تهاون

معنی کلمه تهاون در لغت نامه دهخدا

تهاون. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) خوار داشتن. ( زوزنی ) ( دهار ). سبک شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خوار و حقیر داشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). استحقار. استخفاف. استهزاء. ( از اقرب الموارد ). استخفاف. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) غفلت و اهمال و سهل انگاری و تحقیر. ( ناظم الاطباء ) : در ربیعالاول سنه سبع و ستمائه سلطان فرمود که تهاون و تعللی می آرند. ( جهانگشای جوینی ). و چون بر باطل شرع واقف شدند از تهاون بظاهر خللی نباشد. ( جهانگشای جوینی ). اگر در ادای برخی از آن ، تهاون و تکاسل روا دارند هرآینه در معرض خطاب آیند. ( گلستان ).

معنی کلمه تهاون در فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کوتاهی کردن ، سهل انگاری کردن . ۲ - خوار شمردن .

معنی کلمه تهاون در فرهنگ عمید

۱. خوار و سبک شمردن، خفیف پنداشتن.
۲. آسان گرفتن.
۳. سستی و سهل انگاری.

معنی کلمه تهاون در فرهنگ فارسی

خواروسبک شمردن، سستی وسهل انگاری، آسان گرفتن
۱- ( مصدر ) کوتاهی کردن کوتاه آمدن آسان گرفتن . ۲ - خوار شمردن خفیف دانستن . ۳ - ( اسم ) سستی سهل انگاری . جمع : تهاونات .

معنی کلمه تهاون در ویکی واژه

کوتاهی کردن، سهل انگاری کردن.
خوار شمردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تهاون

و عن ابی الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص): «خلق اللَّه الجنّ علی ثلاثة اصناف: صنف حیّات و عقارب و خشاش الارض، و صنف کالرّیح فی الهواء، و صنف کبنی آدم، علیهم الحساب و العقاب، و خلق اللَّه الانس علی ثلاثة اصناف: صنف کالبهائم، لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، و صنف اجسادهم کأجساد بنی آدم و أرواحهم ارواح الشیاطین، و صنف فی ظل اللَّه یوم لا ظل الّا ظلّه». أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ این «غافل» و آنکه درین معنی آید در قرآن، آن متغافل است: نه آنست که ایشان ناآگاه‌اند، آن آنست که ایشان آگاه کردگان‌اند، امّا از آن غافل نشستگان‌اند، و در تهاون بآن و اعراض از آن چون ناآگاهان‌اند، و أنشدوا:
که تهاون کرد در تعظیمها تا که نسیان زاد یا سهو و خطا
و همین سیرت با کسانی که دلبستگی او به کار ایشان معلوم بود چون اصدقا و اولاد و اتباع و حواشی مبذول دارد، و بر ثنا و محمدت او با ایشان، بی اسرافی که مؤدی بود به ملق، و تکلفی که مستدعی مقت باشد، چه در حضور و چه در غیبت، توفر نماید، و صیانت این معنی از شایبه ملق و کدورت نفاق به تحری صدق بود در اقوال و افعال، چه انحراف از جاده صدق بظاهر ملق بود و به معنی نفاق، و هر دو مذموم باشند؛ و باید که التزام این طریقت عادت گیرد و توانی و تهاون را به وجهی از وجوه بدان راه ندهد، چه ملازمت این سیرت مستجلب محبت خالص و مستدعی ثقت تام بود. و بدان محبت غربا و کسانی که با ایشان معرفتی سابق اتفاق نیفتاده باشد حاصل آید؛ و چنانکه کبوتر که در مسکن کسی توطن سازد و با او انس گیرد و به حریم و حدود خانه او طواف کند اشکال و امثال را به نزدیک او جمع کند؛ مردم نیز چون بر خلق کسی واقف شود و به اختلاط او راغب گردد و به مؤانست او مبتهج باشد اقران و اشباه خود را برو دلالت کند، بلکه حیوان ناطق بر حیوان غیرناطق در حسن وصف و اشاعت ثنا و نشر محاسن راجح باشد.
وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالی‌ التهاون بالامر. قال حمدون: القائمون بالاوامر علی ثلث مقامات: واحد یقوم الیه علی العادة و قیامه الیه قیام کسل، و آخر یقوم الیه قیام طلب ثواب و قیامه الیه قیام طمع، و آخر یقوم الیه قیام مشاهدة فهو القائم باللّه لامره لا قائما بالامر للَّه سبحانه و تعالی.
وان نمی‌بیند از تهاون خویش که بدان نیست مستحق ملام
از میدان احسان میدان ادب زاید. قوله تعالی: «الحافظون لحدود اللّه». ادب بحد زیستن است و قدم باندازه نهادن. و آن در سه چیزست: در خدمت، و درمعرفت، و در معاملت. اما در خدمت اجتهاد و تکلف نه، و احتیاط و وسواس نه، و سماجت و تهاون نه. اما ادب در معاملت سه چیزست: رفق و مداهنت نه، و صلابت و مناقشت نه، و یاد نعمت و لاف نه.
ور تهاون رسد ز خواجه عصر من بدین روز تیره درمانم
با اول سخن آییم تا مقصود فوت نشود: ولا تَکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم. کافر از ترک عبادت غم نخورد و از معصیت باک ندارد، اصل اعتقاد است چون اصل ندارد فرع به چه کار آید؟ الله الله تو که مؤمنی در ادای عبادت تقصیر و تهاون روا مدار تا به صفتی از صفت بیگانگان موسوم نشوی که از تو قبیح‌تر و ناخوب‌تر آید.
دی نه آن چندان تهاون کرده‌ام کان بدین خدمت پذیرد التیام
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ الایة این لفظی است از الفاظ تهدید و از الفاظ تهاون. در وعید گویند: ذرنی و فلانا، و در تهاون گویند: ذر فلانا فی کذا، و ذره یفعل کذا، و قرآن جایها بهر دو ناطق. میگوید: گذار ایشان را یعنی باک مدار از ایشان و خوار دار ایشان را که دین خود ببازی گرفتند، یعنی: اتخذوا دین الاسلام لعبا ای باطلا و لهوا عنه. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» عن دینهم الاسلام. ابن عباس گفت: این در شأن کافران مکّه و ترسایان و جهودان فرو آمد، که رب العزّة هر گروهی را عیدی کرد، و هر قومی در عید خویش بباطل و بازی و نشاط و طرب مشغول شدند مگر امّت محمّد (ص)، که ایشان عید خود موسم طاعت ساختند، نماز جماعت و ذکر فراوان و تکبیر و تهلیل و قربان. رب العزّة میگوید: گذار ایشان را که در عید خود بباطل و بیهوده مشغول گشتند، و بزندگانی دنیا غرّه شدند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» ای بالقرآن، و قیل: بانذارک و بلاغک. و پند ده اینان را بپیغام که گزاری و بیم که نمایی. «أَنْ تُبْسَلَ» یعنی: من قبل ان تبسل نفس بما کسبت. ابسل الرّجل اذا دفع الی اشدّ الهلاک، پیش از آنکه تن کافر را فراسخت‌تر گرفتن دهند. و قیل: «أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ» یعنی من قبل ان تهلک نفس بما عملت و تحبس فی النار. قال قتادة: هذه الایة منسوخة، نسخها قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ»، و قال مجاهد: لیست منسوخة لأنّه علی التهدّد کقوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً».