زیغ

معنی کلمه زیغ در لغت نامه دهخدا

زیغ. [ زَ ] ( ع مص ) از حق بچسبیدن. ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 50 ) ( از زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). میل کردن از حق بسوی دیگر. ( غیاث ). شک و میل کردن از حق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة... ( قرآن 7/3 ). و انتدب امیرالمؤمنین للقیام بما وکله اﷲ الیه و وجب علیه... و یجبر الوهن و الخلل و یتلافی ما حدث من الزیغ و الزلل... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). || میل کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کند شدن چشم. ( تاج المصادر بیهقی ). کند شدن بینائی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || میل کردن آفتاب بسوی پستی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). درگشتن آفتاب. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص )... در عربی بمعنی شک و ریب. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). شک. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). || میل از حق به باطل. ( برهان ) ( جهانگیری ). میل از حق. ( ناظم الاطباء ). انحراف از راه راست. ( فرهنگ فارسی معین ) : حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و خلل پاک کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365 ).
زیغ. ( اِ ) نوعی از فرش و بساط باشد . ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || حصیر و بوریایی را نیز گویند که از دوخ بافند و دوخ علفی است که بدان انگور و خربزه آونگ کنند.( برهان ). حصیر و بوریا. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). نوعی حصیر که از لخ بافند. ( فرهنگ رشیدی ). بساطی بوداز گیاه یا حصیر بافته از دوخ. ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ). بوریا که از دخ بافند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بساطی باشد که از دخ بافند و در مسجد اندازند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت ایضاً ) :
ای دریغ از آبروی من دریغ
تا زمانه کرد پامالم چو زیغ.بهرامی.همه کبر و لافی بدست تهی
بنان کسان زنده ای سال و ماه
بدیدم من آن خانه محتشم
نه نخ دیدم آنجا و نه پیشگاه
یکی زیغ دیدم فکنده در او
نمدپاره ترکمانی سیاه.معروفی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).با چنان ناز اگر نشاط کنی
خیز و در حجره نشاطی خز

معنی کلمه زیغ در فرهنگ معین

(اِ. ) حصیر، بوریا.
(زَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میل کردن . ۲ - میل کردن به سوی پستی و شک . ۳ - میل کردن از حق . ۴ - (اِمص . ) انحراف از راه راست . ۵ - شک ، ریب .

معنی کلمه زیغ در فرهنگ عمید

۱. برگردیدن از حق، انحراف از راه راست، میل از حق به باطل.
۲. میل کردن به سوی پستی.
۳. شک و ریب.
حصیر، بوریا، زیلو: ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۰۸ ).

معنی کلمه زیغ در فرهنگ فارسی

حصیر، بوریا، زیلو
( اسم ) بوریایی که از روخ بافند حصیر

معنی کلمه زیغ در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَیْغٌ: انحراف از استقامت و راست بودن
ریشه کلمه:
زیغ (۹ بار)
«زَیْغ» در اصل، به معنای انحراف از حالت مستقیم و مایل شدن به یک طرف است و بودن «زیغ در قلب»، به معنای انحراف اعتقادات از راه راست، به طرق انحرافی است.
انحراف از حق. راغب می‏گوید: المیل عن الاستقامة. طبرسی و ابن اثیر و صحاح و قاموس آن را مطلق میل گفته‏اند. ولی در قرآن همواره در میل مخصوصی که میل از حق باشد بکار رفته است علی هذا قول راغب اصح است در نهج البلاغه نیز موارد آن انحراف از حق است رجوع شود به خطبه 89 - 120 - 149 - 154 حکمت 31 . آنانکه در قلوبشان انحرافی است بمتشابه آن می‏چسبند. ملاحظه می‏شود که زیغ در انحراف دل از حق بکار رفته است هکذا . ازاغه منحرف کردن است قید «هَدَیْتَنا» معنی واقعی زیغ را بهتر روشن می‏کند. هکذا آیه . و در آیه «وَ مَنْیَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ اَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیر» زیغ از دستور خدا همان انحراف قلب است که باعث نا فرمانی می‏شود. در عدّه‏ای از آیات نسبت زیغ به چشم داده شده و آن همان انحراف و اشتباه چشم است که واقع را در صورت دیگر به بیند. . چشم آن حضرت منحرف نشد آنچه دید واقعیت بود ما قبل آیه درباره دیدن جبرئیل است «ما کَذَبَ الْفُؤادُ مارَأی... وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخری» ما بعد آیه چنین است «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری» در وسط اینها آمده «مت زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی». . . در جنگ احزاب مسلمانان بسیار وحشت گرفتند که فرماید: چشمها منحرف شد و دلها به حنجره‏ها رسید. گوئی چشمهایشان به قدری خیره شده بود که دید حقیقی از میان رفته بود مثل شخصی ترسو که در شب به جای تاریکی نگاه کند و اشتباهی در نظرش مجسّم شود بعضی از بزرگان «زاغَتِ الْاَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» را تشبیه به حال محتضر داشته و زیغ ابصار را میل چشم در حال احتضار و بلوغ قلوب را رسیدن روح به حلقوم گفته است. ولی ظاهراً کنایه نباشد بلکه چشمها از کثرت ترس به اشتباه رفت و دلها در سینه‏ها بالا آمد. آیه دوم نقل قول کفّار است که مؤمنان را در آتش نزد خود نمی‏بینند گویند: آیا آنها را در دنیا مسخره گرفتیم حال آنکه اهل حق بودند؟ یا با ما در آتش اند ولی چشم ما منحرف شده و آنها را نمی‏بیند.

معنی کلمه زیغ در ویکی واژه

(اِم
میل کردن.
میل کردن به سوی پستی و شک.
میل کردن از ح
انحراف از راه ر
شک، ریب.
حصیر، بوریا.

