تجرع

معنی کلمه تجرع در لغت نامه دهخدا

تجرع. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( ع مص ) فروخوردن خشم و آنچه بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان عادل بن علی ). فروخوردن خشم. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جرعه جرعه خوردن آب و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جرعه جرعه نوشیدن و اندک اندک نوشیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جرعه جرعه نوشیدن. ( از اقرب الموارد ) ( بحر الجواهر ) ( فرهنگ نظام ). معنی جرعه یکبار نوشیدن است. ( فرهنگ نظام ) : یتجرعه و لایکادیسیغه. ( قرآن 14 / 17 ). هر گاه ملوک را لازم گیرد...و از تجرع شربتهای تلخ تجنب ننماید... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب بیند. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه تجرع در فرهنگ معین

(تَ جَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - جرعه جرعه نوشیدن آب یا... ۲ - فرو خوردن خشم .

معنی کلمه تجرع در فرهنگ عمید

جرعه جرعه نوشیدن آب و مانند آن.

معنی کلمه تجرع در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) جرعه جرعه نوشیدن . ۲- فرو خوردن خشم و آنچه بدان ماند. ۸- ( اسم ) جرعه جرعه . جمع : تجرعات .

جملاتی از کاربرد کلمه تجرع

اتفاق را حامله شد و هنگام وضع حمل از تجرع الم طلق، حیات را طلاق داد و پسری ماه منظر، خورشید پیکر، چون دُر یتیم از وی یتیم ماند. مرد در حجره احزان رفت، دم و نفس گرم و سرد می زد و با خود این بیتها می خواند:
اما بدان که جد روزگار بی هزل و قبول او بی عزل نیست بر اثر هر سوری ماتمی و از پس هر شادی غمی پیش آید و آدمی را از تجرع کاس اجل و تحمل ضربت شمشیر بویحیی چاره نیست.
فصل ترکیب این اصول را علتی ظاهر بود و ترتیب این فصول را برهانی باهر و جلوه این عروس را شهرتی در پایان و تجرع این کئوس را نعمتی در میان، خنده این برق بی طربی و فرحی نبود و خروش این رعد بی تعبی و ترحی نبود.
بانی فی تحملها شجاع و انک فی تجرعها جبان
بزرگی را پرسیدند که معنی صبر چیست؟ گفت تجرع البلوی من غیر دعوی زهر بلا چشیدن و آن گه از دعوی دم در کشیدن. الصبر اسرار المحنة و اظهار المنة و صبر نهان داشتن محنت است و آشکارا کردن نعمت.
صحاب تجرع را زآن چشم برو می ده ارباب تجرد را زین جسم بیا جان باش
طی کرده منازل پیاپی بس کرده تجرع دمادم
فقیهان در افکنده سجاده ها تجرع کن از گونه گون باده ها
گیرم بخشید شاه برد متانت ز دست تجرع دائمی درستی آرد شکست
مرا در این نشاه از ساغر الطاف ایشان امید تجرع با ده کام است و در این بوستان از دوحه توجه آن سرکار تمنای نشر سایه اهتمام، مصرع: این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار. گفتند اگر فی الواقع چنین است و قرار کار بر این، بار دیگر سفارشی از ما برآن حضرت نگاشته مگر درخت برومند التفاتش ظل عنایتی بر سر ما افراشته باشد، قلمی برداشتم که شرحی مبسوط در بیان آرم، هنگام تراشیدن قلم زخمه زخم قلم تراش به دستم رسیده از شدت درد بیدار گردیده، کیفیت را در قلم آوردم، لطف فرموده تعبیر آن را بیان فرمائید، قربانت گردم، بیدار بنده زاده باش.