معنی کلمه متمم در لغت نامه دهخدا
متمم. [ م ُ ت َم ْ م َ ] ( ع ص ) تمام در تمام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
متمم. [ م ُ ت َم ْ م ِ ] ( ع ص ) تمام کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). تمام کننده و به انجام رساننده و کامل کننده. ( از ناظم الاطباء ). مکمل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ج ، متممات. ( آنندراج ) ( غیاث ). || شکافته و چاک شده. ( ناظم الاطباء ). متکسر. ( از ذیل اقرب الموارد ). || در اصطلاح عروض آن بود که در مصراع اول ، به سببی زیادتر بود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || آنچه جز دو رکن اصلی جمله ( فاعل و فعل یا مسند و مسندالیه )، در بیشتر فائده دادن جمله بکار برند چون مفعول ، انواع قید و صفت و غیره. || به اصطلاح هندسه تمام کننده دایره. ( ناظم الاطباء ). هر شکلی که شکل دیگر بدان تمام شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- متمم زاویه ؛ دو زاویه را هنگامی متمم گویند که مجاور باشند ومجموع آن دوزاویه مساوی 90 درجه باشد. پس متمم زاویه 25 درجه و 36 دقیقه برابر است با 64 درجه و 24 دقیقه.
- متمم عدد ؛ در علم حساب تفاضل آن عدداست از توان ده بلافاصله بزرگتر از آن عدد و به عبارت دیگر عددی است که چون بر عدد مورد نظر افزوده شود نزدیکترین توان ده به آن عدد بدست آید مثلاً متمم عدد95 عدد 5 و متمم عدد 980 عدد 20 و متمم عدد 3 عدد 7و متمم عدد 659 عدد 341 است.
- متمم مجموعه ؛ رجوع به مجموعه ( اصطلاح ریاضی ) شود.
|| ضمیمه. تکمله : متمم قانون اساسی. || هلاک کننده. || اتلاف کننده. || کسی که شتاب میکند در کشتن شخص مجروح. || کسی که آویزان میکند تعویذ را بگردن کودک جهت محافظت از سحر و جادو. ( ناظم الاطباء ). || آن که حصه تیر قمار را به مردم میدهد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || آن که داو او در قمار بارها برآید پس او گوشت حصه خود را بمساکین دهد، یا آن که بقیه گوشت حصه های گوشت جزور را که ناقص بود کامل گرداند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی که تیر قمار وی مکرر داو آورد و ببرد و گوشت حصه خود را به مردمان درویش دهد و یا آن که با آن حصه کامل کند حصه های گوشت جزور را که ناقص بود. ( ناظم الاطباء ).
متمم. [ م ُ ت َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن نویرةبن جمرةبن شداد الیربوعی التمیمی ، مکنی به ابونهشل شاعر بزرگ و صحابی و از اشراف قوم خویش بوده است و در دوران جاهلیت و اسلام شهرت داشت. مردی کوتاه قد و اعور بود و شعر او که در مرثیه برادرش «مالک » سروده مشهور است. او در زمان عمر در مدینه اقامت داشت. ( از اعلام زرکلی ). رجوع به تاریخ اسلام چ فیاض ص 120 و عقدالفرید ج 1 ص 93 و 337 و ج 3 ص 297 و 216 و ج 6 ص 50 و 56 و 94 و شدالازار ص 9 و عیون الاخبار ج 1 ص 274 و ج 4 ص 31 شود.