بیجهت
معنی کلمه بیجهت در فرهنگ معین
معنی کلمه بیجهت در فرهنگ عمید
۲. (صفت ) بیهوده.
معنی کلمه بیجهت در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه بیجهت
کند انوار حق بر تو تجلی ببینی بیجهت حق را تعالی
بیجهت با جهت ندارد کار زینجهت بیجهت شد آن پرگار
با من رقیب ساده درافتاد بیجهت چون آبگینهای که درافتد به خارهای
این ستارهٔ بیجهت تاثیر او میزند بر گوشهای وحیجو
چون نداری تاب دانش چشم بگشا در صفات چون نبینی بیجهت را نور ِاو بین در جهات
بیجهت از خادم مغلوب گویی ناسزا بیسبب از خائن غالب حمایت میکنی
درست همچو عزیزان بیجهت کامروز جهان به چار درمشان به روی کار آورد
زیر و بالا پیش و پس وصف تنست بیجهتها ذات جان روشنست
در اصل و بهطور خلاصه که از زبان اسپینوزا بیان شده جهان صحنه خیمهشببازی نیست و خدا خیمهشب باز آن که آن را کنترل کند، خود از طریق معجزه، قوانین طبیعت را نقض کند و زیر پا بگذارد و در صورت لزوم دوباره آن را به کار گیرد!خدا همان طبیعت است که در برگیرنده تمام علتها و جوهر هاست. از اینرو اسپینوزا تا حدی شبیه تفکر شرقی فکر میکند که بیجهت نیست زیرا خود از فلسفه هندی تا حدی وام گرفته است. او بعضی از آثار هندی را مطالعه میکرد.
روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو زان شه بیجهت نگر جمله جهات ریخته
بیجهت دان عالم امر ای صنم بیجهتتر باشد آمر لاجرم