معنی کلمه شاه نشان در لغت نامه دهخدا
از مشرق تا مغرب رایش بهمه جای
گه شاه برانگیز و گهی شاه نشان باد.فرخی.تو شاه ملوک و ملک شاه نشانی
وین است همه ساله ترا سیرت و کردار.معزی.خجسته شاه وزیران وزیر شاه نشان
که شاه را و ترا نیست در زمانه قرین.سوزنی.وزیر صاحب تدبیر شاه نشان که صایب رای و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت. ( سندبادنامه ص 226 ). || ( ن مف مرکب ) آنکه او را شاه نشانیده باشد. شاه نشانیده. || ( ص مرکب ) کسی که علامت شاه را داشته باشد. ( فرهنگ نظام ).