالزور واقع شده‌است.
جلاء الروح کردم نام این چون هیچ مرآتی ندارد از جلا چاره چو سازد تیره دورانش
در عالم صفت است. یکی از اجلاء عرب بنزدیک مصطفی (ص) در آمد و سؤال کرد که ما را در بهشت چه نهاده‌اند و درجات ما تا کجاست؟
و منهم: سهیل معرفت و قطب محبت، ابوعبداللّه احمدبن یحیی بن الجلاء، رضی اللّه عنه
ابوعلی با بسیاری از مشایخ روزگار خود مانند جنید بغدادی، ابوحمزه بغدادی، ابوعبدالله جلاء، ابوالحسین نوری و بنداز صیرفی، ابوالحسن سیوطی، ابوبکر بن ابی سعدان و ابوالقاسم رازی مصاحبت داشت.
ابو بکر جلاء رضی الله عنه همی گوید که من کسی دانم که نفس وی را چیزی آرزوست. همی گوید ده روز چیزی نخورم و صبر کنم مرا آن آرزو بده. می گوید که نخواهم که ده روز چیزی نخوری، دست از این شهوت بدار. این است راه سالکان و بزرگان. چون کسی به این درجه نرسد، باری کمتر از آن نبود که از بعضی شهوات دست بدارد و ایثار کند و بر گوشت خوردن مداومت نکند که علی رضی الله عنه می گوید که هرکه چهل روز بر دوام گوشت خورد، دل وی سخت شود و هرکه چهل روز نخورد بدخو شود و معتدل آن است که عمر رضی الله عنه گفت پسر خویش را که یک راه گوشت و یک راه روغن و یک راه شیر و یک راه سرکه و یک راه نان تهی. و مستحب آن است که بر سیری نخسبد که میان دو غفلت جمع کرده باشد.
منم فتاده، به دست اقران،چو پیر کنعان به شام هجران ذهاب حزنی، جلاء عینی، صباح وصلک، اذا تجلی
در کتاب جلاء القلوب آمده است که حسن بن علی بن ابیطالب(ع) حسن بصری را دید که نزدیک حجرالاسود، بهر مردم سخن همی گفت: فرمود: ای حسن از مرگ بر خود خشنودی؟ گفت: نه.
فَنَرُدَّها عَلی‌ أَدْبارِها حتّی یعودوا الی حیث جاءوا منه بدیا، و هو الشام، ذلک فی اجلاء بنی النضیر الی الشام قصة طویلة.
ابن الجلاء -رحمة اللّه علیه- گوید: «التّصوّفُ حقیقةٌ لا رسمَ له.»