جلس

معنی کلمه جلس در لغت نامه دهخدا

جلس. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) زمین درشت. || شهد سطبر. ( منتهی الارب ). عسل غلیظ. ( اقرب الموارد ). || شتر فربه استوار. || درخت سطبر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بقیه شهد در خنور. ( منتهی الارب ). بقیه عسل که در ظرف بماند. ( از اقرب الموارد ) :
و ما جلس ابکار اطاع لسرحها
جنی ثمر بالوادیین و شوع.طرماح ( از اقرب الموارد ).|| زنی که دائم بر در خانه نشیند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || زن شریفه. ( منتهی الارب ). || زمین نجد. || اهل مجلس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کولاب در دشت. || وقت. || تیر دراز. || می. ( منتهی الارب ). || کوه بلند و دراز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
جلس. [ ج َ ] ( ع مص ) رفتن به نجد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): ان کنت تارک ما امرتک فاجلس ؛ بمعنی این که اگر آنچه را که بدان فرمان میدهم ترک کنی برو به نجد. ( از اقرب الموارد ).
جلس. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) همنشین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود. || مرد گنگلاج. ( منتهی الارب ).
جلس. [ ج ِ ]( اِخ ) و قنان نام دو کوه است. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه جلس در فرهنگ فارسی

وقنان نام دو کوه است

معنی کلمه جلس در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه جلس

بنشاندمش به مجلس و از زلفکان او از بهر خویش‌کردم بالین و بسترا
ابر هوا خواه گلستان شده آب کش مجلس مستان شده
دهر خود مجلس می نیست کلیم، از چه سبب کس در او آگهی از کار خبردار ندید
حیرت افزود مرا ساقی مجلس، که به جام، باده مدعی و خون مرا یکسان ریخت
عمر دوباره از نفس گرم شیشه یافت در مجلس شراب چراغی که شد خموش
مجلس او ز پی اهل ادب به سفر ساخته همچون به حضر
فریاد از مجلس برآمد و حالتها رفت.
بود مجلس خاص شاه جهان ننازد به این برج چون آسمان؟
این نوا،من، تو چه گویی، ز کجا یافته ام از عطاها که ازین مجلس فرخنده برم
گروهی از مسافران بین‌المللی در مسیر لس آنجلس به شانگهای مجبور به فرود اضطراری در آب‌های آلوده به کوسه می‌شوند. اکنون آنها باید با هم همکاری کنند تا بتوانند بر دیوانگی کوسه‌هایی که به سمتشان کشیده شده‌اند غلبه کنند.
عید شد، خوبان به عزم مجلس و می می‌روند دردمندان راه می‌پرسند و از پی می‌روند