به مجرد
معنی کلمه به مجرد در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه به مجرد
یکی از گونههای گوشماهی دارای پوشش زیبای نارنجی متمایل به قرمز، با زائدهای بلند منگولهمانند و دو ردیف چشمهای آبی متمایل به سبز در لبه صدف میباشد. این صدفها، معمولاً خود را به کف نمیچسبانند و در درون آب به وسیله زدن صدفها به یکدیگر و نیز نوعی حرکت جستمانند جلوبرنده حرکت میکنند. اگر شماری از گوشماهیها را درون آکواریوم قرار دهیم، همگی در کنار هم به آرامی زندگی مینمایند؛ ولی به مجرد اینکه یک ستاره دریایی زنده به آکواریوم اضافه شود، گوشماهیها به سرعت جای خود را ترک میکنند.
پدر گفت: ای پسر! به مجرد خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن، همچو نابینایی که شبی در وحل افتاده بود و میگفت: آخر یکی از مسلمانان چراغی فرا راه من دارید. زنی مازحه بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟! همچنین مجلس وعظ چو کلبه بزّاز است آنجا تا نقدی ندهی بضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری سعادتی نبری.
در هر نظام حقوقیی، بازهٔ زمانی اعتبار شخص حقوقی میتواند متفاوت باشد. نسبت به اشخاص حقیقی، در این که شخصیت آنها از زمان به دنیا آمدن آغاز میگردد یا از زمان انعقاد جنین، اختلاف نظر میتواند وجود داشته باشد. نظام حقوقی ایران، شخص حقیقی را از زمان انعقاد نطفهٔ جنین به رسمیت میشناسد، مشروط بر این که زنده به دنیا آید حتی اگر قابلیت حیات را نداشته باشد و فوراً پس از به دنیا آمدن، بمیرد. نسبت به اشخاص حقوقی، آغاز زمان اعتبار میتواند معلق بر انجام تشریفاتی خاص از قبیل ثبت شخصیت و غیره باشد. برای نمونه، نهادهای غیر تجارتی، پس از ثبت، موجود، اعتبار میشوند ولی برخی از شرکتهای تجارتی به مجرد تعیین هیئت مدیره و بازرسان و یک سری تشریفات، موجود قلمداد میشوند.
پس هر که این اوصاف درو توان وی را صوفی گویند که معانی تصوف صفتی است که چون کسی بدو موصوف شد او را صوفی شاید گفت. و اگر ازین معنی خالی باشد و به مجرد اسم و صفتی قانع بود جز غرامت و ندامت حاصلی ندارد.
و به این سبب بود که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مجرد اظهار اسلام از کفار کفایت می فرمودند، اگر چه می دانستند که اسلام آوردن ایشان از خوف و بیم یا طمع و امید است، زیرا که منظور حضرت این بود که به واسطه اجتناب از معاصی و مواظبت بر طاعات، به تدریج فطرت ایشان که از ظلمت کفر تیره و تار شده بود بحالت اصلیه عود نموده نورانیت طاعات اندک اندک در آنها تأثیر کند و ایشان را به مرتبه تصدیق قلبی و اعتقاد قطعی برساند همچنان که در بسیاری از ایشان چنین شد.
ای تو به مجردی نرفته گامی چهات زهرهٔ آن بود که جویی کامی
مأموران امنیتی، امجد امینی، پدر مهسا، را به مجرد خروج از خانهاش، بازداشت و به اداره اطلاعات سقز منتقل کرده و به پدر مهسا امینی گفتند که حق خروج از منزل و رفتن سر مزار را ندارند و نباید در مراسم سالگرد که قبلا آن را اعلام کرده بودند شرکت کنند. همچنین دیدهبان حقوق بشر مستقر در نیویورک نیز قبلا نوشته بود که در آستانه سالگرد اعتراضات ۱۴۰۱ حداقل ۳۶ نفر از اعضای خانوادههای کشتهشدگان اعتراضات دستگیر و یا به زندان محکوم شدهاند.
و بدان که حسبت خواجه بر بنده و حسبت بنده بر خواجه و حسبت زن بر شوهر و حسبت رعیت بر سلطان همچنین بود که حسبت فرزند بر پدر که این حقوق همه موکد است عظیم اما حسبت شاگرد بر اوستاد آسان تر است، چه آن حرمت به مجرد دین است، چون بدان علم که از وی آموخته است کار کند محال نباشد، بلکه عالم که به علم خویش کار نکند حرمت خویش فرو نهاده باشد.
به مجرد اینکه آترزی مری شناسایی شد، از شیر دادن به نوزاد بایستی پرهیز شده و از راه رگ نیازهای غذایی وی برآورده گردد. درمان بستگی به شدت آن داشته و بیشتر با جراحی شکافتن مری و پیوند زدن آن به معده و نیز برطرف کردن فیستول میباشد.
و از این جهت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «شیطان جاری مجرای خون است در بدن آدمی، و از جمیع راهها داخل می شود» و معذلک چون که شیطان از آتش است و آتش به هر جا که افتاد زود جای خود را می گشاید و به اندک مایه ای که یافت در نهایت سرعت توالد و تناسل می کند، و از اطراف و جوانب آن، آتش های دیگر پیدا می شود، پس به مجرد اینکه اندک راهی در خانه دل یافت جای خود را وسیع می کند و متواتر و پی در پی توالد و تناسل می کند و هر نسلی از آن هم دفعتا نسلی دیگر از آن به هم می رسد و همچنین إلی غیر النهایه.
این خبر به گوش آلتئا رسید و آن زن خشمگین شد. به سوی صندوق رفت و آن نیمسوز را از آن بیرون آورد و به درون آتش اجاق انداخت. به مجردی که آن کُنده نیمسوز شعلهور شد، ملئاگروس به حال مرگ بر زمین افتاد و چون هیمه کاملاً سوخت و خاکستر شد روح ملئاگروس نیز از بدنش بیرون شد.
و چو مردم صورت های نطقی و کتابتی و صانعی را بر هیولی های آن پدید آرنده است و مر صورت های محسوسات را به قوت متخلیه از هیولی های آن برآهنجنده است و اندر قوت حافظه مر آن را نگاه دارنده است و مر صورت های معلومات را اندر نفس خویش جای دهنده است بی آنکه صورت معلومی اندر او با صورت معلومی دیگر بیامیزد، پدید آمد که نفس مردم مکان صورت های مجرد است. و دلیل بر درستی این قول که گفتیم: نفس مکان صورت های مجرد است، آن است که مردم کسی را که نخست بیندش بازنشناسدش، از بهر آنکه صورت آن کس را قوت متخیله او از هیولی او به مجرد بیرون نکرده است و اندر قوت حافظه خویش نگاه نداشته است، و مر کسی را که دیده باشد، چو دیگر بار بیند بشناسدش، از بهر آنکه مر صورت او را به مجرد نگاه داشته بود اندر نفس خویش و چو دیگر باره بیندش و مر این صورت بازپسین را با آن صورت پیشین برابر یابد، گوید: این همان است، و مر آن را (شناختن) گوید. و چو درست کردیم که زندگی جسد به نفس است (و) زندگی نفس ذاتی است و آنچه زندگی او ذاتی باشد نمیرد و آنچه نمیرد فنا نپذیرد، درست شد که نفس پس از فنای جسد باقی و زنده است. و چو نفس مردم آراسته است مر پذیرفتن صورت های معلومات را به میانجی حواس که یافته است، پدید آمد که نفس هیولی است مر صورت های هر علمی را، چنانکه جسم هیولی است مر صورت های صناعی را. و چو اندر این عالم اجسام مر صورت های مختلف را پذیرفته است- چنانکه بر بعضی از جسم صورت آتش است و بر بعضی صورت هواست و بر بعضی صورت آب است و بر بعضی صورت خاک است و بر بعضی صورت افلاک است- و این همه به جملگی جسم است وز این اجسام پس از این صورت ها صورت های موالید است (که همی پدید آیند از نبات و حیوان) و معادن، و صورت اندر جسم جز به حرکت پدید نیاید و ما درست کردیم پیش از این (که مر جسم را به ذات خویش) حرکت نیست، پدید آمد که صورت کننده این جسم خداوند حرکت است. و چو درست کردیم (که حرکت ذاتی) مر نفس راست و ایت ارادی است، پدید آمد که صورت کننده جسم نفس است. پس ظاهر شد (که نفس خداوند) صنعت است. و چو مر جسم را حرکت نیست و نفس معدن حرکت است، درست شد نیز که (نفس جسم نیست. پس) ظاهر کردیم که اندر ما گوهری است که به ذات خویش زنده است و میرنده نیست و مر او را حرکت ذاتی است و (مکان) صورت های مجرد است و خداوند صنعت است و دانش پذیر است و پس از فنای جسد باقی است و جسم (نیست،) و نام این جوهر به نزدیک ما نفس است. و شرط ما به اول این قول آن بود که مر این جوهر را بدین صفات اثبات (کنیم،) و به جای خویش از این کتاب اندر چگونگی و چرایی آمدن او اندر این عالم و پیوستن او به جوهر جسم، سخن (مشروح) بگوییم و بیان قوت های او بکنیم. بتوفیق الله تعالی.
