حبیب

معنی کلمه حبیب در لغت نامه دهخدا

حبیب. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) دوست. ( ترجمان جرجانی ). محبوب. محب. دوستدار. دوستگان. مقابل بغیض. ج ، احباب ، احباء،احبه : الکاسب حبیب اﷲ؛ کاسب حبیب خداست :
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب.منوچهری.غم نیست زخم خورده راه خدای را
دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا.سعدی.بسودای خامان ز جان منفعل
بذکر حبیب از جهان مشتعل.سعدی.بخور هرچه آید ز دست حبیب
نه بیمار داناتر است از طبیب.سعدی.دلم نماند ز بس چون حبیب هرساعت
که در دودیده یاقوت بار برگردد.سعدی.خوشا و خرما وقت حبیبان
ببوی صبح و بانگ عندلیبان سعدی.سرای دشمنان آن به که بینند
حبیبان روی بر روی حبیبان.سعدی.حبیب آنجا که دستی برفشاند
محب ار سر بیفشاندبخیل است.سعدی.چو با حبیب نشینی و باده پیمائی
بیاد آر محبان بادپیما را.حافظ.
حبیب. [ ح َ ] ( اِخ ) و حبیب اﷲ،لقبی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه :
ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند
چو از خلیل و حبیب اهل شام و اهل حجاز.سوزنی.و رجوع به تذکرة الاولیاء ج 2 ص 300 شود.
حبیب. [ ح َ ] ( اِخ ) صاحب قاموس آرد: نام سی وپنج تن از صحابه و جماعتی از محدثان است.
حبیب. [ ح َ ] ( اِخ ) شخصی خوش صحبت است ، و اشعار بسیار دارد، و خط را نیکو مینویسد، و شعر نیز نیکو میگوید وبا این فضیلت در کاشی کاری نظیر ندارد، حالی در روم به این کار مشغول است ، علوفه سلطانی جهت این کار میخورد، و بازار فضیلت در روم چنان کساد است که مولانا حبیب با انواع فضایل هرچند جهد کرد که او را به جهتی از جهات فضایل علوفه تعیین کنند، نکردند، آخر بضرورت اظهار کاشی کاری که میدانست کرد، و چون احتیاج به صنعت او داشتند از این جهت او را هشت اقچه عثمانی مقرر کردند. رجوع به ترجمه مجالس النفائس ص 381 شود.
حبیب. [ ح َ ] ( اِخ ) محدث است. سفیان از او روایت کند و او از سعیدبن جبیر. رجوع به تاریخ بیهق ص 205 شود.
حبیب. [ ح َ ] ( اِخ ) مولای اسیدبن أخنس. ابن ابی حاتم گوید: از پدرش روایت دارد. و من او را نشناسم. ( لسان المیزان ج 2 ص 174 ).

معنی کلمه حبیب در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - دوست ، یار. ۲ - معشوق ، محبوب .

معنی کلمه حبیب در فرهنگ عمید

یار، دوست، معشوق، محبوب.

معنی کلمه حبیب در فرهنگ فارسی

عجمی مکنی به ابو محمد از قدمای مشایخ صوفیه ( ف. ۱۲٠ ه. ق . ) و مرید حسن بصری است و داود طائی مرید حبیب است .
یار، دوست، معشوق، محبوب، احبائ واحباب جمع
( اسم ) ۱ - دوست یار . ۲ - معشوق محبوب . ۳ - انسان کامل . جمع : احبائ احباب احبه .
اوراست کتاب العطر و اجناسه

معنی کلمه حبیب در فرهنگ اسم ها

اسم: حبیب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: habib) (فارسی: حبيب) (انگلیسی: habib)
معنی: دوست، معشوق، یار، ( اَعلام ) ) حبیب ابن مظاهر [قرن اول هجری] مسلمان شیعه ی ساکن کوفه، از یاران امام حسین ( ع ) که همراه او در کربلا شهید شد، ) حبیب اصفهانی [قرن هجری] ادیب و شاعر ایرانی مقیم استانبول، مترجم سرگذشت حاجی بابای اصفهانی و مردم گریز مولیر، مؤلف دستور سخن در دستور زبان فارسی، تاریخ خط و خطاطان و کتابهای دیگر

