سیرابی
معنی کلمه سیرابی در لغت نامه دهخدا

سیرابی

معنی کلمه سیرابی در لغت نامه دهخدا

( سیرآبی ) سیرآبی. ( حامص مرکب ) سیرآب بودن. در نهایت سیرآب شدن. ری. ( ترجمان القرآن ). طراوت و تازگی :
چو آب از اعتدال افزون نهد گام
ز سیرآبی بفرق آرد سرانجام.نظامی.سیرآبی سبزه های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز.نظامی.منتهای کمال نقصانست
گل بریزد بوقت سیرآبی.سعدی.|| آبداری. رطوبت. || سیری از شرب آب. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) شکنبه پخته. سیرابی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سیرابی. ( اِ مرکب ) شکنبه. بزرگترین قسمت معده نشخوارکنندگان. سیرآبی.

معنی کلمه سیرابی در فرهنگ معین

(اِ. ) شکنبة گوسفند.

معنی کلمه سیرابی در فرهنگ عمید

۱. سیری از آب.
۲. [مجاز] طراوت و آبداری.
۱. خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست می کنند.
۲. شکمبه.

معنی کلمه سیرابی در فرهنگ فارسی

خوراک آبدارمانند آبگوشت که ازشیردان گوسفنداست
۱ - شکنبه حیوانات . ۲ - خوراکی مانند آب گوشت که از شکنبه و شیردان گوسفند تهیه کنند .
( سیر آبی ) سیر آب بودن . در نهایت سیر آب شدن

معنی کلمه سیرابی در دانشنامه عمومی

شکمبه یا سیرابی ( به انگلیسی: rumen ) ( نام های دیگر: شکنبه، علفدان ) نخستین بخش از معده چندبخشی نشخوارکنندگان و در واقع انشعابی از مری ( سرخ نای ) است. و گنجایشی به اندازهٔ یک هفتم وزن بدن دارد.
بخش های دیگر معده نشخوارکنندگان عبارت است از نگاری، شیردان و هزارلا.
نگاری کاملاً در امتداد سیرابی قرار دارد اما بافت و رگه بندی آن با سیرابی تفاوت دارد. در کاربرد دام پزشکی بیشتر از واژه شکمبه استفاده می شود ولی در رواج عمومی و به ویژه با اشاره به خوراک تهیه شده از جدار شکمبه، واژه سیرابی رواج بیشتری دارد.
شکمبه ۹۰ درصد از حجم معده نشخوارکنندگان را تشکیل می دهد. این عضو بیشتر طرف چپ حفره شکمی را فرا گرفته است. ابتدای شکمبه دهانه معده است که لوله مری را به شکمبه متصل می کند و از آن پس این مجرا تا نگاری و هزارلا و بالاخره تا شیردان ادامه می یابد.
شکمبه به عنوان محل اولیه تخمیر میکروبی غذای جویده عمل می کند. شکمبه در حقیقت یک ظرف تخمیر بزرگی است که اساس تفاوت تغذیهٔ نشخوارکنندگان از غیر نشخوارکنندگان را تشکیل می دهد. شکمبه حاوی میلیاردها باکتری، حدود یک میلیون پروتوزوآ و تعداد کمتری از انواع ریزسازواره های دیگر در میلی لیتر محتویات می باشد.
شکمبه از نظر آناتومیکی بین دنده ۷ و ۸ و ابتدای لگن کشیده شده است. شکمبه دارای دو سطح و دو لبه است. سطوح شامل سطح چپ یا سطح حجاب حاجز گفته می شود. سطح چپ با دیواره شکم وارگانهایی که در سمت چپ قرار دارند و در ارتباط است. سطح راست یا سطح احشایی با روده ها، شیردان و هزارلا مجاورت دارد. لبه ها، شامل لبهٔ بالایی یا پشتی و لبهٔ پایینی یا شکمی می شود.
سطح پشتی با بالای سقف شکم در ارتباط است. لبهٔ پایین با کف شکم در ارتباط است. دو سطح شکمبه به وسیلهٔ دو شیار طولی به دو کیسه تقسیم می شود که به آنها کیسهٔ پشتی و کیسهٔ شکمی می گویند. در امتداد این شیار طولی یک شیار عرضی به طور ناقص ته کیسه های پشتی و شکمی را به دو ته کیسه تقسیم می کند: ته کیسهٔ پشتی و ته کیسهٔ شکمی. ( این دو شیار عرضی به نام شیار تاجی معروف است. وقتیکه شیارها از سطح داخل دیده می شود به صورت برآمدگی هستند که به آنها چین می گویند.
شکمبه در قسمت جلو یا قدامی، با نگاری مربوط می شود. در همین محل، در طرف راست مری به شکمبه متصل می شود که به آن قیف شکمبه گویند. بین شکمبه و نگاری یک خط مشخص کنندهای وجود دارد که از سطح دیده می شود و به آن چین شکمبه ای نگاری گفته می شود، که اگر از سطح داخل دیده شود یک چین مخاطی یا غشایی دارد که از ابتدای کاردیا شروع می شود و تا محل ارتباط بین هزارلا و شیردان وجود دارد. در دوران بچگی هنگامی که حیوان شیرخوار است این ناودان به علت تحریکات وجود دارد و به شیردان متصل می شود و در آنجا گوارده می شود.
معنی کلمه سیرابی در فرهنگ معین
معنی کلمه سیرابی در فرهنگ عمید

معنی کلمه سیرابی در ویکی واژه

شکنبة گوسفند.

جملاتی از کاربرد کلمه سیرابی

سیرابی و لب تشنگی از هم نشناسیم این است که آسایش ما عین عذاب است
ندارد مزرع دیوانگان بی‌ناله سیرابی همین یک ریشه از صد دانهٔ زنجیر می‌جوشد
نیست غیر از دست فیاضی که بخشد بی سؤال ابر سیرابی که آب از روی سایل برنداشت
گلش در موج سیرابی نمودار چو در آب روان عکس رخ یار
سیرابی ازین باغ هوس‌، یاس‌پرست است کو صبح و چه‌شبنم ز نفس‌شستن ‌دست است
هیچ دانی تو که خون خورده ای از دیده ی ما ای سهی سرو از آن روی چنین سیرابی
تشنگی در خواب ممکن نیست کم گردد ز آب نیست سیرابی ز خون آن چشمِ خواب آلود را
زخم دل گر شده بیکار به مرهم ندهیم گل بی خنده به سیرابی شبنم ندهیم
ابر سیرابی که بر خارا کند گوهر نثار وز ندامت تر نگردد، التفات عام توست
نیست از تاب عطش بی تابیم کز عطش بود از ازل سیرابیم