تعفن

معنی کلمه تعفن در لغت نامه دهخدا

تعفن. [ ت َ ع َف ْ ف ُ ] ( ع مص )سخت پوسیدن و تباه گردیدن رسن. ( منتهی الارب ). فاسد شدن چنانکه دست بر آن زنند، ریزه و شکسته گردد. ( از اقرب الموارد ). سخت پوسیده گردیدن چیزی از تری که بدو رسیده بود. || برگشتن بوی گوشت. ( ناظم الاطباء ). گنده شدن و بدبو شدن و مجازاً بمعنی بدبویی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گند و بوی بد و عفونت و گندیدگی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تعفن در فرهنگ معین

(تَ عَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گندیدن ، بد بو گشتن .

معنی کلمه تعفن در فرهنگ عمید

۱. بدبو شدن.
۲. گندیده شدن.
۳. پوسیدگی و گندیدگی.

معنی کلمه تعفن در فرهنگ فارسی

بدبوشدن، گندیده شدن، پوسیدگی وگندیدگی
۱ - ( مصدر ) بد بو شدن گندیدن گندیده شدن.۲ -( اسم ) بد بویی گندگی گندیدگی . جمع : تعفنات .

معنی کلمه تعفن در ویکی واژه

گندیدن، بد بو گشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعفن

مثال دوازدهم: مثالی است که بعضی از اهل معرفت از برای دنیا و اشتغال به مزخرفات آن، و حسرت و ندامت اهل آن بعد از مرگ ذکر کرده اند پس تشبیه کرده اند اهل دنیا را به طایفه ای که در کشتی نشسته باشند و به جزیره رسند و به جهت قضای حاجت بدانجا روند با وجود اینکه دانند که کشتی چندان مکث در کنار جزیره نتواند کرد و به زودی خواهد گذشت، پس در آن جزیره متفرق شوند و بعضی به شتاب، قضای حاجت نموده به کشتی آیند و مکان وسیع گرفته، ساکن گردند و طایفه ای مشغول سیر درخت و کوه و جزیره شده بعد از ساعتی به فکر افتد و خود را برساند و مکان تنگی به دست او آید و قومی دیگر دلبستگی به پاره سنگها و حیوانات آن جزیره به هم رسانیده نتواند از آنها بگذرد و آنها را بر دوش کشیده وقتی برسد که مکان بسیار تنگی بیابد و به صد زحمت خود را در آنجا جای دهد، و جای آنچه برداشته نباشد، آن را بر دوش خود نهد و با تنگی مکان به ثقل آنها نیز گرفتار گردد و پشیمان شود و نتواند آنها را به جائی افکند و جمعی دیگر چنان مشغول سیر گردند که کشتی و دریا و مقصد را فراموش کنند و در آنجا بمانند تا شب درآید و سباع از میان درختان درآیند و تاریک گردد و بعضی از اینها طعمه سباع شوند و بعضی در گل و لای فرو رفته، هلاک گردند و بعضی بمانند از غصه و گرسنگی تلف شوند و آنهایی که ثقل آنچه از جزیره برداشته بر دوش ایشان ماند و در کشتی انواع خواری از اهل آن بشوند و آن حیواناتی که برداشته اند بمیرند و مردار آنها بر دوششان بماند و متعفن گردد و از تعفن آن بیمار شوند و در کشتی بمیرند، یا بیمار و مبتلا، به وطن رسند و در آنجا همیشه بیمار باشند یا بعد از مدتی بمیرند.
پس اف بر او و کسانی که به آنها افتخار می کنند و خاک بر دهانش که به واسطه این اشخاص، بزرگی می فروشد، زیرا که خویشاوندی و نسبت به دد و دام و سگ و خوک، از خویشاوندی ایشان بهتر چگونه چنین نباشد و حال اینکه مغضوب درگاه خداوند عظیم، و معذب در درکات جحیم اند و اگر صورت ایشان را در جهنم ببیند و تعفن و نکبت ایشان را ملاحظه کند از خویشی ایشان بیزاری جوید.
