تقارب

معنی کلمه تقارب در لغت نامه دهخدا

تقارب. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) با یکدیگر خویشی داشتن. ( زوزنی ). بیکدیگر نزدیک شدن. ( دهار ) ( از آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). خلاف تباعد. ( از اقرب الموارد ). || کم گردیدن شتران و گذشتن آن. ( منتهی الارب ). کم گردیدن شتر کسی و پشت ریش گردیدن آن. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک رسیدگی رسیدن کشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اذا تقارب الزمان لم تکد رؤیا المومن تکذب. مراد از آن آخر روزگار است و نزدیکی قیامت. لان الشی اذا قل تقاصرت اطرافه او المراد استوأاللیل و النهار و یزعم العابرون ان اصدق الازمان لوقوع العبارة وقت انفتاق الانوار و وقت ادراک الثمار و حینئذ یستوی اللیل و النهار او المراد زمن خروج المهدی علیه و علی آبائه الکرام اکرم التحیة و افضل السلام. حین تکون السنة کالشهر و الشهر کالجمعة. و الجمعة کالیوم. و الیوم کالساعة. یستقصر لاستلذاذه. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نام بحری است از بحرهای شعر. ( آنندراج ). ابونصر فراهی در نصاب الصبیان بحر متقارب را برای ضرورت شعر تقارب خوانده است :
به بحر تقارب تقرب نما
بدین وزن میزان طبع آزما.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رجوع به متقارب شود.

معنی کلمه تقارب در فرهنگ معین

(تَ رُ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - به هم نزدیک شدن . ۲ - نام یکی از بحور شعر به معنی متقارب .

معنی کلمه تقارب در فرهنگ عمید

۱. نزدیکی، خویشاوندی.
۲. (اسم ) (ادبی ) در عروض، از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن، مانند این شعر: «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول، متقارب.

معنی کلمه تقارب در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نزدیک هم شدننزدیک هم آمدن. ۲ - ( اسم ) نزدیکی . ۳ - همگرایی . جمع : تقاربات . ۴ - ( صفت ) گاه بمعنی متقارب ( از بحور شعر ) آمده : (( ببحر تقارب تقرب نمای . ) )

معنی کلمه تقارب در ویکی واژه

به هم نزدیک شدن.
نام یکی از بحور شعر به معنی متقارب.

