تصورات
جملاتی از کاربرد کلمه تصورات
کورند نیم و نیم دگر نیز ننگرند جز در تصورات و خیالات منکره
در واقع آنچه از هم میپاشد مرزهای شناساییهای مشخص ماست که گستردهتر میشود و با آگاهی بر زمینهها و جنبههای جدیدی از واقعیت جلوتر میرود آنچه بیاعتبار میشود آگاهیهای قسمی و ناکافی قبلی ماست که مرتباً جای خود را به شناساییهای عمیقتر و وسیعتر میدهد، آنچه ناپدید میشود تصورات قبلی علوم مشخصه دربارهٔ ساختمان اشیای مادی است. خود ماده به مفهوم فلسفی آن جاودانهاست.
گشتم ز تصورات و تصدیقاتش خرسند به یک تصور ساذج و بس
زمانی که نیک (بابی کامپو) و دوستانش از تعطیلات آخر هفته خود در حین تماشای یک مسابقه رانندگی لذت میبردند، نیک طی یک پیشبینی مخوف میبیند که او و دوستانش در جریان یک تصادف وحشتناک و ویرانی سکوی مسابقه میمیرند، اگرچه او در بار نخست موفق میشود جان خود و دوستانش و تعدادی از تماشاچیان را نجات دهد، اما این اتفاقات مرگبار مهلک دست از گریبان آنها نمیکشد و مرگ دوباره به سراغ تعدادی از آنها میآید نیک هربار صحنه مرگ یک نفر را در تصوراتش میبیند و متوجه میشود مرگ طبق ترتیبی که قرار بوده آنها در صحنه تصادف بمیرند دوباره به سراغ نجات یافتگان میآید تا جان آنها را بگیرد پس او تمام تلاش خود را برای نجات جان نجات یافتگان و خودش میکند و به همه هشدار میدهد و…
و اکثر این مبادی تعلق به علم طبیعی دارد و موضع بیان آن به برهان مسائل آن علم است، اما از جهت آنکه این علم در منفعت عامتر از آن علم است و از روی افادت شامل تر، حواله این مقدمات بکلی به آنجا کردن مقتضی حرمان جمهور طالبان باشد. پس برسبیل حکایت نمطی موجز که در استحضار تصورات این مطالب کافی بود تقریر داده آید و استیفای بیان و تمامی برهان با موضع خویش حواله کرده.
تالکین در ۱۹۴۶ در هنگام چرکنویس کردن ارباب حلقهها نسخهٔ تازهای از «آینولینداله» نوشت اما از آن نسخه فقط یک نیم صفحهٔ پاره باقی مانده است. در تصورات او آردا همواره بوده است و هنگام آفرینش جهان و ماه، خورشید وجود داشته است. همچنین پس از آنکه یکی از خوانندگان اظهار کرد ترجیح میداد دنیا صاف باشد، او دنیای کروی را رها کرد و آن را صاف توصیف کرد.
خطای لنگر اندازی: ما تحت تأثیر لنگرهای ذهنی:خودمان تصمیم میگیریم. لنگر یعنی تصورات روسوب کرده در ذهن ما. به عنوان مثال اگر از فردی دربارهی خاطرات خوبش بپرسی و سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست، از آنجایی که خاطرات خوبش در ذهنش رسوب کردهاند، میگوید بله. اما اگر از همان فرد اول دربارهی خاطرات بدش بپرسی؛ سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست، از آن جایی که خاطرات بدش در ذهنش رسوب کردهاند، میگوید خیر.
به سان نقش خیال از تصورات خیال شدم تمام و به کس این خیال نتوان گفت
من از ایدئالیسم استعلاییِ همهٔ پدیدارها این را میفهمم که طبق آن ما همهٔ پدیدارها را چونان تصورات محض مینگریم، و نه چونان اشیاءفینفسه؛ و بر طبق آن، زمان و مکان فقط صورتهای حسی احساسات ما هستند، نه تعیّناتی که لنفسه داده شده باشند، یا شرطهای متعلَّقهایی که چونان اشیاءفینفسه باشند.
گرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشتهاست، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمیگردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگیهای یاسون خو گرفتهاست (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بودهاست). در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد. همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخهای از بسیاری از افسانههای محلی را شکل میدهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک بهدست آمدهاست.
