زاد و بود. [ دُ ] ( ترکیب عطفی ، مص مرکب ) کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. ( برهان قاطع ). کنایه از هست و بود و تمام سرمایه. ( آنندراج ). || مولد و مسکن. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) : بشهر کسان گرچه بسیار بود دل از خانه نشکیبد و زاد و بود.( گرشاسب نامه ص 242 ).چو نام و ننگ فزاید وفا نه نام و نه ننگ چو زاد و بود نماید جفا نه زاد و نه بود.جمال الدین عبدالرزاق.چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود کز برای رای تو شروان نگردد خیروان.خاقانی.
معنی کلمه زاد و بود در فرهنگ معین
(دُ ) (اِمر. ) همة سرمایه .
معنی کلمه زاد و بود در فرهنگ عمید
= زادبود: نور حق را کس نجوید زاد و بود / خلعت حق را چه حاجت تار و پود (مولوی: ۵۶۴ ).
معنی کلمه زاد و بود در فرهنگ فارسی
( اسم ) همه سرمایه و اسباب معاش هست و نیست . کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد
معنی کلمه زاد و بود در ویکی واژه
همة سرمایه.
جملاتی از کاربرد کلمه زاد و بود
چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست به کوه قاف بپرید خوش چو عنقایید
نور حق را کس نجوید زاد و بود خلعت حق را چه حاجت تار و پود
دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد
همچو احرار سوی دولت پوی همچو بدبخت زاد و بود مجوی
من نیابم در جهان بیآب سود زانک زاد و بود من در آن بود
جمله در غربت وطن بگذاشتند دل ز زاد و بود خود برداشتند
چند نالی چند ازین محنتسرای زاد و بود کز برای رای تو شروان نگردد خیروان
پس گفت ای طایفه غربا و زمره ادبا، مراتب سببی مقدم است بر قرابت نسبی و لحمه ادبی زیادت است از لحمی و عصبی که از قرابت سببی نسیم نسبت آید و از قرابت نسبی خصومت و نصب زاید و من برکارگاه کربت باشما همتار و پودم و ببارگاه غربت همزاد و بود، الا آنکه حالی چون حروف جمع یکرقکعه ایم و ساکن یک بقعه
رنگ زردی ترنج پیدا کرد کز پی زاد و بود رنجور است
جغد را ویرانه باشد زاد و بود هستشان بر باز زان زخم جهود