تیقظ
معنی کلمه تیقظ در فرهنگ معین
معنی کلمه تیقظ در فرهنگ عمید
۲. هوشیار شدن، هوشیاری.
معنی کلمه تیقظ در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) بیدار شدن از خواب هوشیار گردیدن . ۲- ( اسم ) بیداری هوشیاری . جمع : تیقظات .
بیدار و هوشیار بودن و بیدار شدن از خواب بیدار شدن
معنی کلمه تیقظ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تیقظ
«فَلَمَّا» استیقظ موسی نسی صاحبه ان یخبره بالحوت فانطلقا بقیّة یومهما و لیلتهما حتّی اذا کان من الغد، «قالَ» موسی، «لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا» ماهی چون در آب شد ربّ العالمین بکمال قدرت خویش آن راه ماهی چون طاقی نگه داشت تا در نیامیخت.
رعی الله انسانا تیقظ بعدهم لان مصاب الزید مزجرة العمرو
و عن عائشة قالت نام النبیّ (ص) فی حجرتی فقطرت دموعی علی خدّه، فاستیقظ فقال ما یبکیک؟ فقلت ذکرت القیامة و هو لها فهل تذکرون اهالیکم یا رسول اللَّه؟ فقال یا عائشة ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد الّا نفسه: عند المیزان حتّی یعلم أ یخف میزانه ام یثقل، و عند الصحف حتّی یعلم ما فی صحیفته، و عند الصراط حتّی یجاوزه.
این خبر دلیل است که هر مرد که از دین اسلام برگردد کشتنی است، و زن را همین حکم است. امّا کودک و دیوانه را ردّت ایشان درست نباشد، لقوله علیه السّلام: رفع القلم عن ثلاثة، عن الصّبی حتّی یبلغ، و عن النّائم حتّی یستیقظ، و عن المجنون حتّی یفیق»
روی حمید بن عبد الرّحمن بن عوف عن رجل من الانصار انّه کان مع رسول اللَّه (ص) فی سفر فقال لانظرن کیف یصلّی النّبی (ص) قال فنام رسول اللَّه (ص) ثمّ استیقظ فرفع رأسه الی السّماء فتلا اربع آیات من آخر سورة آل عمران: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» الآیة... ثمّ اهوی بیده الی القربة و اخذ سواکا فاستن به ثمّ توضّأ ثمّ صلّی ثمّ نام ثمّ استیقظ فصنع کصنیعه اوّل مرّة و یرون انّه التهجّد الّذی امره اللَّه عزّ و جل.
روی عن ابی هریرة و ابن عباس: اذا مات الناس کلهم فی النفخة الاولی امطر علیهم اربعین عاما کمنی الرجال، من ماء تحت العرش، و یدعی ماء الحیوان، فینبتون فی قبورهم بذلک المطر، کما ینبتون فی بطون امهاتهم، و کما ینبت الزرع من الماء، حتی اذا استکملت اجسادهم نفخ فیهم الروح، ثم یلقی علیهم نومة، فینامون فی قبورهم، فاذا نفخ فی الصور الثانیة عاشوا و هم یجدون طعم النوم فی رؤسهم و أعینهم، کما یجد النائم اذا استیقظ من نومه، فعند ذلک یقولون: یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا؟ فینادیهم المنادی: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ. آن گه مثل زد رب العزة مؤمنان را و کافران را، گفت: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ میگوید: خاک خوش و تربت پاک که در آن آمیغ نمک و سنگ و ناخوش نبود، یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ بیرون آید نبات آن باذن خدا، چنان که خدا خواهد. از مقادیر و مواقیت و از الوان و طعوم نباتی نیکو، و طعامی خوش، و ریعی تمام، چنان که مردم را بکار آید، و بآن منتفع شوند. این مثل مؤمن است که در قرآن بشنود، و اثر ایمان و قرآن و اعتقاد داشتن بآن بر وی پیدا بود، و نفع آن بوی رسد. وَ الَّذِی خَبُثَ من البلدان، یعنی الارض السبخة اصابها المطر، فلم تنبت الا نکدا. و زمین شور ناخوش اگر چه باران بدان رسد نبات از آن بیرون نیاید مگر اندکی ضعیف بیحاصل بیریع، که هم بر جای بخوشد، و کس بآن منتفع نشود. این مثل کافر است که ایمان و قرآن بشنود، اما در وی اثر نکند، و بدان منتفع نگردد، و گفتهاند: این مثل آدم و ذریت وی است، فمنهم طیب مؤمن و منهم خبیث کافر.
مثل وقوفَک عند اللهِ فی ملاء یوم التغابُنِ و استیقظ المزدجر
و تا به تدبیر و حیلت تفرق اعدا و استیصال ایشان میسر شود استعمال آلت حرب ازحزم دور بود. و اردشیر بابک گوید: استعمال عصا نباید کرد آنجا که تازیانه کفایت بود و استعمال شمشیر نباید کرد آنجا که دبوس بکار توان داشت، و باید که آخر همه تدبیرها محاربت بود، که آخر الدواء الکی. و در تفرق کلمه اعدا تمسک به انواع حیل و تزویرات و نامه های بدروغ مذموم نیست اما استعمال غدر به هیچ حال جایز نبود. و مهمترین شرایط حرب تیقظ و استعمال جاسوس و طلایه باشد.
مثل وقوفک عندالله فی ملاء یوم التغابن و استیقظ لمزدجر
مستیقظان هوش همه گرم رحلتند چون بخت خود هنوز تو سرخیل نُومّی