پس پرسید که موجب این مکاوحت و اسباب این مکاشفت چیست؟ و این تعذیب و تشدید از برای کیست؟ زن بزاز زبان شکایت بگشاد و از ماجرای رفته شرح داد و گفت: ای مادر هر چند خاطر برگماشتم، هیچ معلوم نمی گردد که باعث و داعی او در این بی خویشتنی چه بود است؟ که بی جرمی ظاهر و جنایتی معلوم در باب من این فرمود و مرا چندین رنج ها نمود و مطالبت ها کرد و من خود را مقدمه تهمتی و موجب خیانتی نمی شناسم که این عتاب و عقاب و تهدید و تشدید واجب کند و در خاطرم از هر گونه تصورات و توهمات می گذرد، اما محقق و مصحح نمی شود. گنده پیر گفت: هر کاری را پایانی و هر دردی را درمانی هست. به فلان جای حکیمی است دانا و منجمی است استاد که علم تنجیم و معرفت تقویم نیکو داند و از مکنونات و مضمونات خاطر خبر دهد. نادیده بداند و ناشنیده برخواند. در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمابر نشان دهد. هر کرا درین شهر واقعه ای مبهم و حادثه ای معظم پیش آید، به صفای رای روشن او آن عقده بگشاید و آن مشکل معضل حل کند و در حب و بغض و حل و عقد و افسون و نیرنج ید بیضا و دم مسیحا دارد چنانکه به افسون ماهی از دریا برآرد و مرغ از هوا فرود آرد و ازین ترهات مموه و مزخرفات مزور چندان ایراد کرد که زن بدان راضی شد که در وقت برود و او را ببیند. گنده پیر گفت: تا من مطالعه بکنم و بنگرم که در خانه حاضرست یا نه، توقف کن. پس به نزدیک جوان رفت و گفت: مهیا باش وصول مقصود و رود مطلوب را:
(و چو لذت مر متحرکات را به حسب حرکت ایشان حاصل آید و همه قوت های نفس از فرودین – که آن تحریک اوست مر این جسم را – تا برین – که آن تحریک علم اوست اندر ذات خویش و آن قوتی بی نهایت است – اندر مردم جمع است، پیدا آمد که لذت مردم بی نهایت است. و چو درست شد که لذت نفس عاقله که مردم راست بی نهایت است و لذت حسی بی نهایت نیست، پیدا آمد که لذت بی نهایت عقلی است نه حسی. و دیگر دلیل بر آنکه لذت نفس مردم عقلی است، آن است که مردم را آن حرکت که بی نهایت است عقلی است نه حسی، از بهر آنکه حرکت نفس اندر متصورات علمی بی نهایت است نه اندر حسی.)
گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایشنامه نویسان، موسیقیدانان و هنرمندان تبدیل شد. از سالهای اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند. به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.
روزی به قبرستانی درگذر بودم و در بحر آفرینش غوطه ور مشعل زرین مهر از سقف سیمین سپهر فروزان بود و صحن زمین از تابش آن سوزان شراره هوا درسر شعله ور شد و پشت پا از عرق جبین تر آفتاب جهانسوز قیامت از مشرق فکرت در فضای خیال تابان گشت و شاهین میزان عدالت در عرصه جلال و جمال بصید طایران اعمال نمایان قوه واهمه دست تصرف در دامن تخیل زده به حفظ تصورات درک معانی میکرد و از قضایای دارالقضای ربانی کشف رازهای نهانی لیکن از تصور این قضیه تحملی داشت و از تصدیق این رویه تاملی ناگاه کودکی با صورت حزین از گوشه قامت نو افراخته لب معجز بیان بترنم باز کرد و بخواندن کلام مبین آغاز که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره دل از استماع آن سراپا گوش شد و از نشانه صهبای حقیقت مدهوش ظلمت شک بنور یقین زائل شد و حجت منکران دین مبین باطل.
پس منجم باید که مردی بود زکی النفس زکی الخلق رضی الخلق و گوئی عته و جنون و کهانت از شرائط این باب است و از لوازم این صناعت [و] منجم که احکام خواهد گفت باید که سهم الغیب در طالع دارد یا بجای نیک از طالع و خداوند خانهٔ سهم الغیب مسعود و در موضعی محمود تا آنچه گوید از احکام بصواب نزدیک باشد و از شرائط منجم یکی آن است که مجمل الأصول کوشیار یاد دارد و کار مهتر پیوسته مطالعه میکند و قانون مسعودی و جامع شاهی می نگرد تا معلومات و متصورات او تازه ماند ،
هوتوم شیندلر و آندره گدار در دهه ۱۳۱۰ خورشیدی نیز به بررسی این بنا پرداختهاند. گدار ابتدا از بنا با عنوان آتشگاه یاد میکند و نقشهای از دیوار محاطی و دهلیزهای احتمالی آن بر اساس تصوراتی که میکردهاست، رسم میکند، اما سپس با توجه به قرائن موجود، نقشهٔ مفروض خود را رد میکند و از بنا به عنوان یک علامت راهیابی یاد میکند. آندره گدار همچنین در توصیه بنا میگوید:
مادرش خانه خود در میشیگان را به عنوان مزرعه انگلیسی با «مراتع عمیق، آسمانهای آفتابی و علفهای هرز» پیشبینی کرده بود، اما پس از ورودشان تمامی این تصورات از بین رفت و با بیابانی مواجه شد که ۴۰ مایلی از اداره پست و ۱۰۰ مایلی از راهآهن بود.
جامعه بیانگر اجتماعاتی است که در پیشاتجدد به صورت یک خانواده بزرگ یا قبیله و قوم تجلی میکرد و جلوههایی از آن در روزگار تجدد نیز دیده میشود. در عین حال گمنشافت و گزلشافت را میتوان به عنوان دو روی یک سکه و دو نوع روابط اجتماعی همزمان هم تعبیر کرد. روابط اجتماعی در جامعه بر پایه عاطفه، سنت، خویشاوندی و دوستی قرار دارد. به عبارت دیگر پایه طبیعی اجتماع در آداب عامیانه، عرفیات و تصورات عموم وجود دارد، بر عکس هرجا که شهرنشینی رونق مییابد فرهنگ به عنوان ابزار ضروری آن ظاهر میشود.