خمود

معنی کلمه خمود در لغت نامه دهخدا

خمود. [ خ ُ ] ( ع مص ) خمد.( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به خمد شود. فرونشستن آتش. ( ترجمان علامه جرجانی ).
- خمود تب ؛ سرد شدن و سکونت آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خمود نار ؛ بمردن آتش. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| طرف تفریط عفت است و آن سکونت از حرکت در طلب لذات ضروری است که شرع و عقل در اقدام بر آن رخصت داده باشد از روی نثار نه از روی نقصان خلقت.( نفایس الفنون فی عرائس العیون ). || ( اِمص ) پژمردگی. کاهلی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
زین حوالت رغبت افزا در سجود
کاهلی و جبر مفرست و خمود.مولوی.
خمود. [ خ َم ْ مو ] ( ع اِ ) جائی که آتش در آن خوابانند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

معنی کلمه خمود در فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِمص . ) خاموشی .

معنی کلمه خمود در فرهنگ عمید

۱. سست و ضعیف شدن.
۲. [قدیمی] خاموش شدن، فرونشستن زبانۀ آتش.

معنی کلمه خمود در فرهنگ فارسی

خاموش شدن آتش، بیهوش شدن، سکوت وخاموشی، بیهوشی
۱ - ( مصدر ) خاموش شدن زبان. آتش . ۲ - بیهوش شدن . ۳ - ( اسم ) خاموشی سکوت بیهوشی . توضیح استعمال (( خمودت ) ) بمعنی افسردگی صحیح نیست و همچنین کلم. (( خمود ) ) بمعین افسرده و پژمرده درست نباشد و بجای آن ((خامد ) ) صحیح است . یا شهوت سکون بود از حرکت در طلب لذات ضروری که شرع و عقل در اقدام بر آن رخصت داده باشد از روی اختیار نه از راه نقصان خلقت و آن طرف تفریط (( عفت ) ) است .
جائیکه در آن خوابانند .

معنی کلمه خمود در ویکی واژه

خاموشی.

جملاتی از کاربرد کلمه خمود

جناب شاه قزل ارسلان که خدمت اوست سجود گاه جنّاب و مراغه جای خمود
خمود است و خموش است بنال ای چنگ هنگام خروش است
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن‌پروری و خمودگی می‌گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می‌نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می‌خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی، رؤیا، و تخیل موج می‌زند و نگاه جزئی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت‌ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. ابلوموف نمایانگر مسخ انسان است.
پنجم دوام صوم است باید که پیوسته روزه دارد که روزه را در قطع تعلقات بشری و خمود صفات حیوانی و بهیمی خاصیتی عظیم است که «الصوم لی و انا اجزی به».
در مشاهده نمود با ربود مع است و وجود با خمود مقارن و این سری بوالعجب است ذوق باید چند گویم ای عزیز چون طلیعۀ جمال پیدا شود درِقلعۀ نهاد بقوّت بشکند تا محبّقصد عالم معشوق کند آن شنیده باشی که چون مجنون بعد از کمال عشق نظر بر جمال لیلی افکند هستی او روی بعالم نیستی آورد ای برادر عِنْدَ ظُهورِ الْحَقِّ ثُبُور الْخَلْقِ
بوده‌است. نهانگاهی خموده بر جاده ای روستایی در انهنای زمینی پاییزی و سرد. آب جهان در 5 کیلومتری رهورد قرار دارد. منطقه ای پر از چشمه‌های جوشان که نیازهای آبی روستا از آن برطرف می گردد.
و نیران الشباب موقدات بسعد لا یخاف من‌الخمود
یکی منم که برآورده چون گهر از سنگ هم از مقام خمولم هم از سرای خمود
جواب: اﷲ الذی خلکم ثمّ رزقکم ثمّ یُمیتُکم ثمّ یُحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم. بسیار خوب است لیکن زمان را چهار قسم است هرگاه فرض کنیم قسمت اول و دوم در نهایت خوبی‌ست و قسمت سوم یک قدری خمود در کار دیده می‌شود. قسمت چهارم در نهایت خوبی است. پس ازهرجهت خوب است ان شاء اﷲ الرحمن.
ای خواجه وثوق گاه غرق تو رسد هنگام خمود رعد و برق‌ تو رسد
ای حس فره‌، فسرده شو در پی وی عقل قوی خموده شو در سر
پائیز: مقام خمود را گویند.
حرارت عرش معنی را عمود است و زان گرمی مگر فترت خمود است