امر باری سبحانه اندر توهم نیاید و اندیشه اندرو نرسد به هیچ روی از رویها ، و مر امر را وحدت گفتند: گوئیم یکی بباید تا یکی ازو یکی باشد همی دانیم که از یکی پدید آمد و یکی هست ولکن مرو را جز اندر یکی اثبات نیست . همچنانک همی دانیم که چشمه مهر جهانتاب از نور او جهان روشن شده است و نور اندرو قرار دارد و لکن نور را ندانیم که آن حال که دارد از چه دارد . و گر گوئیم که نور چون از چشمه مهر جدا شود چگونه باشد و هم آنرا بتواند پذیرفتن از بهر آنک اگر اندیشه کند که نور چون از مهر جدا شود چیزی باشد کمتر از چشمه مهر یا بزرگتر ازو و آن خود هم چشمه مهر باشد و نه مجرد نور باشد ، و نور مجرد را و هم نپذیرد و نیز چشمه مهر را بی نور و هم نپذیرد ، و گر کسی گوید که چشمه مهر چون نور ازو جدا شود سیاه باشد ، این نه روا باشد ، از بهر آنک روا نباشد که تور امروز اندر تاریکی قرار گرفته باشد ، و گر چشمه مهرتاریک بودی بی نور پس نور اندر تاریکی قرار گرفته بودی ، و این محال بودی . پس درست شد که مر نور را بی چشمه مهر اثبات نیست ، و هم چنان مر چشمه مهر را بی نور اثبات نیست . و هم چنین گوئیم که امر باری را سبحانه که به عقل متخذ شده است چون متحد شدن نور بآفتاب چشمه به مجرد وهم اندر نیاید .
با تشکیل کشور اسرائیل بسیاری از یهودیانی که به صورت مخفی در کشورهای اسلامی و مسیحی زندگی میکردند به این کشور مهاجرت کردند و به دین یهودیت بازگشتند. در سال ۲۰۱۵ کنست مجلس اسرائیل قانونی تصویب کرد که به مجرد آن مهاجرت یهودیانی که به زور به مسیحیت گروانده شدند، که بنی آنوسیم شناخته میشوند، را تسریع کند. رابرت ایلاتوف که نمایندهای بود که این پیشنویس این قانون را به مجلس ارائه کرده بود گفت: «این افراد میخواهند بعد از ۵۰۰ سال به ریشه یهودی و کشور یهودی خود بازگردند.»
حضرت عیسی علیه السلام کاسه سری را دید افتاده پایی بر آن زده گفت: «به اذن خدا تکلم کن و بگو چه کس بودی آن سر به تکلم آمده گفت: یا روح الله من پادشاه عظیم الشأنی بودم، روزی بر تخت خود نشسته بودم و تاج سلطنت بر سر نهاده و خدم و حشم و جنود و لشکر در کنار و حوالی من بود، ناگاه ملک الموت بر من داخل شد به مجرد دخول، اعضای من از همدیگر جدا شده و روح من به جانب عزرائیل رفت و جمعیت من متفرق گردید ای پیغمبر خدا کاش هر جمعیتی اول متفرق باشد» .
آن که از زنی شنود یا از کودکی که در محل، شهوت بود که این حرام بود.اگر چه کسی را که دل به کار حق مستغرق بود، چه شهوت در اصل آفرینش هست و چون صورتی نیکو در چشم آید، شیطان به معاونت آن برخیزد و سماع به حکم شهوت شنود و سماع از کودکی که محل فتنه نباشد مباح است و از زنی که زشترو بود مباح نیست، چه وی را می بیند، و نظر بر زنان به هر صفت که باشد حرام است. اما اگر آواز شنود از پشت پرده، اگر بیم فتنه بود حرام بود و اگر نی مباح بود و دلیل آن که دو زن در خانه عایشه رضی الله عنها سرود می گفتند و بی شک رسول (ص) آواز ایشان می شیند. پس آواز زنان عورت نیست چون روی کودکان، ولیکن نگریستن در کودکان در شهوت و جایی که بیم فتنه باد حرام است و آواز زنان نیر همچنین است. و این احوال بگردد. کس باشد که بر خویشتن ایمن باشد و کس باشد که بترسد و این همچنان باشد که حلال خویش را بوسه دادن در ماه رمضان حلال بود کسی را که از شهوت خویش ایمن بود و حرام بود کسی را که بترسد که شهوت وی را در مباشرت افکند یا از انزال ترسد به مجرد بوسه دادن.