جایگزین
معنی کلمه جایگزین در فرهنگ معین
معنی کلمه جایگزین در فرهنگ عمید
معنی کلمه جایگزین در فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که جایی را برای خویش انتخاب کند آنکه یا آنچه که در جایی استقرار یابد.
معنی کلمه جایگزین در دانشنامه عمومی
معنی کلمه جایگزین در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه جایگزین
نقش برایان اپستاین به عنوان مدیر برنامهها و رهبر گروه هیچگاه جایگزین نشد و به یکی از عوامل از هم پاشیده شدن بیتلز تبدیل شد.
ایشان آن را به ریسمانی مانند کرده اند که هر تکه اش برنگی بود. و کسی آن را از مقابل چشم موری بگذراند. در این صورت، مور، به سبب ضعف بینائی هر دم رنگی بیند که میگذرد و رنگی دیگر جایگزینش می شود.
رفت بر پشت خری شد جایگزین راند خر را در سرای عابدین
که تا به خطهٔ گیلان شدیم جایگزین
در مدل اقتصادی یک بازار آزاد هیچ گونه دخالتی از سوی دولت یا منبع دیگری وجود ندارد. در جوامع سرمایهمحوری که مدل نظری یک اقتصاد بازار آزاد بزرگ در آنها رخ ندهد، اقتصاد زیر زمینی جایگزین یک اقتصاد بازار آزاد واقعی میشود.
شد آن جوان بر آن ماهپاره جایگزین
جایگزین میشود. این واهلش پرسمانی انپی سخت را به پرسمانی خطی که در زمانی چند جملهای حل میشود میترادیساند. پاسخ به برنامهٔ خطی به دست آمده، اطلاعهای سودمندی را دربارهٔ برنامهٔ درست اصلی فراهم میآورد.