از یکی از بزرگان پرسیدند که «هرگز در دنیا لذتی یافته ای؟ گفت: بلی روزی در مسجد جامع شام بودم و چنان بیماری و فقر به من روی آورده بود که شرح آن نمی توانم کرد عاقبت به مرض اسهال مبتلا شدم و از تعفن من احدی پیرامون من نمی گشت، تا روزی خادم مسجد آمد و سرپایی به من زد و از بسیاری شپش و عفونت من نتوانست مرا بردارد، ریسمانی به پای من بست و کشان کشان به بیرون مسجد آورد مرا بینداخت و رفت در آن وقت چنان لذتی در خود یافتم که ما فوق آن متصور نیست».
ای جان من تأمل کن اگر تو را غلام زنگی متعفنی بوده باشد و ببینی که طعامهای مختلف و حلواهای وافر بر روی هم می خورد متعرض او نمی شوی بلکه گاه باشد اگر هم از تو زیاد بیاید به او می دهی ولی اگر طفل عزیزی داشته باشی، یک دانه خرما در دست او ببینی آن را گرفته می افکنی و به اندک ناخوشی که عارض او شود او را زیر تیغ «حجام» می نشانی.
ای نفس هر شبانه روزی بیست و چهار ساعت است و همچنان که در احادیث معتبر رسیده: «به إزای هر شبانه روزی در آن عالم، بیست و چهار خزانه خلق شده، در عقب یکدیگر، هر خزانه در مقابل ساعتی و چون آدمی بمیرد آن خزانه ها بر او گشوده خواهد شد و داخل آنها خواهد گردید پس چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن طاعت خدا را نموده خواهد دید که از نور اعمال حسنه مملو گردیده و شعاع آن به اطراف و اکناف تتق کشیده و در آن وقت از فرح و شادی و نشاط و شکفتگی چندان از بریا او حاصل شود که اگر آن را بر همه اهل دوزخ قسمت نمایند چندان فرح به ایشان رسد که ادراک الم آتش را نکنند و چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن معصیت خدا را نموده، خواهد دید که از ظلمت معصیت، سیاه و تاریک و موحش گشته و تعفن، او را فرو گرفته، چنان خوف و بیم و الم در آن وقت از برای او می رسد که اگر آن را بر اهل بهشت تقسیم کنند نعمتهای بهشت بر ایشان ناگوار گردد و چون داخل خزانه ای شود که به إزای ساعتی باشد که از اطاعت و معصیت خالی باشد و مشغول امر مباحی از خواب و خور و غفلت بوده حسرت از برای او هم خواهد رسید که چرا آن را خالی گذارده و چنین غبنی او را دریافته» پس ای نفس جهد کن تا خزانه های ساعات امروزه را معمور کنی و آن را خالی نگذاری از گنجهای بی پایان و کسالت نوروزی و به بطالت به سر نبری تا از درجات عالیه محروم گردی و گرفتار حسرت و تأسف شوی.
آنغوزه شیره گیاهی است که از تیغ زدن ریشه یا پایین ساقه یا قطع ساقهٔ گیاهان مولد آنغوزه از ناحیهٔ یقه گیاه خارج می‌شود و در طول تابستان به دست می‌آید و برداشت میشود و به دو صورت در بازار عرضه می‌شود. یک نوع را که آنغوزه اشکی گویند بسیار تمیز؛ بدون خاک و خاشاک و مرغوب است رنگ خارجی آن زرد مایل به قرمز یا قهوه‌ای و صاف و شفاف است. از نظر ابعاد، در حد فندق یا کمی بزرگتر یا کوچکتر یا در ابعاد نخود است. رنگ مقطع آن سفید است که در مجاورت هوا به سرعت اکسیده شده و تیره می‌شود؛ و به نوع دیگر که در بازار عرضه می‌شود، توده‌ای گفته می‌شود که با بی‌دقتی جمع‌آوری شده و مخلوط با خاک و خاشاک و برگ است و نامرغوب می‌باشد. طعم آنغوزه گس در بعضی گونه‌ها تلخ و بویی شبیه بوی سیر، متعفن و خیلی تندی دارد.
