معنی کلمه جگرگوشه در لغت نامه دهخدا
آن جگرگوشه همان شد که من اول گفتم
که چو شوید لبش از شیر جگرخواره شود.کمال خجندی ( از آنندراج ).تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالعین مدارا و محابا نمی فرماید با هیچ اجنبی رفق نخواهد رفت. ( سندبادنامه ص 204 ).
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل بجگرگوشه مردم دادم.حافظ.پدر که چون تو جگرگوشه از خدا میخواست
خبر نداشت که دیگر چه فتنه میزاید.سعدی.رجوع به جگربند شود. || زاویةالکبد. ( دهار ). زایدة الکبد. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).