تشخص
معنی کلمه تشخص در فرهنگ معین
معنی کلمه تشخص در فرهنگ عمید
۲. بزرگی یافتن، برجسته شدن و ممتاز گشتن از دیگران.
معنی کلمه تشخص در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) بزرگی داشتن شخصیت داشتن امتیاز داشتن . ۲-( اسم ) شخصیت . ۳- امتیاز . ۴- تعین بزرگ منشی . جمع : تشخصات . یا تشخص بخرج دادن . افاده فروختن تکبر نمودن .
معنی کلمه تشخص در دانشنامه آزاد فارسی
تشخّصاصطلاح فلسفی، نحوة وجود خاص هر موجود. ملاصدرا با تحلیل اصالت وجود، به تبعیت از فارابی، بر این باور است که تشخص هر موجود عین وجود آن و از امور حقیقی است. بنابراین، تشخص، وصف نفسی ماهیت و مانع از اعتبار کلیت در آن است. با دقت در حقیقت تشخص در می یابیم که تشخص هر موجود همراه سلسله عوارضی جهت تشخص فردی آن در خارج است و این عوارض به نام عوارض شخصیه خوانده می شود. اعتبار تشخص در یک شیء همواره با چهار حالت همراه است: ۱. تشخص عین ذات شیء است، همچون خداوند؛ ۲. تشخص زائد بر شیء و محتاج به فاعل است، همچون عقول؛ ۳. تشخص زائد بر شیء و محتاج به قابل و فاعل است، همچون افلاک؛ ۴. تشخص زائد بر شی و محتاج به فاعل و قابل و عوارض خاص است، همچون موالید سه گانه.
معنی کلمه تشخص در دانشنامه اسلامی
تشخص عبارت است از این که هر چیز قطع نظر از جهات مشترکی که ممکن است با چیزهای دیگر داشته باشد، به عنوان یک شخص از غیر خود متمایز، و صدق و انطباق آن بر غیر محال است. بحث از تشخص در فلاسفه یونان فیلسوفان یونانی برخی به اجمال و برخی به تفصیل درباره تشخص و منشأ آن به بحث و بررسی پرداخته اند. ← اختلاف در منشأ تشخص از نظر ارسطو ارسطو نخستین کسی است که درباره اصل و عامل تشخص (= تفرّد ) به روشنی به بررسی و اظهارنظر پرداخته است. اختلاف اظهارات وی در این باب باعث بحث های بسیاری میان محققان غربی معاصر شده است، به نظر عده ای، ارسطو مادّه را اصل و منشأ تشخص دانسته است و گروه دیگری صورت را به نظر وی اصل تشخص دانسته اند، هر دو گروه با استناد به متونی از ارسطو برای تبیین عقیدة وی در این باب سعی کرده اند. ← ویژگی اصلی تشخص از نظر فرفوریوس فُرفوریوس، گرچه درباره تشخص به اختصاص بحث نکرده، اما در ضمن مباحث دیگر بدان پرداخته است. بنا بر نظر وی، ویژگی اصلی تشخص، عدم حمل بر موضوعات متعدد است و فرد یا شخص آن است که بر یک چیز حمل شود، مانند سقراط، این انسان، آن انسان. بنابراین عدم حمل بر غیر به معنی تشخص و داشتن ویژگیهای منحصر به فرد است؛ و منشأ و اصل تشخص، مجموعه ای از ویژگیهای منحصر به همان فرد است. ← علت طرح تشخص فیلسوفان مسیحی در قرون وسطی در قرون وسطی نیز برخی از فیلسوفان مسیحی به منظور حل یکی از مهمترین مسائل کلامی یعنی ناسازگاری نظریة تثلیث با عقیده به یگانگی خداوند، اصل تشخص و بحث درباره آن را مطرح کردند. در میان ایشان بوئثیوس علاوه بر این که در رساله در باب تثلیث برای حل شبهه مذکور به مبحث تشخص و اصل و منشأ آن پرداخته، در شروحی که بر برخی از آثار ارسطو و نیز دو تفسیری که بر ایساغوجی فرفوریوس نگاشته است به بررسی و دقت نظر در این باب مبادرت کرده