تجلیات

معنی کلمه تجلیات در لغت نامه دهخدا

تجلیات. [ت َ ج َل ْ لیا ] ( ع اِ ) ج ِ تجلی. رجوع به تجلی شود.

معنی کلمه تجلیات در فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) جمع تجلی .

معنی کلمه تجلیات در ویکی واژه

(تصوف): نشانه‌های ظهور چیزی، تجلی‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه تجلیات

رخ: تجلیات محض را گویند.
قدح: وقت را گویند. اشاره دارد به وقت و هنگام تجلی. موطن تجلیات آثاری و قابل مشاهده هست.
جان: روح انسانی است. کنایت از نفس رحمانی وتجلیات حق است.
رخسار تو پیش دیده نور مرآت تجلیات ذاتست
وراق گفت: لیس بینی و بین ربی فرق الا انی تقدمت بالعبودیة، گفت افتقار و استعداد من مفتاح جود اوست، دیگری بشنید، گفت: من اعدک الاول؟ گفت:‌مفتاح نخستین چه بود؟ وعنده مفاتح الغیب،‌ خرقانی اینجا رسید گفت: انااقل من ربی بسنتین، بوطالب مکی گفت: بوالحسن راست گفت، و هو خالق العدم کما هو خالق الوجود، دیگری گفت: مشیت در استعداد اثر نکند، حقیقت استعداد دیگر نشود، بلی اثر او در تعیین محل خاص باشد مر استعداد خاص را، حاصل این اشارات آنست که حق تعالی در عالم غیب در عین بنده استعدادی ظاهر گرداند، تا بدان تجلی غیبی قبول کند، و چون این حاصل شد، آنگه بواسطۀ آن تجلی استعدادی دیگر یابد در عالم شهادت که بدان استعداد تجلی شهادی و وجودی قبول کند و بعد از آن بحسب احوال هر دم استعدادی دیگر حاصل می‌شود و در تجلیات بی‌نهایت باین سبب بروی گشاده گردد و چون تجلیات را نهایت نیست، و هر تجلی مستلزم علمی است، پس علم او را نهایت و غایت نباشد، لاجرم: قل رب زدنی علما، اصحاب رأی پنداشتند که چون واصل شدند، غرض حاصل شد و بغایت مراد پیوسته و به: الیه ترجعون، بسندیده شدند، هیهات! منازل طریق الوصول لاینقطع ابدالآباد، چون رجوع نه بدانجا بود که صدور بود، سلوک کی منقطع گردد؟ راه کجا بآخر رسد؟ اگر مرجع عین مصدر باشد پس آمدن چه فایده دهد؟ نوری رحمةالله علیه از بی‌نهایتی و دوری این راه چنین خبرداد:
بام: محل تجلیات را گویند.
کشف آثار هنری و صنعتی در تپه یحیی واقع در منطقه صوغان ،گواه ظهور اولین تجلیات زندگی اجتماعی بشر در این منطقه می باشد. بقایای آبادی ها وقلعه های کوچک و بزرگ در حاشیه روستاهای این منطقه نشان از قدمت تاریخی این شهر دارد.
حقیقت- ظهور وجود تجلیات وجه باقی چون در مظاهر متوافقه بود اسم بقا که لازم وجود ظاهر است در آن مظهر ظهور کند، چه ملایمت و توافق در طور خویش یعنی درعالم کثرت مظهر عالم وحدت وحسن وجه باقی​اند و باز چون ظهور آن در مظاهر غیرمتوافقه بود فنا که عدم مظهر است ظاهر گردد. چه عدم توافق و مخالفت عدمی در این طور مظهر کثرت و قبح وجه فانی عدم ممکن است: کل من علیها فان، و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.
از حادث و از قدیم کم گوهستی حق است و تجلیات حق دیگر هیچ
در سخنرانی در ۵ اکتبر ۱۹۹۵، پاپ ژان پل دوم اعلامیه را «یکی از بالاترین تجلیات وجدان انسانی زمان ما» نامید، با وجود اینکه واتیکان هرگز آن را نپذیرفت.
تجلیات تو بر قاسمی چو دایم شد مدام شیوه جان ذکر دائم اللهست
قربان خجسته حضورت گردم نمیدانم سهیل یمانی که عزیزترین ستاره های آسمانی است، کی آغاز جلوه گری خواهد کرد و به تجلیات آن رخسار خورشید آثار زهره دیدار کی پرده بر طلعت مشتری خواهد کشید؟ فرد:
چهره :عبارتست از تجلیات حق بر سالک در حال غیبت.
ملاح قدرت تو ز عکس تجلیات راند به بحرآینهٔ دل سفینه‌ها