ساز
معنی کلمه ساز در لغت نامه دهخدا

ساز

معنی کلمه ساز در لغت نامه دهخدا

ساز. ( اِ ) آلت موسیقی. آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن. ( از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.( رشیدی ). چنگ. ( شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن. ( شرفنامه منیری ). چیزی که مطربان نوازند مثل دف و چنگ و سِتار. ( غیاث اللغات ). نی و چنگ و هر چه بنوازند. ( انجمن آرا ). هر چه آن را توان نواخت چون نی و چنگ و رباب و امثال آن و با لفظبستن و زدن و پرداختن و دادن و نواختن مستعمل است. ( آنندراج ). برق آهنگ و سیرآهنگ و تمام سوز و جگرسوز ازصفات اوست. ( مجموعه مترادفات ) ( آنندراج ). هر آلتی از آلات موسیقی که زنند و نوازند از ذوات الاوتار، چون عود و چنگ و بربط و طنبور و سه تار و تار و نزمه و قانون ، و غیر ذوات الاوتار، چون نای و شیپور و جز آن.
انواع سازها - آدمی تاکنون برای ایجاد صوت به وسیله ٔسازها سه طریقه یافته است : یکی عبارت است از به نوسان در آوردن یک سیم یا زه ( مثل ویلن )، دومی از نوسان یک ستون هوا که در درون لوله ای پدید می آید ( مثل قره نی )، طریقه سوم به نوسان درآوردن جسمی چون زنگ یا سنج. بدینگونه سازهای موسیقی به سه طبقه یا خانواده ٔاساسی تقسیم میگردد: خانواده زهی ، بادی ، ضربی. در سالهای اخیر به کمک وسائل فنی و برقی جدید، سازهائی اختراع شده است که شاید در آینده خانواده جدیدی تشکیل دهند.
سازهای زهی - پستی و بلندی و همچنین نوع صوتی که از یک سیم ، یا زه برمی خیزد به بلندی ، وزن و ضخامت آن سیم یا زه بستگی دارد. سیمهای کلفت و بلند به آهستگی به ارتعاش در می آیند و اصوات بمی بگوش میرسانند. سیمهای نازک و کوتاه با سرعتی بیشتر مرتعش می شوند و اصوات زیرتری ایجاد می کنند. بعضی از سازها چون پیانو وچنگ به تعداد سیمهائی که دارند نت و صوت ایجاد میکنند، ولی سازهای دیگری چون ویلن ، ویلن سل ، کنترباس چهار سیم بیشتر ندارند. و برای اینکه بتوان از این سازها بیش از چهار صدا بیرون کشید و گام اصوات را بدست آورد، نوازنده باید خود سیمها را کوتاه تر سازد، و برای این کار انگشت خود را بر روی سیمها میگذارد تا مانع لرزش و ارتعاش قسمت پائین سیم گردد. سازهائی چون گیتار و بانجو دارای پرده هائی است که جای قراردادن انگشتان را معین میسازد. بر روی ویلن و بعضی سازهای دیگر این پرده ها را کار نمی گذارند و نوازنده در این مورد غیر از گوش و شنوائی خود راهنمای دیگری ندارد.

معنی کلمه ساز در فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - هریک از آلات موسیقی . ۲ - وسایل زندگی . ۳ - سامان ، نظم و ترتیب . ۴ - استعداد، آمادگی . ۵ - ابزار، آلت . ۶ - نغمة موسیقی ، آهنگ . ۷ - تجهیزات جنگی ، جنگ - افزار. ۸ - جامه ، لباس . ۹ - مکر، حیله ، فریب . ، به ~ کسی رقصیدن کنایه از: بازیچة ک

