بکور. [ ب َ ] ( ع اِ ) باران اول وسمی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، بُکُر. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || خرمابن زودرس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خرمابن زودرس. ج ، بُکُر. ( ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ثمره. ( از اقرب الموارد ). || نوباوه. ( آنندراج ). بکور. [ ب ُ ] ( ع مص ) پگاه برخاستن و در بامداد رفتن. ( غیاث ). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن ، و الفعل من نصر یقال : بکر علیه و الیه و فیه ؛ یعنی آمد او را بامداد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن. ( آنندراج ). بامداد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). سحرخیزی. || و بکرت علی الحاجة؛ بامداد رفتم برای حاجت. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه بکور در فرهنگ معین
(بُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پگاه خاستن . ۲ - بامداد رفتن . ۳ - بامداد کردن . ۴ - (ا ِمص . ) پگاه خیزی ، سحرخیزی .
معنی کلمه بکور در فرهنگ عمید
۱. بامداد کردن. ۲. پگاه برخاستن. ۳. بامداد رفتن.
معنی کلمه بکور در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) پگاه خواستن. ۲- بامداد رفتن. ۳- بامداد کردن . ۴- ( اسم ) پگاه خیزی سحر خیزی .
بتاب چهره، ای آفتاب روز افروز که نور گیرد از مهر چشم شبکوران
فسون عشق در دوران میاموز چراغ از بهر شبکوران میفروز
کجا سماع کند بانگ کوس فتح و ظفر سپهبدی که دهد در وغا بکوران تیغ
چرا باید سخن گفتن بکوری که چون بشنید از آن زنهار گوید؟
آمنمحات دوم سومین فرعون دودمان دوازدهم مصر باستان است که برای ۳۵ سال میان سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۸۹۵ پیش از میلاد فرمانروایی میکرده. نام شاهی او نبکورع به معنای «روانهای رع طلایی باد» است.
اثر پیزوالکتریک (تولید پتانسیل الکتریکی در پاسخ به دما) در اواسط قرن هجدهم توسط کارل لینائوس[و ۱] و فرنز آپینوس[و ۲] مطالعه شد و با الهام از این موضوع رنه جاست هاووی[و ۳] و آنتونی سزار بکورل[و ۴] ادعا کردند بین فشار مکانیکی و بار الکتریکی رابطهای وجود دارد گرچه آزمایشهای آنها نتیجهٔ قاطعی نداد.