ائب

معنی کلمه ائب در لغت نامه دهخدا

( آئب ) آئب. [ ءِ ] ( ع ص ) بازگردنده. ج ، اُوّاب ، اُیّاب.

جملاتی از کاربرد کلمه ائب

این جوابِ آن غزل صائب، که می‌گوید اسیر خواب چون گردد گران، بیدار می‌سازد مرا
و این نیابت را پادشاهی پس پادشاه نائب امام است و امام نائب پیغامبر و پیغامبر نائب خدای عز وجل و خوش گفته در این معنی فردوسی:
عجب که خاک شود دست مشفقی صائب که آرد از دل احباب خار غم بیرون
دفتر ایام از افکار رنگین ساده بود شد زنور رای صائب روی این دفتر سفید
بونتی در جریان انتخابات فرمانداری سال ۱۹۷۴، از الا گراسو برای نامزی حزب دموکرات‌ها حمایت نمود. بونتی در سال ۱۹۷۵، توسط رئیس جیمز جی. کانلی الی ۱۷ مارس سال ۱۹۷۶، در کمیتهٔ مشورت مالی منصوب شد. در جریان تصدی در این سمت، به عنوان نائب رئیس کمیتهٔ تخصیص {پول و بودجه} خدمت کرد.
به عالم نیست چون صائب سخن سنج تو در ترتیب دیوانی چه حاصل
صائب چو من، اونین سوزینی سالمادیم یره بیلم نیچون منیم قانیمی آسمان ایچر
شده زهره مستور و در پرده مخفی نهان ماه در خانه و ز دیده غائب
سید محمد حسینی بهشتی (۲ آبان ۱۳۰۷ – ۷ تیر ۱۳۶۰)، روحانی شیعه و سیاستمدار ایرانی، دومین رئیس دیوان عالی کشور، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نائب‌رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. گاهی از وی به عنوان «نظریه‌پرداز ولایت فقیه» نام برده می‌شد. او از جمله افراد نزدیک به روح‌الله خمینی و از هواداران تشکیل حکومت اسلامی در ایران بوده و نقش بسیار مهمی در استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشته‌است. بهشتی در هفتم تیر ۱۳۶۰ ودر حادثه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شد.
غیر شغل دلفریب عشق، صائب در جهان رو به هر کاری که آری آخرش افسردن است
می توان شست سیاهی ز دل شب صائب نتوان از سر شوریده ما سودا برد
به دریا صد گریبان چاک دارد از صدف صائب کجا سوزد به خار خشک ما دل ابر نیسان را؟