است. ← ویژگی های سلبی تشخص از نظر بوئثیوس وی برای تشخص سه ویژگی سلبی در نظر گرفته است: ۱) عدم تقسیم، بدین معنی که افراد و اشخاص به انواع یا اجزای دیگر قابل تقسیم نیستند، برای مثال سقراط را نمی توان به افراد دیگری تقسیم کرد. ۲) عدم حمل، یعنی این که هر فردی با ویژگی هایی که منحصر و مختص به اوست بر غیر او حمل نمی شود. ۳) عدم انتقال، بدین معنی که ماهیت هر فرد به گونه ای است که خصوصیات آن تنها در همان فرد وجود دارد و قابل انتقال به غیر او نیست. به نظر بوئثیوس، اعراض، بویژه مکان هر چیز، سبب تشخص اوست، در موجودات غیرمادّی که مجرد از مادّه و اعراض مادّی اند، نشانه و عامل تشخص، خصوصیاتی از قبیل فکر و وحدت است که ویژگی های ذکر شده تشخص را دارند. تشخص در فلسفه اسلامی در فلسفه اسلامی بحث درباره تشخص از مباحث امور عامه فلسفه (= الاهیات به معنی اعم) است که معمولاً در بخش مربوط به احکام ماهیت از آن سخن به میان آمده است. ← اختلاف در محل بحث از تشخص به گفته میرزا مهدی آشتیانی چون تشخص از عوارض ذاتی وجود و بلکه بنا بر رأی اهل تحقیق، عین وجود است، بررسی آن در مباحث وجود مناسب تر است. اما از این جهت که ماهیاتِ کلی و مفاهیم ذهنی به تشخص نیاز دارند (نه وجود) و بعلاوه بعضی حکما تشخص را از سنخ ماهیت قرار داده اند، این بحث در بخش مربوط به احکام ماهیت آمده است. اختلاف دررابطه تشخص و تعین شایان ذکر است که برخی از فیلسوفان و متکلمان اسلامی تشخص را همان تعیّن (یا تمیّز ) تلقی کرده اند و این دو را به جای یکدیگر و به ترادف به کار برده اند، حتی برخی در بیان اسباب تشخص اموری را بر شمرده اند که در واقع از موجبات تعیّن و تمیّز شی ء است، نه تشخص آن ازینرو برخی دیگر برای احتراز از هرگونه خلط لفظی و معنوی در این باب، در باره فرق تشخص با تعیّن و تمیّز (باتوجه به این که تعیّن و تمیّز را هم معنی و مترادف گرفته اند) سخن گفته اند. اهمیت تبیین تفاوت تشخص و تعین اهمیت تبیین تفاوت آن ها با یکدیگر از این جهت است که محل نزاع درباره منشأ و سبب تشخص و دلیل اختلاف نظر در این باب روشن می شود. تفاوت تشخص و تعین به طورکلی تفاوت تشخص و تعیّن بر دو وجه است: ۱) تمیّز یا تعیّن مانع از اشتراک شی ء متعین و متمایز با اشیای دیگر، در یک امر عام، نمی شود، به همین جهت تعیّن یا تمیّز را امری نسبی دانسته اند، بدین معنی که یک شی ء در مقایسه با اشیای دیگر (که از بعضی جهات با آن شی ء مشترک اند) متمایز و مغایر با آنهاست. در حالی که تشخص یک امر نفسی است، و با قطع نظر از غیر و بدون مقایسه یک چیز با چیزهای دیگر ــ خواه در بعضی جهات مشترک باشد و خواه نباشد ــ برای آن حاصل است. ۲) گرچه تشخص و تعیّن (یا تمیّز) هر دو موجب افتراق و تمایز میان دو شی ء یا اشیائی می گردند، اما در تمایزی که به سبب تعیّن برای یک شی ء حاصل می شود، شی ء جزئی نمی شود؛ یعنی تعیّن یا تمیّز مانع از شرکت و انطباق و صدق بر امور کثیر نمی گردد، در حالی که تشخص موجب جزئی شدن شی ء و امتناع صدق آن بر غیرش می شود، به بیان دیگر، تمیّز یا تعیّن با کلی بودن و، تشخص با جزئی بودن سازگار است، تفاوت