صوفی

صوفی

معنی کلمه صوفی در لغت نامه دهخدا

صوفی. ( ص نسبی ، اِ ) پیرو طریقه تصوف. پشمینه پوش. یک تن از صوفیه :
دل از عیب صافی و صوفی به نام
به درویشی اندر شده شادکام.فردوسی.مرد صوفی تصلفی نبود
خود تصوف تکلفی نبود.سنائی.واینک پی موافقت صف صوفیان
صوف سپید بر تن مشرق دریده اند.خاقانی.دیر یابد صوفی آز از روزگار
زین سبب صوفی بود بسیارخوار.مولوی.بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی.سعدی.مطربان گوئی در آوازند و صوفی در سماع
شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی.؟رجوع به صوفیه شود.
صوفی. ( اِ ) شیخک. سبحه. خلیفه. امام. محراب. دانه درشت درازی که بر بالای دانه های سبحه قرار دارد.
صوفی. ( اِخ ) شاخه ای از تیره بسحاق هیهاوند از طایفه چهارلنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 76 ).
صوفی. ( اِخ ) مؤلف مجالس النفایس آرد: مولانا صوفی نیز استرآبادی است. طبع خوب دارد و انشای او هم نیک است. این مطلع از اوست :
نیست در بحر توام ضعف ز بیماری دل
ترسم آشفته شود طبع تو از زاری دل.( مجالس النفائس ص 86 ).رجوع به همان کتاب ص 260 شود.
صوفی. ( اِخ ) ( درویش... ) مؤلف مجالس النفائس آرد: پیر سیصدساله نبیره درویش حسین و ولد مولانا محمد چاخواست. مدام قدم در وادی طبابت و صوفی گری میفرساید و بطالبانی که ریاضت بادیه مرض می کشند ارشاد: موتوا قبل ان تموتوا میفرماید. این رباعی از اوست :
منمای بغیر من رخ ای سیم ذقن
کز غایت غیرتم رود جان ز بدن
خواهم که شوم مردمک دیده خلق
تا روی تو هیچکس نبیند جز من...( مجالس النفائس ص 101 ).
صوفی. ( اِخ ) پیر محمد. از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و 44 مصحف شریف نوشته است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی. ( اِخ ) ( مولانا... ) مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست. چون پنج روزی بر این بگذشت ، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و چندان می خورد که مست گشت و به خلوت بازشد، این مطلع گفت و بخانقاه فرستاد:

معنی کلمه صوفی در فرهنگ معین

[ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - پشمینه پوش . ۲ - پیرو طریقة تصوف .

معنی کلمه صوفی در فرهنگ عمید

پیرو طریقۀ تصوف: دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی: ۵/۵۴۱ ).

معنی کلمه صوفی در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو واقع در ۳۸ کیلومتری جنوب شرقی ماکو و ۸ کیلومتری جنوب غربی شوسه مرکز به شوط: درهکوهستانی و معتدل : ۱٠۵۹ تن سکنه: آب از قنات و چشمه : محصول غلات پنبه انگور کشمش : شغل مردم زراعت و گله داری : صنعت دستی جاجیم بافی است .
واحدصوفیه، یک تن ازصوفیه، پشمینه پوش، کسی که پیروطریقه تصوف باشد
( صفت ) ۱ - آن که جامه پشمین پوشد پشمینه پوش . ۲ - کسی که پیرو طریقت تصوف باشد .
ملا محمد و از شعرای ایران

معنی کلمه صوفی در فرهنگ اسم ها

اسم: صوفی (پسر) (عربی) (تلفظ: sufi) (فارسی: صوفي) (انگلیسی: sufi)
معنی: پیرو یکی از فرقه های تصوف، درویش، ( اَعلام ) عبدالرحمان صوفی: [، قمری] اخترشناس ایرانی از مردم ری، مؤلف کتاب صورالکواکب و رساله ی اسطرلاب ( هر دو ترجمه )، به عربی

معنی کلمه صوفی در دانشنامه عمومی

صوفی (دهانه). صوفی یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۹ دهانه اقماری دارد.

