طغان

طغان

معنی کلمه طغان در لغت نامه دهخدا

طغان. [ طُ ] ( از ع ،اِمص ) مخفف طغیان آمده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
طغان. [ طُ ] ( ترکی ، اِ ) طوغان. نوعی از باز. ارکک .
طغان. [ طُ ] ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان ترک. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب
نه قدرخان نه طغان خان نه ختاخان نه تکین.فرخی.و رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودندو همه اقرار کردند که آن جنس در حوصله ظنون نگنجد و خزانه قارون به عشر آن نرسد [ منظور نفائس ذخایری است که از قلعه بهیم ثغر هند مفتوح به دست سلطان محمود به غنیمت آورده بودند ]. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 305 ). و طغان خان میلی به جانب سلطان میکرد. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 331 ).
طغان. [ طُ] ( اِخ ) از امرای ابقا ( اباقاخان پسر هلاکو ) که در سال 675 هَ. ق. با تنی چند از امرای دیگر به سیستان لشکر کشید. رجوع به تاریخ سیستان ص 405 و 406 شود.
طغان. [ طُ ] ( اِخ ) مؤلف ترجمه تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آرد، و خدمتها پذیرفت ، و قدری معین را ملتزم شد که هر سال بر طریق حمل به خزانه او فرستد، و به هر وقت که حاجت افتد، در زمره اعوان و انصار او مستحضر باشد، و به مراسم خدمات قیام نماید،و فرزندی بنوا در خدمت ناصرالدین مقیم دارد. از آنجا که اریحیت طبع و کرم نهاد آن پادشاه بود، این دعوت را اجابت کرد، و به اسعاف طلب و انجاح حاجت او زبان داد، و با لشکری تمام به ظاهر بست نزول نمود، و از جانبین در آن محاربت جد بلیغ نمودند، و امیر ناصرالدین از قلب لشکر خویش حمله کرد، خصم را در مضایق محلهای شهر ریخت و خلقی بسیار از ایشان به زخم شمشیر آورد، و دیگران به هزیمت شدند، و طغان با مقر ملک خویش رسید، و به زبان شکر ایادی و حسن اضطلاع و یمن اصطناع ناصرالدین میگفت ، و در وعده ای که داده بود و خدمتی که پذیرفته بود، مدافعت و مماطلت میداد، و اندیشه نقض عهد و خلاف وعد میکرد، تا دلائل غدر و مخایل خدیعت و مکر او ظاهر گشت ، و روزی که بر صحرا مجتمع بودند، ناصرالدین او را تقاضای سخت کرد و او جوابی نالایق داد، و آن مقاولت به مجادلت کشید، و بدان رسید که طغان دست به شمشیر کرد، و دست ناصرالدین را مجروح گردانید، و چون ناصرالدین آن بیحفاظی مشاهدت کرد، دست زخم رسیده به شمشیر یازید و طغان را زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند، لشکر در هم افتادند، و غلبه و ازدحام فریقین مانع شد و ناصرالدین بفرمود تا اتباع و حشم او از آن خطه بیرون کردند، و آن عرصه را از خبث و فساد آن غداران پاک گردانید، و در مقدار یک ساعت از روز، آن نواحی مستخلص شد، و طغان و بایتوز به ناحیت کرمان فتادند، و دیگر در خواب خیال آن نواحی ندیدند و اندیشه آن اعمال در خاطر نگذرانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی صص 27-29 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 372 و تاریخ سیستان ص 308، 309، 333 شود.

معنی کلمه طغان در فرهنگ معین

(طُ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - شاهین . ۲ - نامی از نام های ترکی .

معنی کلمه طغان در فرهنگ فارسی

( طغان خان ) عزالدین طغرل هشتمین از حکام بنگاله ( جل. ۶۳۱ ه.ق ./ ۱۲۳۳ م . -۶۵۲ ه.ق ./ ۱۲۴۴ م . )
( اسم ) ۱ - شاهباز شاهین . ۲ - نامی از نامهای ترکی . توضیح طوغان .
ابن علی وی چهارمین تن از سلسله ملوک ایلکخانیه ترکستان بوده و شرف الدوله لقب داشته و از سال ۴٠۳ تا ۴٠۸ فرمانروائی کرده است .

