حدو

معنی کلمه حدو در لغت نامه دهخدا

حدو. [ ح َدْوْ ] ( ع مص ) راندن. ( دهار ). حداء. زجر کردن و راندن شتران را به سرود و آواز. ( منتهی الارب ). حدی خواندن. براندن شتران با آواز حدی. راندن شتر به نغمه. ( تاج المصادر بیهقی ). || حدو لیل نهار را؛ تابع گردیدن شب روز را. || حدو بر؛ برانگیختن بر. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه حدو در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (مص ل . ) راندن شتر با آواز و سرود.

معنی کلمه حدو در فرهنگ عمید

۱. آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند.
۲. راندن شتر با خواندن سرود و آواز.

معنی کلمه حدو در فرهنگ فارسی

( مصدر ) زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز .

معنی کلمه حدو در ویکی واژه

راندن شتر با آواز و سرود.

جملاتی از کاربرد کلمه حدو

این کار دولتست کنون تا کرا رسد قرب جناب تو حدو مقدار مانبود
از کف موسوی نسب و ز دل حیدری حسب کشور عیسوی طلب همچو حدود خیبری
هرچه در خانهٔ قدم ره یافت از بلای حدوث مأمون است
قدم به کسوت ناز حدوث می‌بالد خمارها همه جز نشئهٔ دوام تو نیست
در حضورمن که هست نامحدود هرکه را علم نیست شد مردود
همان پیک و هم کیست که با او قدم زند نزیبد حدوث را که لاف از قدم زند
در حدودِ مشرقِ افلاس می دانی که چیست چینِ عدل و خلّخِ انصاف و فر خارِ صفاست
این همه گردیدنت مقصود چیست دایمت آمد شدی محدود چیست
این معانی است بی‌حدود و کران لیک از این گشته گوش خلق گران
وقوف صادقت حفظ حدود است مراعات مقامات وجود است