حشاش. [ ح َش ْ شا ] ( ع ص ) آنکه حشیش کشد. آنکه چرس و بنگ کشد. || یک تن قرمطی. فاطمی. ملحد. ج ، حشاشین. اسماعیلی. سبعی. باطنی. هفت امامی. حشاش. [ ح ُ ] ( ع اِ ) حشاشه ٔرمق ؛ بقیه جان در بیمار و جریح. ( اقرب الموارد ). حشاش. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی. و یوم حشاش ؛ نام یکی از جنگهای عرب است که بدانجا منسوب است. ( معجم البلدان ). حشاش. [ ح ِ ] ( ع اِ ) جوالی که در آن حشیش باشد. حشاش. [ ح ُش ْ شا ] ( ع ص ، اِ ) گردآرندگان حشیش. || گیاه شناسان پیله ور. صیدنانی. صیدلانی. عشاب. سحار. شجار. نباتی.
معنی کلمه حشاش در فرهنگ معین
(حَ شّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - جمع کننده یا فروشندة علف خشک . ۲ - معتاد به حشیش .
معنی کلمه حشاش در فرهنگ فارسی
فروشنده گیاه خشک، حشاشون وحشاشین جمع ( اسم ) بقی. روح در بیمار و مجروح . گرد آورندگان حشیش گیاه شناسان پیله ور
معنی کلمه حشاش در ویکی واژه
جمع كننده وفروشنده علف خشك دارو فروش
جملاتی از کاربرد کلمه حشاش
حشاشة نفس ودّعت یوم ودّعوا فلم ادر ایّ الظّاعنین اشیّع
ماراست یکی حدیث باقی چون در تن ماجری حشاشه
کمی بعد کانر به امید اینکه اتحادی همیشگی با پدرش برقرار کند، به جستجوی هیثم میپردازد. کانر از اکیلیس به خاطر حرفهای که زده بود عذرخواهی میکند و ایدهٔ اتحاد را با او درمیان میگذارد. اکیلیس به شدت با این ایده مخالفت میکند و میگوید حشاشین و تمپلارها هیچگاه نمیتوانند کنار یکدیگر کار کنند و رسیدن به اهدافی که در ذهن دارند با زنده ماندن هیثم در تضاد است.
کحشاش مائدة المسیح نجومها و بدا الصباح کراهب متسحر
کمی بعد در همان روز کانر در حالی که به سمت مکان اعدامش، جایی که با هیکی ملاقات کرده بود، برده میشود، به هوش میآید. کانر میگوید که گمان میکرده او در یک دادگاه محاکمه میشود اما هیکی میگوید برای کسانی که به خیانت متهم میشوند دادگاه اجازهٔ تشکیل ندارد. کانر در حالی که توسط صدها تماشاگر تحقیر میشود، به سمت چوبهٔ دار میرود، و واشینگتن، لی و هیکی او را تماشا میکنند. در همین حال کانر اعضای حشاشین را میبیند که در خانههای اطراف نگهبانان مشرف به صحنه را از بین میبرند و وقتی با مشت یکی از تماشاگران به زمین میافتد، اکیلیس را میبیند که برای کمک به او آنجاست.
داستان این بازی در دو زمان، ۲۰۱۲ میلادی و جنگ صلیبی سوم (۱۱۹۱) در سرزمین مقدس رخ میدهد. شخصیت اول آن در زمان حال، فردی به نام دزموند مایلز و در زمان گذشته، یکی از اعضای گروه حشاشین به نام الطائر بن لا أحد است. دزموند زندگی جدش را با کمک دستگاهی به نام «آنیموس» شبیهسازی و بازآفرینی میکند. الطائر، از اجداد دزموند، یک حشاشی ماهر در دوران جنگ صلیبی سوم بوده، که به دلیل اشتباهش در یک ماموریت، رتبه و جایگاهش را از دست میدهد و برای رسیدن به جایگاه پیشینش، باید مأموریتهای متفاوتی را انجام دهد. این بازی اولین نسخه از مجموعه بازیهای اساسینز کرید است و در آن، فرد بازیکن آزادانه توانایی کنترل الطائر را در چهار شهر دمشق، اورشلیم، عکا و مصیاف دارد.
