معنی کلمه حیوان در لغت نامه دهخدا
تا جان معرفت نکند زنده شخص را
نزدیک عارفان حیوان محقری.سعدی.همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را.سعدی.خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست.سعدی.حاجت موری و اندیشه کمتر حیوانی
برتو پوشیده نماند که سمیعی وبصیری.سعدی.صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف.حافظ.- حیوان شناسی ؛ رجوع به این کلمه شود.
- علم حیوان ؛ علمی است که از خواص احوال انواع حیوانات و عجائب و شگفتی ها و سودها و زیان های آن بحث و گفت و گو میکند. موضوع این علم جنس حیوان است از بحری و بری و رونده و خزنده و پرنده و جز آن و غرض از آن مداواة و معالجه و سود بردن از حیوانات سودبخش و دوری از حیوانات زیانبخش و پی بردن به حالات شگفت انگیز و کارهای عجیب و غریب آنان است. در این باره مسلمین و دانشمندان پیشین کتابها پرداخته اند از جمله کتاب الحیوان ارسطو مشتمل بر نوزده مقاله که ابن بطریق آنرا ازیونانی بعربی برگردانیده است و کتاب دیگری نیز ارسطو راست در اوصاف حیوان غیر ناطق و منافع و مضار آن ونیز کتاب الحیوان ابی عثمان عمروبن بحر جاحظ بصری متوفی در 255 هَ. ق. و مختصر حیوان الجاحظ از ابوالقاسم هبةاﷲبن القاضی رشید جعفر متوفی در 608 هَ. ق. و کتاب الحیوان ابن ابی الاشعث و مختصر آن از موفق بغدادی. ( کشف الظنون ).
حیوان.[ ح َی ْ ] ( از ع ، اِمص ) در تداول فارسی بسکون یاء تلفظ میشود و در اصل بفتح یاء است. زندگی و زندگانی.