معنی کلمه ساز در فرهنگ عمید

۱. (موسیقی ) هر یک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمه های موسیقی به کار می رود.
۲. (موسیقی ) آهنگ.
۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن ) = ساختن
۴. [قدیمی] آلت، وسیله، ابزار، اسباب وادوات.
۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ، آلت جنگ: شکسته شده ست آن سپاه گران / چنان ساز و آن لشکر بی کران (فردوسی: ۳/۲۵۳ ).
۶. سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چاره ساز، چیت ساز، ساعت ساز، قفل ساز.
۷. [قدیمی] نیرنگ.
۸. [قدیمی] طریق، روش.
۹. [قدیمی] سامان، نظم وترتیب: ساقیا برگ طرب ساز که از بلبل و گل / کاروبار چمن امروز به برگ است و به «ساز» (سلمان ساوجی: ۱۲۱ )، بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی / که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز (مسعودسعد: ۲۵۱ ).
۱۰. [قدیمی] زین وبرگ اسب.
۱۱. [قدیمی] عظمت.
۱۲. [قدیمی] رونق.
۱۳. [قدیمی] رخت، لباس.
۱۴. (صفت ) [قدیمی] قوی.
۱۵. (صفت ) [قدیمی] متداول، رایج.
۱۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] سازگاری.
۱۷. (اسم مصدر ) [قدیمی] بردباری.
* ساز آئروفون: (موسیقی ) سازی که در آن هوا را به وسیلۀ دستگاه مکانیکی، به ارتعاش درمی آورند، مانند آکاردئون و ارگ.
* ساز آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] سازگار آمدن، درست در آمدن، موافق بودن.
* ساز بادی: (موسیقی ) سازی که با دمیدن در آن ها به صدا در می آیند، مانند نی، قره نی، شیپور.
* ساز دادن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. ساختن و آماده کردن.
۲. آراستن.
۳. سامان دادن، نظم و ترتیب دادن.
* ساز راه: [قدیمی] سامان سفر، اسباب سفر، توشه و لوازم سفر.
* ساز زدن: (مصدر لازم ) ساز نواختن، نواختن ساز.
* ساز زهی: (موسیقی ) سازهایی که زه یا سیم دارند و صوت در آن ها به واسطۀ ارتعاش زه ها یا سیم ها با زدن زخمه یا انگشت ایجاد می شود، مانند تار، سه تار، چنگ، عود، گیتار.
* ساز زهی آرشه ای: (موسیقی ) سازی که سیم هایش با کشیدن آرشه بر آن ها به صدا در می آید، مانند کمانچه و ویولون.
* ساز کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. ساخته و آماده کردن، مهیا کردن، ترتیب دادن.
۲. [قدیمی] آهنگ کردن، اراده کردن.
* ساز کوبه ای: (موسیقی ) سازی که به واسطۀ ضربه هایی که با دست یا آلت فلزی یا چوبی بر آن ها وارد می شود به صدا در می آیند، مانند طبل و دایره، سازهای ضربی.
* ساز نوروز: [قدیمی]
۱. آنچه برای جشن نوروز فراهم کنند از خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر.
۲. (موسیقی ) از الحان سی گانۀ باربَد: چو در پرده کشیدی ساز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی: ۲۰۳ ).
* سازوبرگ: ‹برگ وساز›
۱. آلات و ادوات.
۲. آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود.
* سازوساخت: سازوسامان، آلات و ادوات، سامان، رخت، اسباب.
* سازوسامان: [قدیمی]
۱. سروسامان.
۲. راه ورسم.
* سازونهاد: [قدیمی]
۱. وضع و حال.
۲. راه ورسم، رسم و آیین: جهان را چنین است سازونهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد (فردوسی: ۱/۲۵۲ ).
* سازونوا: سازوآواز، سازوسرور: تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند / قول و غزل به سازونوا می فرستمت (حافظ: ۱۹۸ ).

