بی بها

معنی کلمه بی بها در فرهنگ معین

(بَ ) (ص مر. ) ۱ - بی ارزش ، بی قیمت . ۲ - پُربها، گرانبها، آنقدر که نتوان برایش قیمتی تعیین کرد.

معنی کلمه بی بها در فرهنگ عمید

بی قیمت، بی ارزش.

معنی کلمه بی بها در ویکی واژه

بی ارزش، بی قیمت.
پُربها، گرانبها، آنقدر که نتوان برایش قیمتی تعیین کرد.

جملاتی از کاربرد کلمه بی بها

بنده را کو بزر کنند بها بی بها بنده زر خریده ی تست
نیست سبحه این که بر دستست ما را بلکه هست دانه چندی ز در بی بهای کربلا
واندر خزان زبهر ثنای تو بی بهار شاخ شجر شکوفه فشاند به بوستان
بسیار کفش آبله ها پاره می شود تا کس سراغ آن گهر بی بها کند
آزار و شکنجه مذهبی بهاییون در کشورهای متعددی به ویژه در ایران صورت می گیرد که یکی از کشورهاییست که بیشترین تعداد جمعیت بهاییون جهان در آن هستند. منشا بهاییت به ایران بر میگردد و بزرگترین اقلیت مذهبی در این کشور را نشان می دهد.
دل ها همه بی بهار چهرت چون باغ ز غارت خزانی است
اعتراضات ۲۰۱۱ عمان یا بهار عمان، مجموعه‌ای از اعتراضات در کشور عمان بود که به عنوان بخشی از موج انقلابی بهار عربی رخ داد. معترضان، با تظاهرات در صحار، پنجمین شهر بزرگ عمان، با محوریت میدان گلوب، خواستار افزایش حقوق، کاهش هزینه‌های زندگی، ایجاد مشاغل بیشتر و کاهش فساد شدند. سلطان عمان، قابوس بن سعید نیز با برکناری یک سوم کابینه دولت، واکنش نشان داد.
وصال دوست داری بی بهانه چرا مجنون شدی اینت بهانه
قناعت گوهری بس بی بها بین قناعت جوی پس عین لقا بین
گوهر من بی بها و اهل عالم مفلسند گوهر خود را ز چشم مفلسان دارم دریغ
جان خور است از من بی بها حالی ز تن کردم جدا منت پذیرم کاین قضا از من به یک جان بگذرد
به هرکشور وفا را عمرها شد عرضه می دارم متاع بی بهای ما خریداری نمی دارد