خَش

معنی کلمه خَش در لغت نامه دهخدا

خش. [ خ ُ ] ( اِ ) مادرزن. ( برهان قاطع ). خَشامَن. رجوع به خشامن شود :
تازیانه دوتا چو... خسر
موش اندرشکسته چون... خش.منجیک.دست خوش زمانه برکنده و شخوده
روی از طپانچه زن ریش از کشیدن خش.شمس فخری ( از آنندراج ).|| مادرشوهر. ( برهان قاطع ). خَشامَن. رجوع به خشامن شود. || ( ص ) نوعی کتابت برای کلمه خوش است یعنی خوب. نیک. خوش. || خشک. ( ناظم الاطباء ).
خش. [ خ َ ] ( اِ ) مادرزن. ( برهان قاطع ). || مادرشوهر. ( برهان قاطع ). خَشامَن. || دو تند و تیز. ( از برهان قاطع ) :
در راه مدح ذاتت کلکم ببین که دایم
از پای فرق سازددر وقت رفتن خش.شمس فخری. || بیخ. بغل. ابط. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). کش. ( انجمن آرای ناصری ) :
دست شاعر به خش برد صله را
سوزنی شاعری است دست به خش.سوزنی ( ازجهانگیری ).
خش. [ خ َش ش ] ( ع ص ، اِ ) چیزی درشت و سیاه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خاش . || شتر چوب در بینی کرده. ج ، خاش . || شکاف در چیزی. ج ، خاش . || باران اندک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، خاش .
خش. [ خ َش ش ] ( ع مص ) درآمدن در چیزی. || دشمن داشتن کسی را و ملامت کردن او را پنهان. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || چوب در بینی شتر کردن تا مهاربر آن کشیده شود. || باران اندک آوردن ابر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خش. [ خ ُش ش ] ( ع اِ ) پشته ریگ. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خش. [ خ َ ] ( اِخ )نام قریه ای است به اسفراین. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خَش در فرهنگ معین

(خَ ) (اِ. ) ۱ - مادرزن . ۲ - مادرشوهر.
(خَ ) (اِ. ) = خاشه : ریزه ، خاشه .

معنی کلمه خَش در فرهنگ عمید

۱. شیار کوچک بر روی چیزی، خراش.
۲. ناصافی در طنین صدا.

معنی کلمه خَش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مادر زن . ۲ - مادر شوهر .
نام قریتی است به اسفراین

معنی کلمه خَش در ویکی واژه

خُش
خِش
مخفف خوش. خوش بودن، خوش زندگی کردن.
خط افتادن روی سطح صاف. خاشه، ریزه.
مادر زن. مادر شوهر.
مترادف خوش در برخی از گویش‌ها و لهجه‌های محلی ایران.