جزئی بودن و تشخص، تفاوت مصداق و مفهوم، یا تفاوت امر خارجی باحکایت ذهنی آن است. نسبت بین تشخص و تعین باتوجه به وجوه تفاوت تشخص با تعیّن و نیز توافق آن ها در ایجاب تمایز، نسبت میان آن ها عموم و خصوص من وجه است، بدین معنا که در مواردی فقط تشخص هست و تعیّن (یا تمیّز) نیست. این در جایی است که شی ء دارای تشخص اما فاقد مشارک است؛ در مواردی فقط تمیّز هست و تشخص نیست، مانند تمیّز یک کلی از کلی دیگر (مثلاً تمایز انسان از اسب )؛ در مواردی نیز تشخص و تعیّن هر دو محقَّق است، مانند اشخاص انسان . منشا تشخص از دیدگاه فلاسفه اسلامی مطلب دیگر در باب تشخص، منشأ و سبب آن است، چون ماهیت ذاتاً مانع از صدق بر امور متعدد نبوده و شرکت آن میان چند امر محال نیست، پس تشخص آن (= امتناع صدق و مشارکت آن در امور متعدد) به سبب امری زائد و خارج از ذات و ذاتیات ماهیت است، ازینرو حکیمان به بررسی سبب تشخص پرداخته اند و در این باب اختلاف نظر دارند. ← دیدگاه فارابی عبارات فارابی درباره منشأ تشخص بر دو گونه است. بنا بر عبارتی وی علت تشخص را صفات و اعراض خاص (غیرمشترک) شی ء دانسته است که عبارت اند از وضع، زمان و مکان (= أین ) و در جای دیگر تشخص شی ء را به وجود خاص آن دانسته و گفته است که هویت، عینیت، وحدت، تشخص و وجود منفرد شی ء همگی یک چیز است که در آن با غیرش مشترک نیست. ← دیدگاه ابن سینا ابن سینا نیز وضع، زمان و أیْن را سبب تشخص دانسته است، به نظر او سبب تشخص عَرَض لازم وجود شی ء است نه ماهیت یا عرض لازم ماهیت، چون اینها امور مشترک اند، پس شی ء به عرض خارج از ذات که بر آن عارض می گردد تشخص می یابد و عرض خارج نیز نباید از آن قسم که متبدل می شود باشد، زیرا با تبدل آن تشخص شی ء نیز متبدل می شود (در این صورت لازم می آید که شی ء، خودش نباشد). ابن سینا تشخص موجودی را که ماهیت آن عین وجود آن است (یعنی خدا ) به سبب ماهیت و ذاتش می داند و در مجردات به سبب لازم ذات آنها. همچنین در ادامه می گوید تشخص شی ء به سبب عارضی است که در اول وجود یا بعد از وجود بر شی ء عارض می گردد. ← دیدگاه بهمنیار بهمنیار نیز در این باب از استادش، ابن سینا، پیروی کرده است. ← دیدگاه سهروردی به نظر سهروردی، تشخص شی ء به سبب هویت عینی آن است و شی ء به سبب هویت عینی اش مانع از شرکت و اشتراک است، زیرا مشارکت و کلیت به معنای مطابقتی است که یک امر ذهنی فاقد هویت عینی بر امور مماثل و مشابه خود دارد. ← دیدگاه جلال الدین دوانی و صدرالدین دشتکی رأی دیگر این است که تشخص به نحوه ادراک بر می گردد نه به مُدرَک خارجی، بدین صورت که اگر شی ء از طریق حس یا مشاهدة حضوری ادراک شود، معلومِ جزئی و متشخص است و اگر با تعقل ادراک گردد، کلی است. این رأی را به جلال الدین دوانی و صدرالدین دشتکی نسبت داده اند. ← دیدگاه دیگر قول دیگر این است که تشخص شی ء به سبب فاعل آن است، این نحوه تشخص مربوط به امور غیرمادّی است که تحقق آن ها تنها به امکان ذاتی آن ها و فاعل، یعنی معطی و مفیض وجود، منوط است. ← دیدگاه ملاصدرا در میان فیلسوفان اسلامی ملاصدرا ( صدرالدین شیرازی ) بیش از