فرهنگ انگلیسی آکسفورد، واژه افغانستان‌گرایی را در فهرست واژه‌های عامیانه ایالات متحده قرار داده‌است؛ نخستین مرجع تحریری که این اصطلاح در آن به‌کار برده شده‌است به ۱۹۴۸ میلادی بر می‌گردد: جی. لوید جونز در ژورنالیزم تحقیقی ۷۳ (گردهمایی انجمن ویراستاران روزنامه آمریکا) گفت، «در حالی‌که زباله جمع‌نشده محلی در زیر پنجره ویراستار بوی تعفن می‌دهد، من دوست ندارم به این موضوع افغانستان‌گرایی، این مسئله اتخاذ موضع مستقیم در مورد انتخابات در کاستاریکا حمله کنم».
سوم: اشتغال به ذکر خداوند منان در دل و زبان چون که بعد از سد ابواب عظمیه شیطان، اگر چه سلطنت و تصرفات ظاهره از مملکت دل تمام می شود و لیکن از راههای پنهانی گاه گاه بر سبیل گذار و عبور از آنجا می گذرد و چنانچه به یاد خدا دفع آن را نکنی گاه باشد که به تدریج راهی وسیع به جهت خود پیدا و در بعضی از زوایای دل مأوی و مسکن کند و از برای ذکر خدا در دل و خود را بر آن داشتن اگر چه مدخلیت بسیاری است در دفع خواطر و رفع وساوس، و لیکن هرگاه سد راه شیطان نشده باشد و اخلاق ذمیمه و علایق دنیویه را از خود دفع نکرده باشد چندان فایده ای بر آن مترتب نمی شود، بلکه هر چه به یاد خدا دفع آن می شود زیاده از آن داخل می شود، مانند حوضی عظیم که از نهرهای عظیم آبی متعفن داخل آن شود و با ظرفی، آب آن را بیرون ریزی، زیرا تا سد راه نکنی منع آب را نتوانی کرد و آنچه از ظرفی بیرون ریزی اضعاف آن از نهرها وارد می شود تا حوض را از آب متعفن مملو سازد.
مثال سوم: در مخالفت ظاهر دنیا و باطنش گفته اند که دنیا مانند پیرزنی است متعفن که ظاهر خود را زینت دهد و خود را به انواع حلی و زیور بیاراید تا مردمان را به خود فریفته سازد، و ایشان فریب آن را خورده با آن دست در آغوش نمایند، چون نقاب از چهره آن بردارد و بر باطن آن خبردار گردند ببینند عجوزه ای است کریه صورت، قبیح سیرت، به انواع قبایح موصوف، و به اقسام معایب معروف مروی است که «دنیا را در روز قیامت به صورت پیرزالی کبود موی، ازرق چشم، گراز دندان، کریه منظر، و قبیح رخسار بیاورند، پس آن را مشرف بر همه مردم کنند و به ایشان گویند که آیا این را می شناسید؟ مردمان گویند: نعوذ بالله که ما این را بشناسیم خطاب رسد که این دنیایی است که با آن تفاخر می کردید و به واسطه آن به یکدیگر حسد می بردید و دشمنی می کردید و قطع صله رحم می نمودید پس دنیا را به جهنم می افکنند دنیا فریاد می کشد که خداوندا کجایند پیروان و دوستان من؟ پس خداوند عالم می فرماید که دوستان آن را هم به او ملحق سازید» و بعضی در این خصوص دنیا را تشبیه نموده اند به ماری که ظاهر آن نرم و هموار، و باطنش زهر قتال است و هر که ظاهر و باطن او را شناخت حقیقت آن را می شناسد.