جملاتی از کاربرد کلمه زیغ

استان الازیغ در سال ۲۰۰۶ جمعیتی برابر با ۵۹۵٬۳۰۷ نفر داشته که نصف این جمعیت در شهر الاَزیغ سکونت داشتند. مساحت کل این استان ۹٬۱۵۳ کیلومتر مربع است.
و گفته‌اند در معنی رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا ای لا تفعل بنا من الاکرام ما یودی إلی الزیغ فکان الازاغة اعطاء الخیرات الدنیویّة المثبطة عن الخیرات الأخرویة المشار الیه بقوله: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ. و لهذا
ورکلک‌. تو زیغگونه همی نقش نگارد زوداکه ز خجلت بدرد پردهٔ ارژنگ
آمازیغ‌ها قومی بیابانگرد بوده‌اند که از آغاز تاکنون تحت تأثیر اقوام گوناگونی مانند مصریان، یونانیان، فنیقی‌ها و کارتاژی‌ها، رومیان، وندال‌ها، بیزانسی‌ها و عرب‌ها قرار گرفته‌اند.
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه ورزشی گنچلربیرلیغی، باشگاه فوتبال آنکارا اسپور، باشگاه فوتبال الازیغ‌اسپور، باشگاه فوتبال آنکاراگوچو، باشگاه فوتبال کاردمیر قره‌بوک‌اسپور، باشگاه فوتبال سیواس‌اسپور، باشگاه فوتبال بشیکتاش، باشگاه فوتبال بورسااسپور، و باشگاه ورزشی گوزتپه اشاره کرد.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، شکّ و نفاق، أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ، ای لن یظهر احقادهم و عداوتهم و حسدهم علی المؤمنین فیبدیها حتی یعرفوا نفاقهم و فی بعض الآثار لا یموت ذو زیغ فی الدین حتی یفتضح.
آن گه درآموخت رهیگان خود را تا گویند رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا این آیت رد قدریانست. و وجه دلیل اهل سنت و ردّ ایشان در آن روشنست و ظاهر، که اضافت ازاغت و هدایت بکلیت با خداست، و خلق در آن مجبورند و مقهور. میگوید خداوند ما! دلهای ما از دین حق، و راه استقامت، و سنن صواب بمگردان، چنان که دل جهودان، و ترسایان، و مبتدعان که در دل زیغ دارند بگردانیدی. مصطفی (ص) این دعا بسیار کردی که: «یا مقلّب القلوب! ثبت قلبی علی دینک»
ز درد خزان در دل زاغ زیغ هوا بسته از لشکر ماغ میغ
اطار (به عربی: أطار) یک شهر در شمال موریتانی است که در استان ادرار واقع شده‌است و ساکنان آن به زبان آمازیغی تکلم می‌کنند. این شهر دارای فرودگاه، موزه و مسجدی تاریخی می‌باشد.
حاوی علم و یقین حامی دین و آئین ماحی زیغ و زلل، محیی فرض و سنن
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ معنی زیغ آنست که از راه استقامت با یک سویی چسبد. یقال «زاغ القلب، و زاغت الشمس من کبد السّماء» و منه قوله: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ». میگوید ایشان که در دل زیغ دارند همواره بر پی متشابهات باشند، یعنی کافران و منافقان و جهودان که طلب مدت ملک این امت از حساب جمل استخراج میکنند.
یاران گفتند یا رسول اللَّه می‌بترسی بر ما و بر دین ما؟ پس از آنکه ایمان آوردیم بتو، و ترا استوار گرفتیم بدانچه گفتی و رسانیدی از کتاب و دین و شریعت؟ مصطفی ایشان را جواب داد که «إنّ قلوب بنی آدم کلها بین اصبعین من اصابع الرحمن، یقیمه إن شاء و یزیغه إن شاء، و المیزان بید الرحمن یرفع أقواما و یضع آخرین الی یوم القیامة».
این استان کردنشین در سال ۱۹۴۶از بخش‌هایی از استان‌های الازیغ و ارزنجان تشکیل شد.
در ۵ ژانویه ۲۰۱۶ اعلام شد که آمازیغ به عنوان زبان رسمی در پیش‌نویس اصلاحیه قانون اساسی الجزایر افزوده شده‌است. در ۷ فوریه ۲۰۱۶ آمازیغ به عنوان زبان رسمی در قانون اساسی درج شد.
الا ای صبا پیک هر نامراد زیغما بدان گرد رستم نژاد
بر صف اهل زیغ با دل صاف بهر اعدای دین کشیده مصاف
با این حال هر دو لشکر رومی مرتکب این اشتباه شدند که حرکات خود را کاملاً هماهنگ نکردند. در نتیجه لشکر ارمنی-اشکانی موفق شد در محلی موسوم به راندی (در حوالی شهر خاربرد – الازیغ) لشکر پائتوس را محاصره کند و به زانو درآورد.
در میان رومیان و یونانیان باستان رسم بود که اقوام بیگانه را بربر می‌خواندند و این واژه بیشتر رنگ و بوی خوارکننده داشته‌است. رومیان پس از گشودن کارتاژ، سرزمین‌های بربرنشین از جمله پادشاهی نومیدیا را نیز به مستعمرهٔ آفریقایی خود افزودند و این رومیان بودند که نخستین بار آمازیغ‌ها را به نام بربر خواندند.
بربرها یا آمازیغ‌ها گروهی قومی و بومی (تا قبل از سلطه اعراب در طی تاریخ شمال آفریقا) مناطق شمال آفریقا، به‌ویژه در اقوام مراکش، الجزایر، صحرای غربی، تونس و لیبی هستند.
مردم آن بیشتر از قبیله‌های عرب بنو سلیم، مزابی‌ها و آمازیغ‌ها هستند.