معنی کلمه حبیب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حبیب (ابهام زدایی). حبیب ممکن است است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • حبیب بن مظاهر اسدی، از یاران امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای کربلا، ملقب به اسدی و منسوب به قبیله بنی اسد• حبیب بن مسلمه فهری، مکنی به ابو عبدالرحمن از نوادگان وائلة بن عمرو بن شیبان• حبیب بن عبدالملک، کنیه اش ابوسلیمان، از سرداران بزرگ اموی در آغاز حکومت امویان در اندلس• حبیب خراسانی، شاعر، عارف و مجتهد مشهور دوره قاجاریه
...

معنی کلمه حبیب در ویکی واژه

دوست، یار.
معشوق، محبوب.

جملاتی از کاربرد کلمه حبیب

ابومحمّد، حسن بن عمر شهرت‌یافته به ابن حبیب حلبی (۱۳۱۱ - ۱۳۷۷) فقیه، محدث، تاریخ‌نگار، کاتب و شاعر شامی بود.
ناقه چون ذکر حبیب و منزل او بشنود گرچه باشد در گرانی کوه گردد بادپای
ای مدّعی تو وهم‌پرستی و ما حبیب بنگر که از دوگانه کدامیم بت پرست
غلام حلقه بگوش رسول ساداتم ره نجات نموده حبیب آیاتم
احمد بن فارِسْ (۹۱۸–۱۰۰۴م) (نسب: ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا بن حبیب قزوینی همدانی رازی لغوی) لغوی، کاتب، ادیب و شاعر عرب‌زبان ایرانی در سدهٔ چهارم بود.
حبیب سماعی در بهمن سال ۱۳۲۴ در اثر سرماخوردگی به ذات‌الریه مبتلا شد و به بستر بیماری افتاد. یکی از پزشکان گفته بود: «سماعی یک عضو سالم در بدن ندارد و تا آن جا که ممکن بوده در حق خود دشمنی کرده‌است.»
آنکه دریا می‌رود فیلمی به کارگردانی آرش معیریان و نویسندگی حبیب احمدزاده ساختهٔ سال ۱۳۸۵ است.
شیخ حبیب‌الله ولایی از عالمان بزرگ آمل پدر وی بود. برادران وی حاج روح‌الله ولایی (از بزرگان شهرستان گنبد کاووس)، دکتر منوچهر ولایی و دکتر احمد ولایی هستند.
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
او که از ۲۳ سالگی کار حرفه‌ای خود را در دوبله آغاز کرد، پیشینهٔ بازیگری و اجرا برای تلویزیون را نیز (از سال ۱۳۵۹) در کارنامهٔ هنری خود داراست. نخستین بازیگری او در سینما به سال ۱۳۶۲ و بازی در فیلم دادشاه به کارگردانی حبیب‌الله کاوش برمی‌گردد.
حبیب دفتر تو کاروان بنگاله است کزو بجای سخن، بار بار قند آری
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
خلیلی در سال ۱۲۸۶ خورشیدی (۱۹۰۷ میلادی) در باغ جهان‌آرای کابل متولد شد. پدرش محمدحسین‌خان مستوفی‌الممالک از بزرگان منطقهٔ کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیهٔ عهد امیر حبیب‌الله خان بود که پسان‌تر به فرمان امان‌الله خان به دار آویخته شد.
بریر خضیر و حبیب گزین بگفتند با شاه دنیا ودین
چو اندر لیله الاسری خدای فرد بی‌همتا حبیب خویشرا در عرش خواند از بهر مهمانی
چه خوش باشد که بنشینند در باغ به پای گل حبیبان با حبیبان
که چون خاک را باشد از می نصیب نشاید که بی‌بهره ماند حبیب
آلبرت حورانی (به عربی: ألبرت حبیب حورانی) (زاده ۳۱ مارس ۱۹۱۵ - درگذشته ۱۷ ژانویه ۱۹۹۳)، تاریخ‌نگار انگلیسی-لبنانی در زمینه خاورمیانه بود. او از طرف مادری با اسکندر کنیس