بیدار کردن

معنی کلمه بیدار کردن در لغت نامه دهخدا

بیدار کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از خواب برخیزانیدن. ( ناظم الاطباء ). بعث. ( ترجمان القرآن ). از خواب برانگیختن. از خواب برکردن. ایقاظ. تیقظ. ( یادداشت مؤلف ) : زن را آهسته بیدار کرد. ( کلیله و دمنه ).
تماشای او در دلش کار کرد
بپایش بجنباند و بیدار کرد.نظامی.بانگ طبلت نمیکند بیدار
تو مگر مرده ای نه بیداری.سعدی.ملک او را اندک اندک بلطف بیدار کرد. ( گلستان ).
|| هوشیار کردن. ( ناظم الاطباء ). متنبه کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
ازین خواب بیدارتان کردمی
همه زنده بر دارتان کردمی.فردوسی.نخست آفرین جهاندار کرد
دل موبد از خواب بیدار کرد.فردوسی.ابا رخش برخیره پیکار کرد
بدان کو سر خفته بیدار کرد.فردوسی.وز بستر غفلت تو کنی ما را بیدار.منوچهری.مرا بخواب دل آکنده بود و شرخمار
زمانه کرد ز خواب اندک اندکم بیدار.ناصرخسرو.گر همی خفته گمانیت برد خفتست
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش.ناصرخسرو.چو من خفته ای را تو بیدارمرد
نبایست از این گونه بیدارکرد.نظامی.

معنی کلمه بیدار کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - از خواب برخیزانیدن . ۲ - آگاه کردن هوشیار کردن متنبه کردن

معنی کلمه بیدار کردن در ویکی واژه

بیدارکردن
منسوب به بیدار؛ از حالت خواب خارج کردن کسی. آگاه و هوشیار کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بیدار کردن

