ا السن

معنی کلمه ا السن در لغت نامه دهخدا

( اآلسن ) اآلسن. [ اَ ل ُ س ُ ] ( معرب ، اِ ) مبرءالکلب. حشیشةاللجاة ( گیاه غوک ). ساقش بقدر زرعی مانند ساق رازیانه. و رجوع به آلسن شود.

معنی کلمه ا السن در فرهنگ فارسی

( ا آلسن ) گیاه غوک

جملاتی از کاربرد کلمه ا السن

شیخ الاسلام گفت: کی قمع قلوب گوش مریدان را السنهٔ این طایفه است. شیخ الاسلام گفت، کی شیخ محمد قصاب مرا گفت بدامغان: «که آن وقت» که اهل کلام فرا دید آمدند درین دیار، من ازان رنجه می‌بودم برخاستم بر شیخ ابرهیم دهستانی شدم، که ازو پرسم، یعنی از مذهب و سخن ایشان. چون در شدم هنوز با او ازان چیز نگفته بودم مرا گفت: محمد! بازگرد. لایعرفه احد غیره. جز از اللّه کسی اللّه نشناسد. و سخن ذوالنون که العلم فی ذات الحق جهل.
و کیفیت این ذکاة آنست که کارد تیز کند و روی ذبیحه فرا قبله کند، چنان که حلق ذبیحه و روی کشنده برابر قبله بود، و حلقوم و مری و ودجین ببرد. اگر بجایی کارد سنگی باشد که گوشه آن تیز و برنده باشد، یا چوبی تیز یا نی، روا باشد، که مصطفی (ص) گفت: «ما انهر الدم و ذکر اسم اللَّه علیه فکلوا الا ما کان من سن او ظفر، اما السن فعظم و اما الظفر فمدی الجثة».