حدو
معنی کلمه حدو در فرهنگ معین
معنی کلمه حدو در فرهنگ عمید
۲. راندن شتر با خواندن سرود و آواز.
معنی کلمه حدو در فرهنگ فارسی
معنی کلمه حدو در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه حدو
این کار دولتست کنون تا کرا رسد قرب جناب تو حدو مقدار مانبود
از کف موسوی نسب و ز دل حیدری حسب کشور عیسوی طلب همچو حدود خیبری
هرچه در خانهٔ قدم ره یافت از بلای حدوث مأمون است
قدم به کسوت ناز حدوث میبالد خمارها همه جز نشئهٔ دوام تو نیست
در حضورمن که هست نامحدود هرکه را علم نیست شد مردود
همان پیک و هم کیست که با او قدم زند نزیبد حدوث را که لاف از قدم زند
در حدودِ مشرقِ افلاس می دانی که چیست چینِ عدل و خلّخِ انصاف و فر خارِ صفاست
این همه گردیدنت مقصود چیست دایمت آمد شدی محدود چیست
این معانی است بیحدود و کران لیک از این گشته گوش خلق گران
وقوف صادقت حفظ حدود است مراعات مقامات وجود است