معنی کلمه ساز در فرهنگ فارسی

هریک از آلات موسیقی که به نحوی نواخته شود، سه تار...
۱ - ساختگی کارها سامان ساخت . ۲ - استعداد تمیز . ۳ - بنه توشه . ۴ - آلت وسیله . یا سازکار آلت کار ابزار اهل صنعت . ۵ - مایحتاج وسایل زندگانی . ۶ - خواسته نعمت . ۷ - تجمل دستگاه . ۸ - یراق اسب ساخت . ۹ - جامه رخت لباس . ۱٠ - هدیه خلعت ساخت . ۱۱ - راه طریق روش شیوه . ۱۲ - هیئت وضع . ۱۳ - سازگاری تحمل . ۱۴ - مهمانی ضیافت . ۱۵ - مکر حیله . ۱۶ - مثل مانند . ۱۷ - نفع سود . ۱۸ - آلت موسیقی که زنند یا نوازند و آن بر دو قسم است : یا سازهای زهی آلاتی که دارای سیم است و به وسیله مضراب یا ناخن آنها را به صدا در آورند مانند چنگ تار بربط قانون ویولن . یا سازهای بادی آلاتی که با دمیدن بصدا در آیند مانند : نی ( نای ) قره نی شیپور و غیره . و یا سازهایی که برای حفظ ضرب و آهنگ و ریتم به کار روند مانند : پیانو طبل سنج مثلث . یا سازهای دولاب از مطلقات آلات ذوات الاوتار و از سازهای قدیم است و آن بر هیئت دهلی است که بر پشت آن از خارج وتر ها بندند و مضراب آن را بر محلی که مناسب است ساکن و محکم سازند و آن ساز را به چوبی مثل چرخی که ریسند حرکت دهند تا مرور آن اوتار بر مضراب شود و استخراج نغمه کنند . یا به ساز کسی رقصیدن آلت دست دیگری بودن به میل و اراده یا به تحریک دیگری - دانسته یا ندانسته - عمل کردن . یا ساز بر تار بستن کوک کردن ساز . ۱۹ - آهنگ نغمه . ۲٠ - ( صفت ) مطابق قواعد موسیقی مقابل ناساز : چهارم علم موسیقی و باز نمودن سبب ساز و ناساز آوازها و نهاد لحنها... ( دانشنامه عطایی ) . یا ساز نوروز ۱ - تهیه مقدمات جشن نوروزی ۲ - یکی از لحنهای باربدی .
تلفظ آلمانی زاتز

معنی کلمه ساز در فرهنگستان زبان و ادب

{musical instrument, music instrument} [موسیقی] ابزار تولید صدا، به غیراز صدای انسان، در موسیقی
{LIS} [مهندسی نقشه برداری] ← سامانۀ اطلاعات زمین