ابن‌سیرین مانده بود که چه کند، توکل به خدا کرد و از خداوند یاری خواست و به ظاهر گفت که می‌روم تا آماده شوم. به دستشویی می‌رود، در آنجا از کثافات برمی‌دارد- چون در قدیم چاهی نبود و آن‌ها را برای کود حیوانی برمی‌داشتند- و به سر و صورت و لباس خود می‌مالد. وقتی بیرون می‌آید، زن می‌بیند آن جمال زیبا به کثافات انسانی متعفن شده‌است، در را باز و او را بیرون می‌کند.
وقتی ارلیک توسط اولگان مأمور شد که به کف اقیانوس برود و گِل بیشتری پیدا کند، او تکه‌ای از گِل را در دهانش پنهان کرد و قصد داشت خودش از آن پاره گل چیزی بیافریند. اما بعد از آنکه اولگان او را واداشت که توی گل فوت کند، مجبور شد آن پاره گل داخل دهانش را تف کند و به بیرون بیندازد. این تکه گِل با بزاق ارلیک آمیخت و به بخش‌هایی از جهان بدل شد، یعنی باتلاق‌ها و تالاب‌ها، که مرطوب و متعفن‌اند.
هوا ممد حیاتست خلق را لیکن نگر که چون ز تعفن ازو بدهر وباست
پسر آوردی اگر صید ز راه متعفن شدی اندر خرگاه
در مقادیری که معمولاً برای طعم دادن به غذاها مانند یک قاشق چای خوری (۱ گرم) استفاده می‌شود، رزماری هیچگونه ارزش غذایی ندارد. نشان داده شده‌است که عصاره رزماری ماندگاری و ثبات حرارتی روغن‌های غنی از امگا ۳ را که مستعد تعفن هستند بهبود می‌بخشد.
ذوالقرنین پبش از من یک مسلمان بودشاهان مغلوب گشته دربارش را مزدحم کرده،شرق و غرب را او حکم راند، ولی بود به دنبالِدانش راستین از فرزانه‌ای فاضل.او دید کجا خورشید فرومی‌رود از دیددر برکه از گل و لای و لجن متعفنپیش از او بلقیس [ملکه سبأ] خواهرِ پدرمبر آنان حکم راند تا که هدهد[پانویس ۱۴] پیشش آمد.
تا اوایل قرن ۱۹، مردم به پیدایش خود به خودی اشکال حیات از مواد بی جان معتقد بودند. این عقیده همراه با اعتقاد به گوناگونی بود که به ایجاد نوعی از حیات از نوعی دیگر می‌پرداخت (مثلاً زنبور عسل از گل). تصور کلاسیک آبیوجنسیس که امروزه با نام پیدایش خود به خودی نامیده می‌شود به این موضوع اشاره می‌کرد که مواد پیچیده ارگانیک از تجزیه مواد غیر ارگانیک ایجاد می‌شوند. ارسطو معتقد بود که شپش از قطرات شبنم که بر روی برگ ریخته می‌شوند ایجاد می‌شوند. او همچنین معتقد بود مگس از مواد متعفن، موش از علف‌های کثیف و کروکودیل از کنده‌های درخت در حال فساد در اعماق آب ایجاد می‌شود.

و چون عجایب چشم را دیدی، گوش هوش بدار، و شمه ای از حکمت های گوش را بشنو، که چگونه خدای تعالی آن را شکافته، و در اندرون قرار داده، که به وسیله آن امتیاز صداهای مختلفه می کند، و آدمی را از ما فی الضمیر دیگران به واسطه آن آگاه می سازد و بر دو سوراخ گوش بلندی چون صدف خلق کرد، که آن را از سرما و گرما و غیر آنها محافظت نماید و در منفذ آن گردش های بسیاری مقرر کرد، تا اگر حیوانی قصد گوش کند به سهولت داخل نتواند شد، و با وجود این در آنجا چرکی متعفن خلق کرد، که حشرات موذی از آن متنفر گردند و داخل گوش نشوند.