معنی کلمه طغان در فرهنگ اسم ها

اسم: طغان (پسر) (ترکی) (پرنده) (تلفظ: toghan) (فارسی: طغان) (انگلیسی: toghan)
معنی: شاهین، نام یکی از پادشاهان ترک

معنی کلمه طغان در دانشنامه عمومی

طغان (ورامین). طغان ( طغان شهر ) ، روستایی از توابع بخش جوادآباد شهرستان ورامین در استان تهران ایران است.
این روستا در دهستان بهنام عرب جنوبی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۵۳ نفر ( ۱۷۷خانوار ) بوده است.
یکی از روستا های قدیمی ورامین می باشد که قدمت دیرینه ای دارد . در تاریخ اجتماع دوره قاجار ورامین در اسناد طغان در دوران قاجاریه از طغان به عنوان شهر طغان و در جائی دیگر به عنوان ده طغان یاد شده . گویا ده طغان بخش محدودی از منطقه ای بوده حاج آقا میرزا آقاسی در جایی نوشته سیاه آب های شوران و علی آباد را با نهر عظیمی که ۵۰ سنگ آسیاب را بگرداند . . . به شهر طغان که تعمیر کرده طغان شاه بوده و در حال مخروبه شده بردم و آن زمین را مزروع ساختم بیست ده معتبر بزرگ باشد . حاج میرزا آقاسی دستور حفر قنواتی برای روستا های طغان و قلعه شوران و شوش آباد داده است . همچنین قلعه های شهر طغان را ساخته است . در ضمن ناصرالدین شاه ده طغان را برای هزینه سفر به خارج فروخته است . شغل بیشتر اهالی آن دامپروری و کشاورزی است . قدیمی ترین اقوام ساکن روستا شاهسوند ، تاجیک ، آقائی ، نفری ، کلکو و زندی می باشند و قلعه ای در داخل روستا بوده که اکنون کاملاً تخریب شده است . تپه باستانی بزرگ شمال روستای طغان که آثار سفال دوران های مختلف در اطراف آن به چشم می خورد . قدمت این تپه به دوران سلجوقیان تا ایلخانیان می رسد . طبق پژوهشنامه اداره کل میراث فرهنگی تهران .

معنی کلمه طغان در ویکی واژه

شاهین.
نامی از نام‌های ترکی.

جملاتی از کاربرد کلمه طغان

این روستا در دهستان قره‌طغان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1390، جمعیت آن 845 نفر (245خانوار) بوده‌است. مردم الوکنده از قومیت طبری هستند. مردم الوکنده به زبان طبری (مازندرانی) سخن میگویند.
صاحب ذوالفقار از آنکه بنام در جوار قدر طغان خانست
سر از بهر پیکار چون برفراخت طغان شاه همان لحظه او را شناخت
این روستا در دهستان قره‌طغان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۳۱ نفر (۱۵۷خانوار) بوده‌است.
آسمان گر شکار شیر کند مرغزار قدر طغان خانست
قضا را طغان گشته از غم اسیر همی دیوزاده بر او گشته چیر
پیروز شه طغان تکین دادم داد پیروز شه طغان تکین باقی باد
اطرب روستایی واقع در بخش قره طغان شهرستان نکا در استان مازندران است. اطرب، روستایی است از توابع بخش مرکزی که در ۸ کیلومتری شمال شهرستان نکا در استان مازندران واقع شده‌است. مردم اطرب از قومیت طبری هستند. مردم اطرب به زبان طبری (مازندرانی) سخن میگویند.
طغان سویشان رفت پیکارجو چو شد دیوزاده به پیکار او
صالح بن مسلم با همراهی نصربن سیار شهرهای فرغانه و از آن شمار اخسیکت را گشود. در روزگاران سامانیان اخسیکت از شهرهای مهم فرغانه بود و در شمار شهرهایی بود که سامانیان در آن سکه ضرب می‌کردند. یکی از قراخانیان، با نام طغان‌خان، گویا چندی اخسیکت را در تصرف داشته و در سال‌های ۴۱۷ ه‍.ق و ۴۱۸ ه‍.ق، در آنجا به نام او سکه می‌زدند و همچنین بر روی سکه‌هایی که در ۴۲۰ ه‍.ق در اخسیکت ضرب شده‌است، دیده می‌شود.
امیر طغان و امیر مؤمن از طرف کلاردشت و رستمدار عازم گیلان بودند.
این روستا در دهستان قره‌طغان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۵۸ نفر (۳۹خانوار) بوده‌است.
قدرت آل نوح در کشور ز اقتدار قدر طغان خانست
سخی شمس دولت ، گزین کهف امت ملک بوالفوارس ، طغانشاه صفدر
که من مر شما را برم زی طغان نمانم که گردید زی چین روان
از ره بندگی بگوش سپهر گوشوار قدر طغان خانست