معنی کلمه صوفی در دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی پشمینه پوش و درویش) در اصطلاح عنوان خاص کسی که به یکی از سلسله های تصوف پیوسته است. صوفیان، گویی از اواخر قرن ۳ ق و دهه های آغازین قرن ۴ ق، به صورت رسمی در جهان اسلامی پدیدار شده اند. در این که نخستین خاستگاه صوفیان کجاست و اوّلین بار چه کسی به این نام خوانده شد اختلاف ها بسیار است. پیش از اسلام، از صوفیانِ کهنِ هندو، هرچند به این نام خوانده نمی شدند، خبر داریم. برخی مدّعی شده اند که در دورۀ جاهلی نیز صوفیان در عربستان می زیسته اند. امّا در دورۀ اسلامی، گویا نخستین بار ابوهاشم صوفی به این نام خوانده شده است. در وجه تسمیۀ این کلمه نیز اختلاف است. گروهی برآن اند که صوفی را از این رو صوفی گفته اند که در مقام منزلت موجودات از نظر قرب و بُعد نسبت به حضرت حق، در صف اوّل ایستاده است. پرواضح است که این اشتقاق، از نظر لغوی، غلط صریح است. گروهی دیگر صوفی را متّصف به صفتِ صفوت دانسته اند، و گروهی دیگر پوشیدن صُوف (پشم) را وجه اشتقاق این کلمه دانسته اند (← عرفان_و_تصوف_اسلامی). برخی نیز احتمال داده اند که معرّب و متّخذ از سوفی/ صوفی باشد که در کلمه فیلسوفی (فلسفه) هست. در دوره های آغازین شکل گیری تصوف، صوفیان، از قواعد ساده ای که در عنوانِ زهد خلاصه می شد، تبعیّت می کردند. امّا رفته رفته قواعد اینان رو به تکامل نهاد و در قرون ۶ و ۷ ق، مجموعه ای از قواعد، در میان هر کدام از سلسله ها پدید آمد که در قرون بعد، اندک اندک رنگ باخت. رابعه، قشیری، بایزید و حلاج در شمار مشهورترین صوفیانِ جهان اسلام اند.
صوفی (قوم). از طوایف کُرد یک جانشین در استان گیلان، از مردم ولایت رانکوه، ساکن ناحیۀ املش و توابع آن. زمان سکونت این طایفه در رانکوه نامعلوم است، اما به نظر می رسد که در ۹۹۹ـ۱۰۰۰ ق از سیاه منصور به گیلان انتقال یافتند. نام این طایفه برای نخستین بار ضمن حوادث ۱۰۰۱ق به میان آمده است. در این سال ولی سلطان صوفی حاکم رانکوه شد. نعمت الله سلطان میر طایفۀ صوفی، در جنگ های ناحیۀ دربند (۱۰۱۵ ق) و جنگ هایی بر ضد امیرخان برادوست، حاکم قلعۀ دم دم، شرکت داشت (۱۰۱۸ ق). اسحاق سلطان صوفی در جنگ های ۱۰۲۴ ق علیه گرجیان مجروح شد. بیرام علی سلطان صوفی در ۱۰۳۷ ق حاکم دیلمان بود و در ۱۰۳۸ق به سبب تعلل در جنگ با شورشیان گیلان شرقی و فرار از مقابل عادل شاه گیلانی از مقام خود برکنار شد. خوانین صوفی در سال های بعد حکومت ناحیۀ املش را به دست گرفتند و تا انقراض قاجاریه حاکمیتشان را حفظ کردند. اینان در قرون اخیر ازجمله مالکان بزرگ گیلان به شمار می آمدند. یحیی خان صوفی آخرین حاکم موروثی املش بود. ظاهراً کردان بندر چمخالۀ لنگرود و روستای کرف پشتۀ ایلیات در لاهیجان که به زبان کردی تکلم می کنند، از اعقاب کردان صوفی هستند.

معنی کلمه صوفی در ویکی واژه

(تصوف): درویش، پیرو یکی از غرفه‌های تصوف. پشمینه پوش. پیرو طریقت تصوف. صوفی از پرتو مَی راز نهانی دانست.....گوهر هر کس ازین لعل توانی دانست (حافظ)
نامی که عرفای اسلامی را بدان می‌خوانند.

جملاتی از کاربرد کلمه صوفی

صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
اشتراک گویش‌های مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگی‌های آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آن‌ها را با شاخهٔ معینی از زبان‌های ایرانی شمال باختری مسلم می‌سازد. این شاخه را می‌توان ادامهٔ زبان مادی باستان نامید.
و گفت: صوفی آنست که وجد او وجود اوست و صفات او حجاب او یعنی من عرف نفسه فقد عرف ربه.
جعفر ابن محمّد بن حسین ابهری معروف به باباجعفر (زادهٔ ۳۵۰ قمری در ابهر - درگذشته ۴۲۸ ق.)، از صوفیان، شاعران و حدیث‌دانان ایرانی نیمهٔ دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری است.
فلک گر صوفییی پیروزه‌پوش است ولی این هست او را کان ندارد
حذر از صوفیان شهر و دیار همه نا مردم اند و مردمخوار
عیدیست صوفیان را وین طبلها گواه ور طبل هم نباشد چه کم شود ز عید
صوفیی در باغ از بهر گشاد صوفیانه روی بر زانو نهاد
بگویش ای قد بالا دراز و پهناتنک فراخ آستی و یقه پهن صوفی وار
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده است می‌توان به باشگاه فوتبال لفسکی صوفیه و باشگاه فوتبال زسکا صوفیه اشاره کرد.
صوفی با صفا وفا دارد لاجرم از وفا صفا دارد
ذکر: در اصطلاح صوفیه یاد حق است خواه به زبان و خواه به دل.
وقت است اگر نظر کنی ای شاه اولیا بر صوفی شکسته که چون خاک این در ست