معنی کلمه بلدي در لغت نامه دهخدا
بلدی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بلد که نام شهر مروالرود است و ابومحمدبن ابی علی حسن بن محمد از مشایخ قرن ششم بدان نسبت دارد. ( از معجم البلدان ). || منسوب به بلدالکرج ، که ابودلف آن را بساخت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بلد که نام شهر کرج بوده است و علی بن ابراهیم بن عبداﷲ محدث بدان نسبت دارد. ( از معجم البلدان ). || منسوب به بلد که شهری بوده است به دجله ، و علی بن محمدبن عبدالواحدبن اسماعیل محدث قرن پنجم هجری ، و محمدبن زیادبن فروه محدث قرن چهارم هجری و محمدبن عمربن عیسی بن یحیی محدث قرن چهارم هجری بدان نسبت دارند. ( از معجم البلدان ). || منسوب به بلدالحطب ، که شهری بوده است در نزدیکی موصل. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
بلدی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بلدة، که شهری است در اندلس. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بلدة شود.
بلدی. [ ب َ ] ( اِخ ) لقب ابوعثمان سعیدبن محمدبن سید ابیه بن یعقوب اموی بلدی است. وی از صوفیان زاهد بود، بسال 328 هَ. ق. متولد شد و در سال 350 هَ. ق. به مشرق سفر کرد و بسال 351 هَ. ق. وارد مکه شد. بلدی درسال 397 هَ. ق. درگذشته است. ( از معجم البلدان ).