حَ

حَ

معنی کلمه حَ در لغت نامه دهخدا

ح. ( حرف ) حرف ششم است از حروف هجاء عرب پس از جیم و پیش از خاء و حرف هشتم از حروف فارسی پیش از خاء و پس از چ. و آن از حروف مصمته ملفوظة ویکی از حروف ششگانه حلقیه است و آن را به حساب جُمَّل و هم حساب ترتیبی فارسی به هشت دارند و نام آن حاء است و آن را حاء حطی و حاء مهمله و حاء غیرمنقوطه نیز نامند و این حرف ، خاص زبان عرب است و ح رمز «حینئذِ» و رمز «صح » و گاه رمز «حاشیه » و نزد محدثین ، رمز تحویل از سندی به سند دیگر است آنگاه که حدیث را اسناد زیاده از یک باشد.
ابدالها:حرف «ح » در تعریب :> گاه بدل «خ » آید:
حشم = خشم.
حب = خنب.
> گاه بدل «هَ» آید:
جناح = گناه.حرف «ح » در زبان عربی :> گاه بدل به «اِ»شود:
حِدل = اِدل.
> گاه بدل به «ج » شود:
ترش = جرش.
احتراش = اجتراش.
> گاه بدل به «خ » شود:
مُح = مُخ .
طلحیف = طلخیف.
طُماحر = طُماخر.
طمحریر = طمخریر.
> و بدل «ز» آید:
حلقوم = زلقوم
> و بدل به «ع » شود:
حتی = عتی.
حدس = عدس.
اطّلاح = اطّلاع.
طمّاح = طمّاع.
> و به جای «ف » آید:
افلاس = احلاس
و فارسی زبانان همیشه حرف «ح » کلمات عرب را «هَ» تلفظ کنند لیکن در کتابت صورت اصلی را محفوظ دارند.

معنی کلمه حَ در فرهنگ معین

(حر. ) هشتمین حرف از الفبای فارسی ، برابر با عدد ۸ در حساب ابجد.

معنی کلمه حَ در فرهنگ عمید

هشتمین حرف الفبای فارسی، حِ، حا. &delta، در حساب ابجد: «۸ ».
نام حرف «ح».

معنی کلمه حَ در فرهنگ فارسی

هشتمین حرف از الفبای فارسی و ششمین حرف از الفبای عربی ( ابتث ) . در حساب جمل ( ابجد ) آنرا ۸ بشمار آورند . این حرف در لغات اصیل فارسی یافت نمیشود و خاص لغات ماخوذ از عربی است و آنرا بصورتهای : ح ح نویسند مانند زاح حج محتاج.

معنی کلمه حَ در دانشنامه عمومی

ح حرف هشتم در الفبای فارسی، حرف ششم در الفبای عربی و هشتمین حرف از حروف الفبای عبری ( خت ח ) است. صدای آن در تلفظ فارسی همانند «ه» است ولی در عربی گونه ای «ه» با گلو تلفظ می شود. به نظر می رسد هر واژه رایج در فارسی که حرف ح دارد؛ چه در اول، وسط یا آخر این واژه باشد، از زبان عربی گرفته شده است. چند مثال از اینگونه واژه ها عبارتند از حادثه، حقیقت، محبوب، محسن و واضح و حجره.
• الفبای عبری
• الفبای فارسی
• الفبای فنیقی
• حروف عربی
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد زبان شناختی

معنی کلمه حَ در دانشنامه آزاد فارسی

هشتمین حرف از الفبای فارسی، حرف ششم از حروف هجای عربی (ابتثی) و حرف هفتم از حروف ابجد. در حساب جُمَل، آن را معادل عدد هشت به حساب می آورند. حرف «ح» نمایندۀ واج صامتِ چاکنایی ـ سایشی است. نام آن در زبان فارسی «حِ=he» و «حا= ha» و «حایِ حُطّی» است. این حرف در کلمات برگرفته از عربی کاربرد دارد و فارسی زبانان آن را همانند «ه » تلفظ می کنند. البته در بعضی از کلمات و اسامی که ریشۀ آن ها نامعیّن است، مثلِ حوله (هوله)، حیز (هیز) و جیحون و سیحون، این حرف به کار رفته است. حرف «ح» در کتاب شناسی رمز حاشیه است.

معنی کلمه حَ در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۷(بار)

معنی کلمه حَ در ویکی واژه

ح
در گویش بهاری به جای بله صرف می‌گردد شبیه آره یا حواب مثبت است. حَ پیشوند گروهی از کلمات فارسی و عربی مانند حلال، حمید، حسن، حمات، حماسه و بسیاری دیگر نظیر هدف است.