وقت سحرگاه خبر رسید که «لشکر سلطان را هزیمتی هول رسید و هر چه داشتند از تجمّل و آلت بدست مخالفان افتاد و سالار بگتغدی را غلامانش از پیل بزیر آوردند و بر اسب نشاندند و بتعجیل ببردند، و خواجه حسین علی میکائیل را بگرفتند، که بر پیل بود و بدو اسب نرسید، و لشکر در بازگشتن بر چند راه افتاد .» در وقت که این خبر برسید، دبیر نوبتی‌ خواجه بونصر را آگاه کرد. بونصر خانه به محمّد آباد داشت نزدیک شادیاخ‌، در وقت بدرگاه آمد، چون نامه بخواند- و سخت مختصر بود- بغایت متحیّر شد و غمناک گشت؛ و از حال امیر پرسید، گفتند: وقت سحر خفته است و بهیچ گونه ممکن نشود تا چاشتگاه فراخ‌ بیدار کردن. و وی بسوی وزیر رقعتی نبشت بذکر این حال و وزیر بیامد و اولیا و حشم و بزرگان بر عادت آمدن گرفتند. من که بوالفضلم چون بدرگاه رسیدم، وزیر و عارض و صاحب دیوان رسالت و بوسهل زوزنی و سوری صاحب دیوان خراسان و حاجب سباشی و حاجب بو النّضر را یافتم خالی نشسته بر در باغ‌ و در بسته‌، که باغ خالی بود، و غم این واقعه میخوردند و می‌گفتند و بر چگونگی آنچه افتاد واقف‌ نبودند. وقت چاشتگاه‌ رقعتی‌ نبشتند بامیر و بازنمودند که چنین حادثه صعب بیفتاد، و این رقعت منهی در درج‌ آن نهادند. خادم آن بستد و برسانید و جواب آورد که «همگان را بازنباید گشت که ساعت تا ساعت‌ خبر دیگر رسد، که بر راه سواران مرتّب‌ اند، پس از نماز بار باشد تا درین باب سخن گفته آید.» قوم دیگر را بازگردانیدند و این اعیان بدرگاه ببودند.
بیدار کردن دل خوابیده مشکل است ور نه به یک دو قطره شود شسته خواب چشم
آمه نو اوزومه (به ژاپنی: 天宇受売命, 天鈿女命) در اساطیر ژاپنی و آئین شینتو، ایزدبانوی زیبای سپیده‌دم، کهن نمونهٔ شَمَن بانو، شادی و خوشحالی بود و به عنوان دختر آسمان‌ها و زن بی‌محابای بهشت شناخته می‌شد. نام او به معنای «زنی که آسمان را می‌چرخاند» است. او همچنین الهه سلامتی نیز بود و مردم با نوشیدن آب مقدسی که از رود او جریان پیدا می‌کرد، سلامتی خود را به دست می‌آوردند. اوزومه به‌طور گسترده برای نقش داشتن در داستان گم شدن ایزدبانوی خورشید، آماتراسو شناخته شده‌است. نام او همچنین به خاطر رقصیدن او، مانند رقص بیدار کردن مردگان، کاگورا (رقص تقلیدی) و رقص دیگری که نمادی از کاشت دانه است، آما نو اوزومه هم تلفظ می‌شود.
دُم دُم سحری نیز از یکی از سنت‌های قدیمی مردم بوشهر برای بیدار کردن روزه‌داران هنگام سحر است. افرادی که دُم دُم سحری را اجرا می‌کنند، معمولاً سه تا چهار نفر هستند و درحالی که یکی چراغ فانوسی به دست دارد و دیگری دَمامی را به دوش می‌کشد، همراه با صدای دمام به‌صورت گروهی اشعاری می‌خوانند.
و دلیل چهارم بدانکه اختیار خلق خطا باشد آنست که موسی علیه السلام چون بطور سینا بیامد بنی اسرائیل را دست باز داشت و بیشتر از ایشان بمناجات آمد تا خدایتعالی مرو را گفت چرا پیش از قوم بشتافتی چنانکه گفت قوله تعالی: و ما اعجلک عن قومک یا موسی این مردم را از خدای بیدار کردن بود که آنچه کردی نه ثواب بود از بهر آنکه در عقب این آیت گفت قوله تعالی: قال فانا قدفتنا قومک من بعدک و اضلهم السامری گفت قوم ترا پس از تو آزمودیم و سامری مر ایشانرا گمراه کرد.
ز غفلت، مردمان را پند گفتن خوش نمیآید چو مست خواب را بیدار کردن خوش نمیآید
بفرمود تا بارگی برنشست به بیدار کردن میان را ببست
می توان کردن به تلقین زنده خون مرده را بخت خواب آلود را بیدار کردن مشکل است
خفته بیدار کردن آسانست غافل و مرده هر دو یکسانست
بنگر ای نادان در وخامت عواقب حیلت خویش. دمنه گفت:عاقبت وخیم کدامست؟گفت:رنج نفس شیر و، سمت نقض عهد و، هلاک گاو و هدر شدن خون او و، پریشانی جماعت لشکر و تفرقه کلمه سپاه و، ظهور عجز تو در دعوی که برفق این کار بپردازی و بدین جای رسانید. و نادان تر مردمان اوست که مخدوم را بی حاجت در کارزار افگند. و خردمندان در حال قوت و استیلا و قدرت و استعلا از جنگ چون خرچنگ پس خزیده اند، و از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره و تحرز و تجنب واجب دیده اند، که وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری در کاری که بصلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت، بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیرگواه کرده. پوشیده نماند که رای در رتبت بر شجاعت مقدم است، که کارهای شمشیر به رای بتوان گزارد و آنچه به رای دست دهد شمشیر دو اسپه در گرد آن نرسد، چه هرکجا رای سست بود شجاعت مفید نباشد چنانکه ضعیف دل و رکیک رای را در محاورت زبان گنگ شود و فصاحت و چرب سخنی دست نگیرد. و مرا همیشه اعجاب تو و مغرور بودن به رای خویش و مفتون گشتن بجاه این دنیای فریبنده، که مانند خدعه غول و عشوه سرابست، معلوم بود لکن در اظهار آن با تو تاملی کردم و منتطر می‌بودم که انتباهی یابی و ازخواب غفلت بیدار شوی، و چون از حد بگذشت وقتست که از کمال نادانی و جهالت و حمق و ضلالت تو اندکی باز گویم و بعضی از معایب رای و مقابح فعل تو بر تو شمرم؛ و آن از دریا قطره ای و از کوه ذره ای خواهد بود، و گفته اند: پادشاه را هیچ خطر چون وزیری نیست که قول او را بر فعل رجحان بود و گفتار برکردار مزیت دارد.
قوله: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ این آیت بندگان را تنبیهی است عظیم و بیدار کردن ایشان از خواب غفلت، یعنی که خود را دریا بید و روزگار جوانی و قوّت بغنیمت دارید و عمل کنید پیش از ان که نتوانید.
در ماده پنجم کشورهای عضو یونسکو تعهد می‌کنند مدارا و عدم خشونت را از طریق برنامه‌ها و سازمان‌ها در سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و ارتباطات ترویج نمایند و در ماده ششم با هدف بیدار کردن افکار عمومی درباره مسئله مدارا، روشن کردن خطرات نا مدارائی و تأکید بر تلاش عملی خود، ۱۶ نوامبر را روز جهانی مدارا اعلام می‌کنند.
از میدان انبساط میدان سماع زاید. قوله تعالی: «ولو علم اللّه فیهم خیرالاسمعهم». سماع بیدار کردنست از خواب و جنبانیدنست از آرام و آب دادنست کشته را، تا خفته کیست و آرامیده کیست و کشته چیست. سماع زنده کننده است، و اهل سماع سه مردانند: یکی آنست که حظ وی از سماع معنیست و حاصل آن؛...؛ سیم آنست که حظ وی لطیفه‌ایست میان صوت و معنی و اشارات آن. اما آن پیشین استقبال کرد سماع را بسه چیز: بگوش سر، و آلت تمییز، و حرکت طباع؛ سماع ویرا باز آورد از سه لذت: یکی از آسایش، و از غم و از شغل. اما مرد دوم استقبال کرد سماع را بسه چیز: بگوش، و لطافت نظر، و فایده جستن به نیاز؛ تا باز آورد او را آن سماع دو تحفه: راحت از درد، و نکته از حکمت. و اما سیم مرد استقبال کرد سماع را به سه چیز: بنفس مرده، و دل تشنه، و نفس سوخته؛ تا باز آورد او را نسیم انسی، و یادگار ازلی، و شادی جاودانی.