جاکش

معنی کلمه جاکش در لغت نامه دهخدا

جاکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه مردان را بازنان آشنائی دهد. قرطبان. قلتبان. قرنان. کشخان. دیوث. قرمساق. لحاف کش. بقچه کش. ماست کش. زن بمزد. بچشم خودبین. بی غیرت. دلال محبت. بی ناموس. بی تعصب. معرس.

معنی کلمه جاکش در فرهنگ معین

(کَ یا کِ ) (ص فا. ) کسی که امکانات ارضاء شهوت دیگران را فراهم آورد، دلال محبت .

معنی کلمه جاکش در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه وسایل اطفائ شهوت دیگران را فراهم آورد قواد پا انداز.

معنی کلمه جاکش در ویکی واژه

کسی که امکانات ارضاء شهوت دیگران را فراهم آورد.

جملاتی از کاربرد کلمه جاکش

زنده بودم من و یک تن ز من امداد نکرد جاکشان بعد که مُردم به من امداد کنند
دمادم عقل پیر اینجا بتدبیر مرا آنجاکشد بیشک بزنجیر
در زبان فارسی، اداره‌کنندگان مراکز روسپی‌گری به شکل کلیشه‌ای «جاکش» (برای مردها)، و «خانم رئیس یا خاله» (برای زن‌ها) نامیده می‌شوند.
شود از خون همی دریا در آید هر تنی از پا چو آید در صف هیجاکشد در زیر زین توسن
بیدل از ضبط نفس مگذرکه راحت مشربان هرکجاکشتند شمعی محفلی آراستند
چه دیدست اندر اینجاکشتن خویش حجاب خویشتن برداشت از پیش
فقر به هرجاکشد دامن اقبال ناز چرخ به صد طلسش پینهٔ یک زنده نیست
بمعنی او رسد در جوهر یار بسی اینجاکشد او رنج و تیمار