جملاتی از کاربرد کلمه تقارب

اسدی بی‌گمان از شیوه سخن‌سرایی فردوسی سخت تأثیر پذیرفته‌است. بخشی از این تأثیرپذیری با بحر متقارب که با سبک حماسی پیوندی ناگسستنی یافته، مرتبط است. گاهی اسدی شیوه فردوسی را در نمایش صحنه‌ها و وصف‌ها عیناً تکرار می‌کند؛ ولی بر پایهٔ گفته خطیبی، اسدی بیش از دیگر پیروان فردوسی توانسته به سبکی مستقل دست یابد.
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا تبدیل و تغییر متقارب‌اند اما تغییر جایی استعمال کنند بر غالب احوال که صفات چیزی بگردد و اصل آن چیز بر جای بود، چنان که آب سرد هم بر جای گرم شود. و تبدیل بیشتر آنجا استعمال کنند که چیزی از جایی برگیرند و آن را بدل نهند، و زاهدان را که ابدال گویند از آنست که قومی میروند از دنیا و دیگران بجای ایشان می‌نشینند. و گفته‌اند از آنست که احوال بهیمی باحوال ملکی بدل میکنند. فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ میگوید آن ستمکاران بر خویشتن آن سخن که ایشان را فرمودیم بدل کردند نه آن گفتند که فرمودیم بجای حطّه حنطة گفتند قتیبی گفت حطّا سمقاثا گفتند بر طریق استهزاء، و این کلمه بر لغت ایشان حنطه حمراء باشد.
بحر: متقارب مثمن سالم
این منظومه که در بحر متقارب سروده شده بالغ بر هجده هزار بیت است و در سال ۱۳۰۴ هجری قمری در ۶ ماه سروده شده‌است. این اثر در سال ۱۳۱۰ منتشر شده و بعدها به حمله حیدری نیز مشهور شده‌است.
وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ و این «من» تحقیق توکید است یعنی ما اله الا اله واحد، وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا یعنی ان لم یتوبوا عن مقالتهم، لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ای ثبتوا علی کفرهم. مسّ و لمس هر دو بمعنی متقاربند، و فرق آنست که لمس ملاصقه است که با وی احساس بود ناچار، و مس جائز است که با وی احساس بود و جائز است که نبود. اما درین موضع ناچار احساس است که عذاب چون بحیوان رسد لا بد حس آن بیابد، و در وی اثر کند. ثم دعاهم الی التوبة، فقال: أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ من النصرانیة؟
بوستان از آثار منظوم سعدی و یکی از شاهکارهای ادب فارسی به‌شمار می‌آید. این کتاب در نسخه‌های قدیمی سعدی‌نامه نامیده می‌شد، اما بعدها به بوستان شهرت یافت. بوستان به نظم (شعر) نوشته شده و مشتمل بر حدود چهار هزار بیت شعر است. قالب شعری آن مثنوی است و همانند شاهنامهٔ فردوسی در بحر متقارب سروده شده‌است. بوستان، کتابی اخلاقی و آموزشی است و سعدی آرمان‌شهر مطلوب خود را در آن به تصویر کشیده‌است. چنان‌که سعدی، خود، اشاره کرده‌است، نگارش آن را در ۶۵۵ هجری به پایان برده و به ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم کرده‌است.
قوله تعالی: وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة یعنی: فی طاعة اللَّه، یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً یعنی: متحوّلا عن الکفر، وَ سَعَةً فی الأرض. و بو عبیده گفت: مراغم و مهاجر هر دو یکسانست، یقال: راغمت قومی و هاجرتهم، و أصل این آنست که مرد مسلمان شود، از قوم خویش بخشم بیرون آید، از ایشان ببرد، و هجرت کند. پس آن بیرون آمدن وی مراغمه گویند، و رفتن برسول خدا هجرت گویند. باین قول راغمت بمعنی عادیت است. و گفته‌اند: اصل این از رغام است، و رغام خاکست، و رغم انفه ازین گرفته‌اند، راغمته أی هاجرته فلم ابال، و ان رغم انفه، ای لصق بالتّراب انفه. و گفته‌اند: مراغمه زیستن است و گشتن در زمین بکام، رغدا و غدقا و مراغما همه متقارب‌اند، بر جمله معنی آنست که: هر که قصد هجرت دارد جای هجرت یابد، چون بزمینی نتواند بود بزمینی دیگر شود. چون جایی بکام و مراد خویش زندگانی نتواند کرد، فرا جایی شود که بکام و مراد خویش زندگانی تواند کرد، و لهذا قال بعضهم و انشدوا:
ابوشکور از مردم بلخ بوده‌است. مهم‌ترین اثر او مثنوی آفرین‌نامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنان‌که خود گفته در سال ۳۳۳ ق آغاز گشته و در سال ۳۳۶ ق به پایان رسانده است
