معنی کلمه تجرّد در لغت نامه دهخدا
خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر
وز روزگار دامن همت فرونشان.خاقانی. || فرونشستن جوش عصیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || برآمدن خوشه از غلاف. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || همچون حاجیان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ): منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا؛ ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حج افراد بجا آوردن. یقال : فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فلسفه )غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. ( فرهنگ نظام ). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنه صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- تجردگزین ؛ برگزیننده تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. ( ناظم الاطباء ).
- حالت تجرد ؛ حالت تنهائی و گوشه نشینی. ( ناظم الاطباء ).
- عالم تجرد ؛ عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. ( ناظم الاطباء ).
تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( اِخ ) سیدعبداﷲ لاهوری ،که علوم رسمیه را در برهان پور از مولوی غلام محمد، یکی از تلامذه ملانظام الدین قدس سره خوانده و از آنجا به جذبه ربانی رکاب عزیمت حجاز رانده ، بعد استسعاد حج و زیارات به بندر سورت مراجعت کرد و بتکمیل بقیه ٔعلوم روی ارادات پیش علمای آن شهر آورد. از اوست :
جز زلف تو جانان که سرش بر قدم تست
آشفته که ایام بکام است کدام است ؟( از صبح گلشن ).
تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( اِخ ) شیخ محمدعلی. از شاگردان شیخ خیراﷲ فداگجراتی و هم زمان نورالعین واقف بود و خودش لاهوری المولد و اصولش در ملتانیان معدود، اکثر اوقات مجردانه در کوهستان جنبو میگذرانید و در سنه 1179 هَ. ق. در زاویه مرقد خزید از اوست :