دیگران به بحث و بررسی درباره تشخص پرداخته و رسالة مستقلی نیز در این باب نگاشته است. وی علاوه بر اظهارنظر خود، به بررسی و نقد و توجیه اقوال دیگران در این باب پرداخته است، به نظر او منشأ و سبب تشخص در هر موجودی، نحوه وجود خاص آن موجود است. بدین صورت که هر موجودی صرف نظر از نحوه وجود خاصش، امری مشترک و قابل صدق بر امور کثیر است اگرچه هزاران مخصص به آن ضمیمه شود. نظریه وی درباره تشخص مبتنی بر رأیش درباره اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است. به نظر او اقوال دیگر در باب تشخص قابل توجیه و ارجاع به همین رأی است، ازینرو به توجیه و تبیین آن ها به نحوی که با رأیش سازگار باشد پرداخته است صدرالدین شیرازی اعراضی را که دیگران سبب تشخص دانسته اند، نشانه ها و لوازم تشخص و بنابراین به تبع تشخص و وجود شی ء می داند. ← دیدگاه علامه طباطبائی علامه طباطبائی نیز در باب تشخص، رأی ملاصدرا را پذیرفته است و درباره اقوال دیگران معتقد است که آن ها نیز خالی از حقیقت نیستند جز این که در همه آن ها تشخص به سبب بعید نسبت داده شده است در حالی که سبب قریب تشخص که در اصل باید تشخص را به آن نسبت داد وجود شی ء است. زیرا وجود عینی خاص هر چیز ذاتاً اشتراک را ممتنع می کند و چون خود وجود بالذات متشخص است، هر ماهیتی به سبب آن تشخص می یابد. قاعده تشخص در متون فلسفی و کلامی در متون فلسفی و کلامی قاعده ای درباره تشخص مبنی بر مساوقت وجود و تشخص بدین عبارت بیان شده که «الشی ءُ ما لم یتشخَّص لم یوجَد» یعنی شی ء مادام که تشخص نداشته باشد موجود نمی شود و آنچه در خارج موجود است متشخص است. ← در مبحث معاد همچنین شایسته ذکر است که ملاصدرا در بررسی و تحقیق خود در مبحث معاد از بحث تشخص استفاده کرده است. ← اثبات توحید خاصی و توحید اخص الخواصی میرزا مهدی آشتیانی نیز وحدت شخصی عالم و بالجمله اثبات توحید خاصی، بلکه توحید اخص الخواصی را متوقف و متفرع بر تشخص به سبب وجود دانسته است. فهرست منابع (۱) مهدی آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، چاپ عبدالجواد فلاطوری و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۷ ش. (۲) غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعدکلی در فلسفه اسلامی، تهران ۱۳۶۵ـ۱۳۶۶ش. (۳) ابن سینا، التعلیقات، قم ۱۳۷۹ ش. (۴) ابن سینا، المباحثات، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۱ ش. (۵) ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه بر پایه متن یونانی از شرف الدین خراسانی، تهران ۱۳۶۶ ش. (۶) محمد ایلخانی، «اصل فردیت و نظریه کلیات در آثار بوئثیوس»، نامه فرهنگ، سال ۶، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۵). (۷) محمد ایلخانی، متافیزیک بوئتیوس: بحثی در فلسفه و کلام مسیحی، تهران ۱۳۸۰ ش. (۸) بهمنیاربن مرزبان، التّحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ش. (۹) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ ۱۳۷۱ش. (۱۰) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/ ۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش. (۱۱) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸. (۱۲) عبداللّه جوادی آملی، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج۲، بخش ۱، قم ۱۳۷۶ ش. (۱۳) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲. (۱۴) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۵۵ ش. (۱۵) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، تهران ۱۳۳۷ ش. (۱۶)محمدبن عمر فخررازی، کتاب المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، تهران ۱۹۶۶. (۱۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رسائل آخوند ملاصدرا: رسالة فی التّشخص، چاپ سنگی، (تهران) ۱۳۰۲. (۱۸) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ ش. (۱۹) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجریدالکلام، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۶. (۲۰) محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، چاپ عباس علی زارعی سبزواری، قم ۱۴۱۷. (۲۱) حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷. (۲۲) محمدبن محمد فارابی، التعلیقات، به ضمیمه کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، چاپ جعفر آل یاسین، تهران ۱۳۷۱ ش. (۲۳)محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلال الدین آشتیانی، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ ش.
[ویکی الکتاب] معنی تَشْخَصُ: خیره می شود (از شخص به معنی باز ایستادن حدقه چشم از حرکت)
ریشه کلمه:
شخص (۲ بار)
«تَشْخَصُ» از مادّه «شُخُوص» به معنای از حرکت افتادن چشم و به نقطه ای خیره شدن است.
شخوص چشم، خیره شدن آن است. و آن این است که چشم گشاده بماند و بر هم نیاید . آنهارا برای روزیکه چشمها خیره میشود به تأخیر میاندازد و آن کنایه است از هول و شدّت آن روز . شخوص به معنی رفتن و اشخاص به معنی فرستادن نیز آمده است.
معنی کلمه تشخص در ویکی واژه
شخصیت.
امتیاز.
جملاتی از کاربرد کلمه تشخص
یکی اگر نه بهر یک تشخصی داده که شاخ و برگ نینداز چه رو به یک سیما
یک تمایز ساده برای ابژه و سوبژه این است: مشاهدهگر در مقابل چیزی که مشاهده میشود. در موارد خاصی که مربوط به تشخص است، ابژه و سوبژه را میتوان قابل تعویض در نظر گرفت، که هر برچسب فقط از یک منظر، یا آن دیدگاه اعمال میشود. سوژهها و ابژهها با تمایز فلسفی بین ذهنیت و عینیت مرتبط هستند: وجود دانش، ایدهها یا اطلاعات، وابسته به یک سوبژه (ذهنیت) یا مستقل از هر سوبژه (عینیت).
و تعینات و تشخصات اشیاء، جسمانیاً او روحانیا امور اعتباریاند و اعتباریات مطلقا معدوماتند.
میتوان برای مدارس به عنوان اصلیترین پایگاه آموزشی کودکان با دارا بودن تنوع و گستردگی جمعیتی به مراتب بیشترازخانواده، کارکردی دوگانه قائل شد. از یکسو مدارس میتوانند زمینه ساز افزایش وگسترش هر چه بیشتر مشکلات عاطفی – روانی کودکان باشند و از دگر سو با کارکردی پیشگیرانه در ارتقاء سطح آگاهی و به طبع کاهش اثرات مخرب رفتارهای نا هنجار روانی دانش آموزان بکوشند و موجبات تشخص تحصیلی و شخصیتی کودکان را فرهم آورند.
