خطل

معنی کلمه خطل در لغت نامه دهخدا

خطل. [ خ ُ طُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خَطلاء. ( منتهی الارب ).
خطل. [ خ َ طَ ] ( ع اِ ) سخن بسیار سست و تباه. || پیچ و تاب. || خرام. || سستی. || سبکی. || شتابکاری. || درازی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || اضطراب اسب و نیزه. || جنبش اسب و نیزه. || فحش زن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خطل. [ خ َ طَ ] ( ع مص ) خطا کردن در گفتار و رای خود. || بدنام بودن شخص بزنا. || سست و سبک گردیدن. || سخن تباه گفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خطل. [ خ َ طِ ] ( ع ص ) گول. || زود نیزه زننده. || تیر که نشانه را خطا کند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || درشت و سخت از جامه و بدن. || ( اِ ) رسن صیاد. || پهلوی خیمه و جامه که درازا بزمین کشان بود. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .

معنی کلمه خطل در فرهنگ معین

(خَ طَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سخن بسیار و بیهوده . ۲ - احمقی ، شتابکاری .

معنی کلمه خطل در فرهنگ عمید

انجام دادن رفتار نسنجیده.

معنی کلمه خطل در فرهنگ فارسی

گول یا زود نیزه زننده

معنی کلمه خطل در ویکی واژه

سخن بسیار و بیهوده.
احمقی، شتابکا

جملاتی از کاربرد کلمه خطل

یکی مقصورهٔ عتاب و دیگر چامهٔ دعبل سه دیگر مخلص اخطل، چهارم مقطع اعشی
از حشمت این دیبه ز نه اطلس گردون در پی کشد غاشیه ام اخطل و اعشی
زین شعر آبدار خوی خجلت و حیا بر جان شخص اخطل و حسان نشسته است
جهان‌ دانش و جود ای ز وصف‌ ذات تو عاجز ضمیر اخطل و اعشی روان صابی و حسان
گهی روایت آب قصیده های رهی بخاک بر زده ناموس اعشی و اخطل
بگاه عربده دندان عقل و دین شکنند قلم بدست خطلا بر سر صواب کشند
بزی به کام دل دوستان و بر در تو هزار چاکر شاعر چو اخطل و اعشی
راویان شعر من در مدح او سخره بر راعشی و اخطل کرده‌اند
کفش رنگی دلش سنگین خطلش مشکین لبش شیرین به خو توسن به رو سوسن به رخ گلشن به تن مرمر
ساختت از شاعران پر اخطل و فضل و جریر مجلست از ساقیان پر اخطی و رای و یمک