معنی کلمه ساز در دانشنامه عمومی

ساز به ابزار نواختن موسیقی گفته می شود.
اگرچه هر وسیله ای را که صدا بدهد می توان ساز دانست ولی در این مقاله منظور از ساز وسایلی است که صرفاً برای اجرای موسیقی ساخته شده است.
احتمالاً قدیمی ترین وسیله تولید موسیقی صدای انسانی است. بعد از آن شاید انواع سازهای کوبه ای و پس از آن سازهای بادی قدمت بیشتری دارند. یک تکه استخوان سوراخ شده به نام فلوت دیویج بیب مربوط به دوره انسان نئاندرتال را قدیمی ترین ساز بادی کشف شده می دانند.
سازهای زهی نیز در فرهنگ های مختلف بشری به کار می رفته و در تماس های بین فرهنگ ها انواع آن متحول شده و بسیاری از این گونه سازها در نقاط مختلف جهان دیده می شوند که در عین تفاوت جنبه های مشترک بسیاری دارند. قدیمی ترین ساز زهی، سازی است ایرانی به نام تنبور.
فن تولید ساز به ویژه پس از انقلاب صنعتی در اروپا پیشرفت بسیار کرد و انواع سازهای پیچیده و زیبا با توانایی صدادهی عالی در اروپا تولید شده و می شود. در قرن بیستم ژاپن و اخیراً چین نیز سازهایی با کیفیت بسیار خوب تولید کرده اند.
همچنین پیشرفت فناوری الکترونیک عرصه وسیعی را برای سازهای الکترونیک باز کرد و به ویژه کاربرد رایانه در تولید موسیقی نمای تازه ای از مفهوم ساز را در برابر موسیقی دانان گسترده است.
بررسی و طبقه بندی و شناخت سازها را «سازشناسی» یا «ارگانولوژی» می نامند. سازها را به صورت های مختلف دسته بندی کرده اند ولی معمول ترین ( و نه لزوماً دقیق ترین ) دسته بندی سازها تقسیم آن ها به سازهای زهی، سازهای بادی، سازهای کوبه ای، سازهای صفحه کلیددار، سازهای الکترونیک و صدای انسانی است.
سازسازی یا سازگری به معنای ساختن ساز و ابزار موسیقی است. سازسازی از شاخه های موسیقی و صنایع دستی به شمار می آید. هنر سازسازی را می توان چکیده ای از درودگری، زرگری، معرق، نوازندگی و … دانست.
تقریباً در همهٔ نظریات ارائه شده در مورد چگونگی پیدایش ساز، کوبیدن به اعضای بدن و پایکوبی به عنوان نخستین امکانات مورد استفادهٔ انسان برای خلق موسیقی، معرفی شده است. پس از دستیابی به ابزار، انسان طریقهٔ ساخت سازهای ابتدایی را آموخت. به عنوان مثال کُنده و تنهٔ درختان را خالی کرد و آن را به عنوان ساز یا وسیله ای برای ارسال پیام از طریق ضربه های قراردادی، مورد استفاده قرار داد. در قدیمی ترین گروه بندی سازها که به دو فرهنگ کهن چین و هندوستان تعلق دارد، ۸ وسیلهٔ ایجاد صدا وجود دارد که عبارتند از: پوست حیوانات، سنگ، فلز، گِل پخته ( سفال ) ، ابریشم، چوب، نی، کدوی غلیانی.
ساز (کرمانشاه). ده سار نام روستایی در دهستان پشت دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه در استان کرمانشاه است. طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت این روستا ۲۰۶ نفر در ۴۴ خانوار است.
معنی کلمه ساز در فرهنگ معین

معنی کلمه ساز در دانشنامه آزاد فارسی

واژه ای فارسی و ترکی به معنای «آلت موسیقی». این واژه نیز نام خانواده ای از لوت های دسته بلند است که در ایران، قفقاز، اروپای جنوب شرقی و آسیای صغیر یافت می شوند. سازها، دستگاه تشدیدگر گلابی شکلی دارند که از یک تکه چوب یک تکه تراشیده شده یا از چند باریکه چوب به هم پیوسته ساخته می شود. دستۀ ساز راست و مستقیم است و تعداد متغیری دستان روی آن بسته شده است که قابلیت جابه جاشدن نیز دارند.

معنی کلمه ساز در ویکی واژه

strumento
هریک از آلات موسیقی.
وسایل زندگی.
سامان، نظم و ترتیب.
استعداد، آمادگی.
ابزار، آلت.
نغمة موسیقی، آهنگ.
تجهیزات جنگی، جنگ - افزار.
جامه، لباس.
مکر، حیله، فریب. ؛ به ~ کسی رقصیدن کنایه از: بازیچة کسی شدن، ندانسته از کسی فرمان بردن.
از خودبروز میدهد Instrument

جملاتی از کاربرد کلمه ساز

ساز بزم عدمم لیک نوایی‌ که مراست نام بیدل ز لب یار شنودن بوده‌ست
شاه شهی بخش طرب ساز ماست یار پری روی پری خوان ماست
بر آن شد تا ز بی قوتی رهد باز کند بر راه یوسف خانه ای ساز
زن و فرزند ساز چون مردان از پی ساز و سوز سوزن خویش
آه چه سازم که نیست جز الف آه قسمت من از وصال موی میانش
مرا میل گشته است جان پدر که امسال در پارس سازم سفر
مغنی بیا چنگ را ساز کن به گفتن گلو را خوش‌آواز کن
ملکت چو ملک‌سام و سکندر بساز و تو همسان سام و همسر اسکندر آمده
همه واماندهٔ کید فلک افسون‌ساز همه سیلی خور جور فلک افسونگر
از بهر بر شدن سوی علیین از علم پای ساز و، ز طاعت پر