ز حق باشند هر یک آیتی خاص بیک هستی تشخص یافت اشخاص
حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز دبیر درک در اثبات هستیم ملزم
خواه اخلاق خلق و خواه اعمال همه باشد تشخصات مثال
فیلمنامه تارکوفسکی برای سولاریس (۱۹۷۱) براساس رمانی علمی خیالی از نویسندهٔ لهستانی «استانیسلاو لم» نوشته شده بود _ رمانی که به جای فناوری بر روانشناسی متمرکز است. خود تارکوفسکی توضیح داده که: «نکتهٔ ماجرا ارزش هر کدام از رفتارها و اهمیت هر کدام از اعمال ماست، حتی پیش پا افتادهترینشان. هیچ عملی را نمیشود عوض کرد… غیرقابل برگشت بودن تجربه انسانی چیزی است که به زندگی و اعمال ما معنا و تشخص میبخشد».
آخر شاهنامه عنوان کتاب شعری از شاعر نامدار، مهدی اخوان ثالث میباشد. این کتاب سومین مجموعه شعر چاپ شده از سوی اخوان ثالث است، کتاب آخر شاهنامه در سال ۱۳۳۸ منتشر شد.این کتاب هم از نظر ترتیب تاریخی، هم از لحاظ محتوی و تشخص زبان و هم به اعتبار محتوا و تبلور اندیشه، در مرز و حد میان کتابهای زمستان و از این اوستا است.آخر شاهنامه کتابی تک جلدیست.
محمولهٔ بار استیاس-۴ اولین بار درگاه خاص که شامل ۹ آزمایش تهیه شده از سوی دانشآموزان از دانشگاه ایالتی یوتا بود. از طرفی وی محمولهایی طبقهبندی شده مربوط به نیروی هوایی ایلات متحده که دو سامانه تشخصی موشک بود، را نیز به همراه داشت. (یک مرکز کنترل مأموریت در سانیویل، کالیفرنیا بر این مأموریت نظارت داشت. متینگلی نیروی وظیفه نیروی دریایی بود که بعدها این مرسوله را توصیف نمود: دو حسگر کشف پرتاب موشک). این محموله نتواست عملیاتی شود.
در معرفت، احساس یکی از چهار مرتبه ادراک در کنار تعقل، توهم و تخیل است. ادارک حسانی به شی موجود حاضر در اینجا و اکنون تعلق میگیرد. در ادارک حسی، حضور ماده نزد اعضای حسی و همراه بودن آن با عوارض تشخص دهنده شرط است. ادراک جسی سه رکن دارد. نخست همان امر محسوس، دوم قوه حاسه یا حسکننده و سوم احساس است که همان عمل قوه یا عضو حسی یا تأثر آن از شی محسوس است. محسوسات که از جمله تصورات بدیهی شمرده میشوند، مفاهیم و تصوراتی هستند که از راه حواس پنجگانه پیدا میشوند. این گونه از تصورات نیازمند فکر و رویه و طی کردن مراحل آن نیستند.
تنها چگالی شمار کمی از سنگهای زمینی، البتّه به جز سنگهای معدن فلزی، بالاتر از این است، که آنها هم بهطور نوعی اکسید آهن (مانند سنگ آهن مغناطیسی یا هماتیت) هستند. البته نا گفته نماند چگالی و وزن مخصوص بسیار متغیر بوده و ملاک تشخص برای شهاب سنگها نمیباشند.
نه حقیقت تو یقین نشان نه مجازت آینهٔگمان چه تشخصی چه تعینی که خودی غلط دگری عبث
آرئوبیندوس در خانوادهای بسیار متشخص به دنیا آمد که میراث رومی و بربر را ترکیب میکرد: پدرش داگالایفوس ( ح. ۴۳۰ - پس از ۴۶۱)، کنسول در ۴۶۱، که به نوبه خود پسر آرئوبیندوس ، کنسول در سال ۴۳۴، هر دو منشاء گوتیک بود. مادرش گودیستیا (متولد ح. ۴۴۵ )، دختر اردبور ، سردار و کنسول در 447، و نوه آسپار ، سردار قدرتمند آلان و کنسول در ۴۳۴.
