بنداد

معنی کلمه بنداد در لغت نامه دهخدا

بنداد. [ ب ُ ]( اِ مرکب ) بنیاد. ( برهان ). بنیاد و آنرا بنلاد نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بنیاد. ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). بنیاد. اساس. ( فرهنگ فارسی معین ). || اصل هر چیزی. ( برهان ) ( شرفنامه منیری )( ناظم الاطباء ). || پشتیبان. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بنیاد شود.

معنی کلمه بنداد در فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) ۱ - بنیاد، اساس . ۲ - اصل هر چیز.

معنی کلمه بنداد در فرهنگ عمید

= بنیاد

معنی کلمه بنداد در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بنیاد اساس . ۲ - اصل هر چیز. ۳ - پشتیبان .

معنی کلمه بنداد در ویکی واژه

بنیاد، اساس.
اصل هر چیز.

جملاتی از کاربرد کلمه بنداد

بود فرمان تو بروی به دو جو این یکی چون بنداد آن بستد
فلک تا بود نقش بند زمی مبنداد بر تو در خرمی
چو شد مهربنداد شادان ز می به بهرام گفت ای گو نیک‌پی
فرصت جمع سیم و زر بنداد کار درس وکتاب‌، اینت گناه
أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ میم صلت است، و تقدیر سخن آنست که أ لهم نصیب من الملک، و این بر جهت انکار گفت. معنی آنست که: جهودان را از ملک نصیبی نیست، و این را دو تفسیر گفته‌اند: یکی آنکه ملک، نبوّت است و شرف دین، و جهودان را از آن بهره نیست. دیگر تفسیر آنست که ایشان را هرگز در زمین پادشاهی و فرمانروایی نبوده است. فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً میگوید: اگر ایشان را در زمین پادشاهی و فرمانروایی بودی از بیت المال هیچ خداوند حق را از مردمان، مقدار نقیری بندادندی! و این ذمّ ایشانست در بخل و حسد و قلّة الخیر که در ایشانست.
آنچه گفتی که بده آن بنداد و آنچه گفتی تو که مستان بستد
ابوالقاسم منادی گر بیمار بود و از پیران بزرگ بود بنشابور، ابوالحسن بوشنجه و حسن حدّاد بعیادت او شدند و اندر راه، به نیم درم سیب خریدند به نسیه و بنزدیک او بردند چون بنشستند ابوالقاسم گفت این تاریکی چیست ایشان بیرون آمدند و گفتند چه کردیم اندیشیدند مگر ازین بودست که بهای سیب بنداده ایم و باز نزدیک او شدند چون چشم وی برایشان افتاد گفت مردم بدین زودی از تاریکی بیرون تواند آمد خبر دهید مرا از کار خویش، قصّۀ او را بگفتند گفت آری هرکسی از شما اعتماد بر آن دیگر کرده بود تو گفتی بها او بدهد، او گفت تو بدهی و آن مرد از شما شرم داشتی که تقاضا کردی و آن سیم بر شما بماندی و سیب من بودمی و من این اندر شما بدیدم.
دیگر نشان ‌کسی بنداد از او کوپال هرکرا که به مغفر زد
کجا نام او مهربنداد بود ازان زخم شمشیر او شاد بود
آزادبه یا زادبه بن ماهبیان بن مهر بنداد همدانی یا آزادبه بن مابیان همدانی یا روزبه مرزوق از سال ۶۱۷ تا ۶۲۷ میلادی، در اواخر دوران ساسانی پس از ایاس بن طائی حاکم حیره پایتخت لخمی‌ها در عراق بود. در برخی از مآخذ مدت حکومت او ۱۷ سال ذکر شده‌است.
مفتخری نیز معتقد است که نام و کنیه ابومسلم در نخست ابواسحاق ابراهیم بن حیکان بوده اما روایاتی او را بهزادان بن بنداد هرمز می‌خواندند ابراهیم در صورت لزوم نام اورا به عبد الرحمن بن ابومسلم تغییر داد.
و هم اَنَس روایت کند که: پیغمبر را صلّی اللّه علیه و سلم هشتاد هزار درم بیاوردند. بر گلیمی ریخت تا همه بنداد از جای برنخاست. علی رضی اللّه عنه گوید: «من نگاه کردم اندر آن حال سنگی بر شکم بسته بود از گرسنگی.»