خواه

معنی کلمه خواه در لغت نامه دهخدا

خواه. [ خوا / خا ] ( نف مرخم ) خواهنده. طالب. آرزومند. ( ناظم الاطباء ). این کلمه اغلب بصورت ترکیب بکار میرود چون ترکیبات زیر:
آبروخواه. آزادی خواه. آشتی خواه. آرزوخواه. انصاف خواه. باج خواه. بارخواه. باژخواه. بدخواه. تاج خواه. ترقی خواه. تنخواه. جمهوری خواه. خاطرخواه. خانه خواه. خداخواه.خودخواه. خویشتن خواه. خیرخواه. دادخواه. دلخواه. دولتخواه. دستخواه. دینارخواه. رزمخواه. روان خواه. زنهارخواه. شیرخواه. عذرخواه. عیب خواه. فریادخواه. کین خواه. کیسه خواه. گنج خواه. گشن خواه. مردم خواه. مژده خواه. مشروطه خواه. نام خواه. نان خواه. ناوردخواه. نکوخواه. نوع خواه. نیک خواه. نیکوخواه. وام خواه. وصل خواه. هواخواه :
دلیران ارمن هواخواه او
کمر بسته بر رسم و بر راه او.نظامی.بطبعش هواخواه گشتند و دوست.سعدی ( بوستان ).رجوع به هر یک از این ترکیبات در جای خود شود.
|| راضی. ( ناظم الاطباء ).
- خواه و ناخواه ؛ طوعاً ام کرهاً. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| راغب. مایل. مشتاق.محتاج. || لازم. ضرور. || طلب برای کسی. ( ناظم الاطباء ).
خواه. [ خوا / خا ] ( اِ ) آرزو. مراد. میل. || عرض. درخواست. استدعاء. || یا. ( ناظم الاطباء ). چه. اعم از آنکه. ( یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن :
خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز
خوه تیغ جفا آخته کن کین رهی توز.سوزنی.هرکه را خلقش نکو نیکش شمر
خواه از نسل علی خواه از عمر.مولوی.آب خواه از جو بجو خواه از سبو
کاین سبو را هم مدد باشد ز جو.مولوی.من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.سعدی.

معنی کلمه خواه در فرهنگ معین

(خا ) ۱ - (ریش . ) امر و ریشة «خواستن » ۲ - (ص فا. ) در برخی ترکیبات به معنی «خواهنده » آید: خیرخواه ، هواخواه . ۳ - (ص مف . ) در بعضی کلمات به معنی «خواسته » آید: دلخواه .

معنی کلمه خواه در فرهنگ عمید

۱. = خواستن
۲. خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آزادی خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه.

معنی کلمه خواه در فرهنگ فارسی

۱ - امر و ریش. ((خواستن ) ) . ۲ - ( اسم ) در برخی ترکیبات بمعنی (( خواهنده ) ) آید : بدخواه خیرخواه هواخواهمشروطه خواه. ۳ - ( اسم ) در بعضی کلمات بمعنی (( خواسته ) ) آید : دلخواه . ۴ - قید تردید یا ... یا . توضیح درین صورت در عبارت دو بار آید و باید دو جمله ای که پس از آن در آیند ضد یا مقابل یکدیگر باشند : (( من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال ) ) ( سعدی ) گاه به آخر آن (( ی ) افزایند و (( خواهی ) ) گویند (( ما جان فدای خنجر تسلیم کرده ایم خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست ) ) ( خسرو دهلوی ) خواهی بیا و خواهی نیا .
آرزو مراد

معنی کلمه خواه در ویکی واژه

امر و ریشة «خواستن»
در برخی ترکیبات به معنی «خواهنده» آید: خیرخواه، هواخواه.
در بعضی کلمات به معنی «خواسته» آید: دلخواه.

جملاتی از کاربرد کلمه خواه

محمّد شهنشاه یزدان پرست همی راست خواهد از دین پرست
شهریارا سیل اشکم را روان می خواهم و بس تا مگر طبعم ز سیل اشکم آموزد روانی
«من باور دارم که ملت آمریکا تا قبل از پایان دهه ۶۰ میلادی می‌تواند به هدف خود در زمینه برنامه فضایی یعنی فرود انسان بر روی ماه و بازگشت سالم او به زمین دست یابد. هیچ پروژه فضایی دیگری در این مدت به این اندازه برای بشر اهمیت نخواهد داشت و هیچ‌کدام نیز به لحاظ پیچیدگی و هزینه به پای این پروژه نمی‌رسند.»
ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است که در مکیدن خون تو روز و شب دو لب است
یک دو روزی دور اگر گردید برعکس مراد همچنین دایم نخواهد گشت دوران، غم مخور
تن من مپرداز خیره ز جان بیابی ز من هرچ خواهی همان
گر همی خواهی که باشی پادشا و پارسا شو گدایی کن که ما این از گدایی یافتیم
شهنشاه خود بود قلب سپاه دلیران ز دشمن همه کینه خواه
باخیال سرو بالایت خیالی عاقبت چون گل رحمت سر از خاک وفا خواهد کشید
چو میدانم که درد عاشقی چیست نخواهم هیچ کافر را چنان زیست
هرگز نکند قرار بد خواهش تا ننمایدش چاه مطبق را