تصدیع

معنی کلمه تصدیع در لغت نامه دهخدا

تصدیع.[ ت َ ] ( ع مص ) پراکنده کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جداجدا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شکافتن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). || دردسر رسانیدن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دردسر دادن. ( دهار ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). و به لفظ دادن و کشیدن مستعمل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
مجتمع گشتند مر توزیع را
بهر دفع زحمت و تصدیع را.مولوی.شوق تصدیع عرض حالی داد
تا ز ناگفته گفت واله بس.واله هروی ( ازآنندراج ).تصدیع در تدارک بر ماحضر مکش
داری چو سرکه با نمکی دردسر مکش.مخلص کاشی ( ایضاً ). || دردمندسر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دردسر و آزردگی خاطر. مزاحمت و آزار. و رنج و محنت و اضطراب. ( ناظم الاطباء ).
- تصدیع خاطر ؛ آزردگی خاطر. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تصدیع در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) دردسر دادن ، باعث زحمت شدن .

معنی کلمه تصدیع در فرهنگ عمید

باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن.

معنی کلمه تصدیع در فرهنگ فارسی

دردسردادن، باعث زحمت ودردسرشدن
۱ -( مصدر ) درد سر دادندرد سر آوردن باعث زحمت شدن . ۲ -( اسم ) درد سر مزاحمت . جمع : تصدیعات .

معنی کلمه تصدیع در ویکی واژه

دردسر دادن، باعث زحمت شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تصدیع

که باشد هفته ئی یا بیش یا کم که تصدیعت نمودم در خطابی
چرا تصدیع بی حاصل دهم خار مغیلان را؟ نمازی دامنم از چشمه زمزم نمی گردد
و اگر ظاهر او مخالف باطن باشد، و ظاهر را به اعمال خیر آراسته و باطن او بی خبر باشد، هیچ اجر و مزدی از برای عمل او نیست مگر تصدیع و رنجی که کشیده است.
بر حضرت (دو) کیست که از ما برساند که این گونه تو را باعث تصدیع یکی شد
بلکه فقیری که به فقیر خود راضی، و به هر چه گذرد شاکر باشد، در دنیا نیز به راحت می گذراند نه او را بیم از سلطان و وزیر، و نه امید از شاه و امیر نه زحمت جمع مال، و نه تصدیع حفظ آن پادشاهی است به صورت گدا، و گدائی است در حقیقت پادشاه.
از درش تصدیع کم کردم چو دانستم که او خط نسیانی مرا یک باره بر دفتر کشد
بعد از این تصدیع و گستاخی که کردم در جهان من دعای دولتت گویم بجز مدح و ثنا
ز تصدیعت اندیشه دارم و گرنه کجا می‌رسد حرف عاشق به پایان
شکر ایزد که به دور تو ز هم بی تصدیع باطل و حق چو شب و روز جدا شد امروز
تصدیع ز حد گذشت ما را با تو ای جان و جهان مگر جوابی ارزم