خاوران‌نامه از آثار ادبی‌است که به نظم فارسی در سال ۸۳۰ هجری قمری سروده شده‌است. این منظومه حماسه‌ای دینی و مصنوع است که در بحر متقارب و به وزن شاهنامه فردوسی سروده شده‌است. موضوع خاوران‌نامه جنگ‌های علی بن ابی‌طالب در سرزمین خاوران به همراهی مالک اشتر، و نیز با قباد پادشاه شرق و تهماسب‌شاه است. این منظومه به گفته ابن حسام از یک کتاب عربی به نظم کشیده شده‌است. این منظومه با حمد خدا و نعت محمد پیامبر اسلام و دیگر امام‌های شیعه آغاز می‌شود. این منظومه را تازیان‌نامه نیز گفته‌اند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟ اقوال مفسّران در سبب نزول این آیت مختلف است و از روی معنی جمله متقارب‌اند. جماعتی از صحابه گفتند: که اگر ما دانستیمی که از اعمال و طاعات کدام است بنزدیک اللَّه نیکوتر و پسندیده‌تر و ثواب آن بیشتر، ما آن طاعت کردیمی
مثنوی اسکندرنامه اثر طبع نظامی گنجوی است. اسکندرنامه شامل دو بخش است: شرفنامه و اقبال‌نامه. این اثر شامل حدود ۱۰٬۵۰۰ بیت، در بحر متقارب مثمن مقصور (یا محذوف) است*[۱] (هموزن شاهنامهٔ فردوسی) که در حدود سال ۵۹۹ ه‍.ق سروده شده‌است. نظامی در سرودن این مثنوی از منابع مختلفی که دربارهٔ اسکندر مطالب (تاریخی یا داستانی) داشته‌اند، استفاده کرده‌است.
قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ بنا قراءت حمزة و علی است دیگران ببا خوانند و بمعنی متقارب‌اند، که در خمر و قمار هم عظیمی گناهست و هم بسیاری گناه چنانک در آیت دیگر بر شمرد: إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ الی آخر الایة...
دو رساله دیگر، یکی در بیان «قضایای بدیهییات اولیه» و دیگری در تصحیح دیوان ناصرخسرو از وی به جای مانده‌است. قیصرنامه ادیب پیشاوری که در بحر متقارب و دربارهٔ جنگ جهانی اول سروده شده، شامل چهارده‌هزار بیت است. ادیب در پایان زندگی به ترجمه اشارات ابن سینا به زبان فارسی همت گماشت که عمرش به اتمام آن وفا نکرد. ادیب نسبت به ایران و زبان و ادبیات فارسی علاقه‌مند بود و تقریبأ هیچ‌کدام از آثارش خالی از چاشنی میهن دوستی و ترویج استقلال و آزادگی نیست.
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ الآیة... حدیث گذشتگان در گرفت و ازیشان خبر باز داد، آن گه به مصطفی گفت ایشان گروهی‌اند که برفتند، و قومی که گذشتند لَها ما کَسَبَتْ ایشانراست آنچه کردند، و آنچه کردند خود را کردند، کرده خود ببردند. وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و شما راست آنچه کنید و کرده خویش برید، شما را بنیکو کاری ایشان نه نوازند چنانک شما را از جرمهای ایشان نپرسند، و لفظ امّت را در قرآن وجوه مختلف گفته‌اند: اگر چه همه متقارب‌اند و معانی همه بیک اصل باز می‌گردد و آن اصل جماعت مردم.
و آن که گوید: «محبت حق تعالی به معنای ثنای جمیل است بر بنده»، ثنای وی کلام وی بود و کلامش نامخلوق است و آن که گوید: «به معنی احسان است»، احسان وی فعل وی بود به حکم معنی متقارب است این اقاویل و حکم جمله موجود.
تطابق عرب‌ها با ایرانیان روندی تدریجی بود، مثلاً عرب‌های خراسان تا حدود زیادی رنگ ایرانی به خود گرفتند؛ از جمله همسر ایرانی داشتند، شلوار می‌پوشیدند، و نوروز و مهرگان را جشن می‌گرفتند، زبان فارسی را می‌فهمیدند و به آن سخن می‌گفتند. همین کاربرد زبان فارسی توسط اعراب، در مراوده با اتباع ایرانی، یکی از دلایل گسترش زبان فارسی جدید در مناطق «ما وراء النهر» شد. حتی در ناحیه‌ای مانند قم -که اعراب، علی‌رغم میل بومیان، خود را بر آنان تحمیل کرده و تا اواخر عهد امویان هیچ گونه تقاربی بین اعراب و ایرانیان ملاحظه نمی‌شد- اعراب پس از مدتی تحت تأثیر فرهنگ محلی قرار گرفته و فارسی شدند.
و گفته‌اند: چون هر دو آیت بیان توبت است، چه فرق را در آخر این آیت گفت: فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سورة البقرة گفت: وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؟ جواب آنست که: توّاب و غفور بمعنی، هر دو متقارب‌اند، امّا «توّاب» خاصّ‌تر است و غفور عام‌تر و تمامتر، و گناه آن جهودان صعب‌تر بود و عظیم‌تر که هم ضلال خودشان بود و هم اضلال دیگران. پس اسم اخصّ بآن اولی‌تر بود. و گناه این مرتدّ کمتر بود که اضلال با وی نبود. پس نام غفور اینجا لائق‌تر و موافق‌تر. و در خبر است که مصطفی (ص) چون آمرزش خواستی این هر دو نام: هم «توّاب» و هم «غفور» فراهم گرفتی. ابن عمر گفت: میشمردم که اندر یک مجلس سیّد (ص) صد بار گفتی: رب اغفر لی و تب علی انک انت التواب الغفور.
بحر: متقارب مسبغ