جملاتی از کاربرد کلمه حَ

هَلْعَلیَّ وَیْحَکُما اِنْعَشِقْتُ مِنْحَرَجٍ
یَا بَیْتَ عَاتِکَةَ الَّذِی اَتَعَزَّلُ حَذَرَ العِدَی وَ بِهِ الْفُؤَادُ مُوَآَّلُ
در دوران ولید بن عبدالملک، حَجّاج بن یوسُف — که به قساوَت علیه شیعه معروف بود — همچنان به‌عنوان والیِ خلیفه حکم می‌راند. از قول محمد باقر آمده‌است که حجّاج شیعیان را به هر سوءظنی دستگیر می‌کرد و عرصه بر آنان چنان تنگ شده بود که اگر کسی را «زِندیق» یا «کافِر» می‌خواندند، برایش بهتر از آن بود که او را «شیعهٔ» علی بن ابی‌طالب بنامند. قتل سعید بن جُبَیْر، شخصیتِ معروف شیعی را مربوط به دوران ولید می‌دانند. در همین ایام بود که زین‌العابدین هم از دنیا رفت و بدین ترتیب، ولید نخستین خلیفهٔ مصادف با امامت محمد باقر بود.
ابوعبدالله، محمد بن عمر مکّی شهرت‌یافته در مصر به ابن مُرَحَّل و در شام به ابن وکیل (۱۲۶۷م - ۱۳۱۷م) فقیه، دانشمند علوم عقلی، پزشک، ادیب و شاعر مصری بود.
عبیدالله بن عبدالله حَسکانی شناخته شده به حاکم حسکانی از دانشمندان مسلمان ایرانی در سده پنجم هجری قمری بود.
مِنهُ وَ سَاکِنُهُ بِاَکرمِ مَعطَفِ طَرَبا وَ مُنحَطٍّ عَلیهِ مُرَفرَفِ
کِتابٌ این نامه‌ای است أُنْزِلَ إِلَیْکَ فرو فرستاده آمد بتو فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ مبادا که در دل تو گمانی بادا از آن لِتُنْذِرَ بِهِ تا بیم نمایی و آگاه کنی بآن وَ ذِکْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۲) و یادگاری است گرویدگان را.
صوفی شهر بین که چون لقمهٔ شُبهه می‌خورد پاردُمَش دراز باد آن حَیَوانِ خوش علف
وَ قَدْ کَفَرُوا الواو للحال. ای و حالهم انّهم. کفروا. بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یعنی القرآن و الرسول. یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ من مکة أَنْ تُؤْمِنُوا یعنی: لان تؤمنوا و بان تؤمنوا، کانّه قال: یفعلون ذلک لایمانکم باللّه.
إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ ایشان که گوساله را خدای گرفتند سَیَنالُهُمْ آری بایشان رسد غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ خشمی از خداوند ایشان وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و خواری درین جهان وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ (۱۵۲) و همچنین پاداش دهیم نو آورندگان را در دین رسول پس مرگ او.
هذا کِتابُنا، این نامه ماست، یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ، گواهی میدهد بر شما بعدل و راستی، إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۹) ما نسخت میفرمودیم آن را که شما میکردید.
هُم یَفَظُونَ الجَارَ حَتَّی کَاَنَّمَا لِجَارِهِم فَوقَ السِّمَاکَینِ مَنزِلُ
وَالشَّمسِ وَ ضُحیها*وَاَلقَمَرِ اِذا تَلیها*وَالنَّهارِ اِذاجَلّیها*وَالَّلیلِ اِذایَغشیها*وَالسَّماءِوَما بَنیها*وَالاَرضِ وَما طَحیها*وَ نَفسٍ وَما سَوّیها*فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها*قَد اَفلَحَ مَن زَکّیها*وَقَد خابَ مَن دَسّیها*
به‌نوشتهٔ کُلِیْنی، صادق با ۶۵ سال عمر، طولانی‌ترین زندگی را در میان امامان شیعه داشت. او تمام دورهٔ زندگیش را در مدینه گذراند و تنها برای حَجّ یا برخی الزامات سیاسی، سفرهای کوتاهی به مکّه یا عراق داشت. دوران زندگی صادق مصادف با ده تن از خلفای اموی به نام‌های عبدُالْمَلِک بن مَروان، وَلید بن عبدالملک (ولید اول)، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدُالْعَزیز، یزید دوم، هُشام بن عبدالملک، ولید دوم، یزید سوم، ابراهیم بن ولید، مروان دوم و دو تن از خلفای عباسی به نام‌های سَفّاح و منصور بود.
برخی احکامِ دینی نظیر شمولِ «حَیَّ عَلیٰ خَیْرِ الْعَمَل» به‌عنوان بخشی از اذان، ممنوعیتِ مَسْح بر پاپوش و مشروعیتِ مُتْعه را به باقر نسبت می‌دهند.