جملاتی از کاربرد کلمه خَش

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ پس سخت گشت دلهای شما، مِنْ بَعْدِ ذلِکَ پس آن نشانهای مهربانی و نیک خدایی که از من دیدید، فَهِیَ کَالْحِجارَةِ تا گویی که آن دلها از سختی چون سنگ است أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً بل که سخت‌تر از سنگ وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ و از سنگها سنگ است لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ که از آن جویها میرود، وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ از آن سنگ است که می‌شکافد، فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ و آب از آن بیرون میآید، وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ و از آن هست که از بالا بهامون می‌افتد از ترس خداوند، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و خدا از کرد شما ناآگاه نیست.
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ قیل: هذا توبیخ للنّاس. ای لو جعل فی الجبل تمییز و انزل علیه القرآن لخشع و تصدّع و تشفّق من خشیة اللَّه مع صلابته و رزانته حذرا من ان لا یؤدّی حقّ اللَّه عزّ و جل فی تعظیم القرآن و الکافر یعرض عمّا فیه من العبر کان لم یسمعها یصفه بقساوة القلب و قیل: هذا امتنان علی النبی (ص) ای لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لما ثبت له و تصدّع لنزوله علیه و قد انزلناه علیک و ثبّتناک له کقوله: ما نثبّت به فؤادک و کذلک یسّر و سهّل و خفّف علی بنی آدم ما ثقله علی السماوات و الارضین. و قد روی عن ابن عباس: انّ السّماء اطّت من ثقل الالواح لمّا وضعها اللَّه سبحانه علیها فی وقت موسی (ع) فبعث اللَّه لکلّ حرف منها ملکا فلم یطیقوا حملها فخفّفها علی موسی و کذلک الانجیل علی عیسی (ع) و الفرقان علی محمد (ص). وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. فی امثال اللَّه و یتّعظون و لا یعصون اللَّه.
قوله: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی» قیل خزائن الرّزق، و قیل الرّحمة ها هنا المال، «إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ» ای لبخلتم و امسکتم عن الصّدقة و ما جدتم کجود اللَّه سبحانه و تعالی خشیة الاملاق و الفقر، املق و انفق و اعدم و اصرم بمعنی واحد. و قیل خشیة ان یفنیه الانفاق، هذا جواب لقولهم: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً»، «وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً» ای بخیلا ممسکا، و الانسان ها هنا الکافر خاصّة کما قال عزّ و جلّ: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» ای کفور «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» ای من اجل حبّ المال بخیل.
«إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» (۵۷) ایشان که از ترس خداوند خود ترسانند.
قومی الی ربّک لیجزیک باعمالک. قوله: «لا عِوَجَ لَهُ» ای لا غلط فیه. می‌گوید آن نه آوازی است که کسی گوید که ازین سومی آید و کسی گوید از آن سو می‌آید، و قیل «لا عِوَجَ لَهُ» ای لا معدل عنه لا یقدر احد ان یعدل عنه. قوله: «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ» ای سکنت اصوات الخلائق لمهابة اللَّه. «فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً» یعنی صوت وطئی الاقدام الی المحشر. قال ابن عباس: الهمس تحریک الشّفاه من غیر منطق.
با چُنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جَعدِ سنبل بایدش
«أَلَّا تَتَّبِعَنِ» که بر پی من رفتی و ایشان را باز نزدی؟ «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» (۹۳) سر کشیدی از فرمان من؟ «لَ یَا بْنَ أُمَّ» گفت ای پسر مادر من، «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» مگیر ریش من و سر من، «ِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ» من ترسیدم تو گویی، «َّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» دو گروه کردی بنی اسرائیل را، «لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» (۹۴) و در سخن من نگه نکردی.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ، فاتقوا ان تقولوا باطلا فان اللَّه یخبره و یعرفه احوالکم فتفضحوا لَوْ یُطِیعُکُمْ الرسول، فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ مما تخبرونه به فیحکم برأیکم لکان یخطی فی افعاله کما لو قبل من الولید فقتل و قتلتم و اخذ المال و اخذتم، لَعَنِتُّمْ، ای لأثمتم و هلکتم. العنت الهلاک و الوقوع فیما لا مخلص منه. قال اللَّه تعالی: ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ و قال تعالی: عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ. وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ، فجعله احبّ الادیان الیکم، وَ زَیَّنَهُ، ای حسّنه، فِی قُلُوبِکُمْ، حتی اخترتموه و تطیعون رسول اللَّه و ذلک بتوفیقه ایّاکم و المعنی و لکن اللَّه حبّب الیکم الایمان فاطعتموه فوقاکم اللَّه العنت، وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ، ای بغّض الیکم الجحود باللّه و الرسول، وَ الْفُسُوقَ، یعنی الکذب و النفاق و العصیان، جمیع معاصی اللَّه، أُولئِکَ، ای اهل هذه الصفة، هُمُ الرَّاشِدُونَ المهتدون.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ ای انّما ینفع انذارک من اتّبع الذّکر یعنی القرآن فعمل بما فیه، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ ای و خاف عقاب اللَّه و لم یره.
«قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ» بگوی اگر شما خداوند بودید، «خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی» خزانه‌های رحمت خداوند مرا، «إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ» همانگه شما دستها فرو می‌بستید، «خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ» از بیم درویشی، «وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (۱۰۰)» و آدمی بخیل است و خسیس.