خزیدن
معنی کلمه خزیدن در لغت نامه دهخدا

خزیدن

معنی کلمه خزیدن در لغت نامه دهخدا

خزیدن. [ خ َ دَ ] ( مص ) آهسته بجائی درشدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). داخل شدن به آهستگی :
دشت از تو کشید مفرش وشی
چرخ از تو خزید در خز ادکن.ناصرخسرو.از کجا اندر خزیدستی در این بی در حصار
همچنان یک روز از اینجا ناگهان بیرون خزی.ناصرخسرو. || لغزیدن با اراده.( یادداشت بخط مؤلف ). کشیدن خود را بی دست و پای به جانبی چنانکه کرمان و ماران. ( یادداشت بخط مؤلف ). کشان و بشکم راه رفتن چون مار. ( یادداشت بخط مؤلف ). غیژیدن :
شیر غرنده که او را دید از هیبت او
پیش او گردد چون مار خزیده بشکم.فرخی.دست و پای از تن دشمنش جدا باد بتیغ
تا خزد دشمن چون مار همیشه بشکم.فرخی.از آمل حرکت کردیم همه شب براندیم و بیشه ها بریده آمد که مار در او بدشواری توانست خزید. ( تاریخ بیهقی ).
روز حرب از پیش او خرچنگ وار
پس خزیدن عادت بدخواه باد.ابوالفرج رونی. || نشسته رفتن مانند کودکان تازه برفتار آمده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). کون خیز رفتن. کون خیز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). حبو. ( تاج المصادر بیهقی ). || در کنجی پنهان شدن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) :
در این سوراخ خزیده و جنگ را بساخت و علف داشت بسیار و آبهای روان. ( تاریخ بیهقی ).
- امثال :
موی در کار کس نخزیدن ؛ چوب لای چرخ کسی نگذاشتن.
- بر ( به ) یکدیگر خزیدن ؛ تنگ نزدیک یکدیگر بودن : ثریا، پروین و شش ستاره است یک بدیگر اندر خزیده مانند خوشه انگور. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- پس خزیدن ؛ به آهستگی پس رفتن. بعقب لغزیدن :
من هم از شرت اگر پس می خزم
در مکافات تو دیگی می پزم.مولوی ( مثنوی ).- واپس خزیدن ؛ بگوشه ای کنار رفتن. به کنار رفتن :
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.مولوی ( مثنوی ).

معنی کلمه خزیدن در فرهنگ معین

(خَ دَ ) [ په . ] (مص ل . ) ۱ - روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن . ۲ - آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن .

معنی کلمه خزیدن در فرهنگ عمید

۱. حرکت کردن با کشیدن بدن بر روی زمین.
۲. آهسته حرکت کردن و به جایی وارد شدن.

معنی کلمه خزیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خزید خزد خواهد خزید بحز خزنده خزیده ) ۱ - روی سینه و شکم خود را بروی زمین کشیدن ( مانند مار ) . ۲ - آهسته بجایی داخل شدن و در کنجی پنهان گشتن .
آهسته بجائی در شدن داخل شدن باهستگی