نام شخصیت اول بازی، «الطائر بن لا أحد» (در عربی به معنای پرنده فرزند هیچکس) است. او عضو گروه حشاشین (اسماعیلیان حسن صباح) است. داستان بازی در سال ۱۱۹۱ میلادی و در سرزمین مقدس اتفاق میافتد.
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
دریاب صاحبا که به ابن یمین نماند الا حشاشهای که تو هم واقفی بر آن
بانیاس در سالهای ۱۱۲۶ تا ۱۱۲۹ تحت کنترل حشاشین بود و در سالهای بعد و پراکندهشدن فرقه توسط اتابک دمشق به صلیبیون داده شد. این اربابنشین در بین سالهای ۱۱۳۲ تا ۱۱۴۰ در اربابنشین تورون ادغام شد تا آن که در سال ۱۱۶۴ توسط نورالدین زنگی فتح شد. با این حال بعد از بازپسگیری آن، جزئی از قلمروی اربابنشین ژوسلین سوم ادسا شد.
فکانه ابتلع الحشاش و مااکتفی خاشرق عاد بذا الرغیف الاصفر
وی در سال ۱۱۳۰ بدست حشاشین ترور شد و پس از او طیب ابوالقاسم به خلافت رسید.
گروه آدامز راتنهاکتون و فرانکلین را در بوستون جا میگذارند. حشاشین به کمک فرانکلین بیشتر گوش فرا میدهند و کارهایشان را برای به دست آوردن کلید کاخ واشینگتن کنار میگذارند و تلاش میکنند یک فلز مخصوص را از یک آهنگر به نام دیوید والستون و نقشههایی که فرانکلین به یک سرباز داده را پس بگیرند. راتنهاکتون در میخانه با سرباز بازی کرده و او میگوید پاتنم شایعهای را پخش کرده که یک فرمانده به حال شورشیان دل سوزانده اما همهٔ آنها در گردنهٔ بوستون به قتل رسیدند. راتنهاکتون که از کوره در میرود به سرباز حمله کرده و دیگر دوستان او در میخانه را نیز در آرامش کتک میزند و سپس نقشهها را از جیب سرباز برمیدارد. او تأیید میکند که آدامز توسط پاتنم کشته شده و تصور میکند کاننتوکون نیز کشته شده باشد.
در بازپس نفس چو ز جانش حشاشه ماند در زیر لب به زمزمه یاد امم گرفت
کانر که از همکاری با پدرش خوشحال است محمولههای دزدیده شده را مییابد. کانر به فکر میافتد که شاید با عقاید مشترکی که میان حشاشین و تمپلارها به وجود آمدهاست بتوان این دو گروه را با یکدیگر متحد نمود.
جرح الحشا حاشاک حش حشاشتی لا تنکری جرح الحشا لا تنکر
کمی بعد کانر به لنس اُدانل برمیخورد که ارابهاش توسط راهزنان مورد حمله قرار گرفته و او کمک میکند تا لنس بتواند ارابهاش را نجات دهد. این مرد نیز در کنارتری و گادفری محلی برای خود میسازد و به شریک تجاری کانر بدل میشود و برای حشاشین سلاحهای مخصوص، کیفها و اسبابهای جدید به ارمغان میآورد.
با وجود موفقیتهای کانر او نتوانست تهدید به جانِ واشینگتن را کاملاً از بین ببرد. در زمستان ۱۷۷۷، کانر تصمیم میگیرد به واشینگتن هشدار بدهد اما اکیلیس سعی میکند او را متوقف نماید چون معتقد است حشاشین در سکوت کارشان را انجام میدهند و آن را جار نمیزنند. در مقابل کانر از رهبری او بر حشاشین مناطق استعماری به شدت انتقاد میکند و میگوید رهبری ضعیف او باعث استیلای تمپلارها بر مناطق استعماری شدهاست. اکیلیس میگوید زندگی داستان پریان نیست و پایان خوش در آن معنایی ندارد اما کانر حرف او را نمیپذیرد. هنگامی که کانر بر اسب خود سوار میشود اکیلیس خاطر نشان میکند که اگر رؤیای نجات دنیا را دارد نباید در این راه آن را نابود کند.
حشاشۀ رمق ملتست در یابش که این سعادت هرچند زودتر یابی