به هر حال، به اجماع جمیع طوایف عالم، و به اتفاق همه اصناف بنی آدم، ظلم از همه معاصی اعظم، و عذاب آن اشد، و ندامت آن بیشتر، و وبال آن بالاتر است در مواضع متکثره در قرآن بر ظالمین لعن شدید وارد، و در اخبار متواتره ذم عظیم و تهدید بر آن ثابت است و اگر هیچ تهدیدی بر آن نباشد، همین آیه مبارکه از برای طایفه ظالمین کافی است که پروردگار جبار می فرماید: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار مهطعین مقنعی روسهم لا یرتد إلیهم طرفهم و افتدتهم هواء» خلاصه معنی آن که «گمان مکن که پرودگار غافل است از کرده ظالمان و ستمکاران، نه چنین است، و این مهلتی که به ایشان داده به جهت آن است که عذاب و سزای عمل ایشان را به روزی اندازد که در آن چشمها به کاسه سر می جهد و همه مردمان در آن روز شتابان خواهد بود یعنی از حیرانی و سرگردانی آرام و سکون نخواهد داشت و به هر طرف خواهند دوید و چشمهای ایشان باز خواهد ماند، و قدرت نخواهند داشت که چشمهای خود را به هم گذارند و دلهای ایشان از شدت خوف و فزع، پریده خواهد بود و از عقل و هر چیزی خالی خواهد بود» و باز حق تعالی می فرماید: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» یعنی «زود باشد بدانند آنان که ظلم و ستم کردند، که بعد از موت بازگشت ایشان به کدام مکان خواهد بود» آری بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود و ستم بر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قیامت، نیست مگر از حمق و سفاهت.
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
این تعینهای اسماء و صفات وین تشخصهای اعیان و ذوات
قالب های قبا و تشخص های یابو لکاته و یخدان کلاته را نوشته بودی تصدیقت کردم؛ راست میگوئی روزگار جامه نگرست نه مرد شناس و حال آنکه:
پس از آنکه «آنابل» بنا به دلایلی نامعلوم و مبهم، منزل را ترک میکند؛ دو همخانهای او تصمیم میگیرند، جایگزینی برای وی پیدا کنند و یک همخانه جدید بیاورند، تا هزینهٔ اجاره را با او تقسیم کنند. فردی که در نهایت انتخاب میشود مردی متشخص و مسن است که خیلی زود اعتماد این دو دختر را بهخود جلب می کند، اما کمی پس از حضور او، وقایع عجیب و نگرانکنندهای رخ میدهد.
"خودِ من نیز، که بیش از دو سال از دوستیام با پرنس ارفع (۱۹۳۶–۱۸۴۸/۱۳۱۵–۱۲۲۷)، سرنمایندهٔ ایران در جامعه (ی ملل) میگذشت، به زودی بهعنوان مشاور افتخاری و پساز آن بهعنوان معاون نمایندهٔ ایران انتخاب شدم. پرنس ارفع یکی از متشخصترین افراد در جامعه (ی ملل) بود. وی، دیپلُماتی سالدار، خردمند و بسیار شجاع بود، بهخصوص هنگامیکه احساس میکرد اصلِ مهم عدالت، مورد تهدید قرار گرفتهاست. من از وی حکمت و تجربیات مفیدی آموختم و از صمیم قلب به او عشق میورزیدم. او از آن انسانهایی بود که بهخاطر شایستگیهای شخصیشان، به مدارج عالی رسیدهاند و بههمین علت، به پاس خدمات فراوانی که انجام داده بود، عنوان پرنس را دریافت کرده بود.