معنی کلمه خزیدن در دانشنامه عمومی

خزیدن (انسان). خزیدن یا حرکت چهار دست وپا روشی برای حرکت انسان است که از هر چهار اندام استفاده می کند. این یکی از نخستین روشهای راه رفتن است که توسط نوزادان انسان آموخته شده است، و دارای ویژگی های مشابه حرکت چهار دست و پا در سایر نخستی ها و در چهارپایان غیرنخستی است.
خزیدن عمدتاً زمانی استفاده می شود که:
• زمانی که فرد به دلیل نوزادی هنوز نمی تواند راه برود
• زمانی که شخصی به دلیل ناتوانی، زخم، مریض یا مستی نمی تواند راه برود
• در مکان های بسیار پست ( غارها، زیر میز، در معدن و غیره ) . گاهی معدنچیان زیرزمینی در طول کار خود نیاز به خزیدن در مسافت های طولانی دارند
• هنگام جستجوی چیزی روی زمین
• پایین آمدن روی زمین در باغبانی، برای نگهداری یا سایر اهداف مربوط به کار که نیاز به دسترسی خوب به زمین دارد.
• برای پنهان کاری ( استتار و سکوت )
• برای کاهش میدان دید
• به عنوان یک تمرین
• به عنوان نشانه تسلیم
• برای اهداف سرگرم کننده یا طنز
• در هنگام آتش سوزی، ممکن است از خزیدن استفاده شود زیرا هوای نزدیک به زمین راحت تر است
• خزیدن استاندارد
• خزیدن خرسی
• پیاده رفتن پل مانند
• خزیدن خرچنگی
• خزیدن پلنگی
• خزیدن ببری
خزیدن (جانور). خَزیدن یا خَزِش نوعی از جاپیمایی ( حرکت مکانی ) در جانوران است.
لغزیدن و کشیدن بدن بدون دست وپا به سمتی را خزیدن و این گونه حرکت را خزش می گویند. کرم ها و مارها از جمله جانوران خزشی هستند.
بیرون خزیدن، پس خزیدن و واپس خزیدن از انواع خزیدن است.
خزیدن (فیلم). خزیدن ( انگلیسی: Slither ) فیلمی آمریکایی در سبک کمدی ترسناک و علمی–تخیلی به کارگردانی جیمز گان است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. این فیلم درونمایه و مفاهیم مشابهی با فیلم درجه ب شب لعنتی ها ( ۱۹۸۶ ) دارد. فیلم خزیدن با شکست تجاری مواجه شد و در کل با واکنش مثبت منتقدان روبرو شد. این فیلم به فیلمی کالت بدل گشت.
• ناتان فیلیون - بیل پاردی
• الیزابت بنکس - استارلا گرنت
• گرگ هنری - شهردار جک مک ردی
• مایکل روکر - گرنت گرنت
• جینا فیشر - شلبی کانینگهام
• دان تامپسون - والی ویل
معنی کلمه خزیدن در فرهنگ معین
معنی کلمه خزیدن در فرهنگ عمید

معنی کلمه خزیدن در ویکی واژه

حرکت کردن با کشیدن بدن برروی زمین.
روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن.
آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن.
سینه‌خیز رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه خزیدن

فریاد که چون غنچه مرا هرزه درایان در کنج دل خویش خزیدن نگذارند
تا حرص آب و دانه به دامت نیفکند عنقا صفت به قاف قناعت خزیدنست
زحف رفتن جنگی است پاره‌پاره روی بیکدیگر، هم خزیدن طفل، التزاحف و التّدانی و التّقارب واحد، و الزحف مصدر لذلک لم یجمع کقولهم عدل و صوم. فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ فتنهزموا عنهم و لکن اثبتوا لهم.
باز نتواند پریدن بر فراز آن و این باد نتواند خزیدن در میان این و آن
دیدند که در روی زمین نیست پناهی در کنج دل خویش خزیدند عزیزان
اندر دلک غنچه خزیدن دگر آموز
در آن هنگام زنان و کودکان تازه‌ای روزانه به اردوگاه استارا گرادیشکا آورده می‌شدند. حدود چهارده روز بعد، وربان [فرمانده قرارگاه] دستور داد که همه بچه‌ها را از مادرانشان جدا کنند و در یک اتاق قرار دهند. به ده نفر از ما گفتند که آن‌ها را درون پتو به آنجا ببرید. بچه‌ها به درون اتاق خزیدند و یک کودک دست و پای را میان در ورودی قرار داد تا در بسته نشود. وربان فریاد زد: هُلش بده! هنگامی که من از این کار خودداری کردم، او به در کوبید و پای کودک را خرد کرد. سپس کودک را از پای دیگرش گرفت، و آن را چنان به دیوار کوبید که بچه مرد. بعد از آن، ما به انتقال بچه‌ها ادامه دادیم. هنگامی که اتاق پر شد، وربان گاز سمی آورد و همه آنها را کشت.
سپاهش هم از پی چو دم خسته مار خزیدند در رخنه آن حصار
در پرده ناموس خزیدن ز ملامت از سادگی هوش و ز عریانی عقل است
خسرو، تو لاف زهد به خلوت چه می زنی؟ کاین آرزو به گوشه خزیدن نمی رود
امانی نیست جان را در جز عشق میان عاشقان باید خزیدن