سوسنی

معنی کلمه سوسنی در لغت نامه دهخدا

سوسنی. [ سو س َ ] ( ص نسبی ) اسب کبود. || هر شی که کبود و نیلی باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). رنگ کبودی که به سبزی زند. ( یادداشت بخط مؤلف ). برنگ گل سوسن. آسمانجونی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سوسنی. [ سو س َ ] ( اِخ ) ازایلات ساکن اطراف مهاباد. ( جغرافیای سیاسی ص 109 ).

معنی کلمه سوسنی در فرهنگ عمید

کبودرنگ.

معنی کلمه سوسنی در فرهنگ فارسی

از ایلات ساکن اطراف مهاباد

جملاتی از کاربرد کلمه سوسنی

دل که بالای تو و روی تو دید کی فرود آید به سرو و سوسنی؟
این لوکوموتیو دارای ۱۶ سیلندر، ۱۸۰۰ اسب بخار توان خروجی و ۱۲۴ کیلومتر در ساعت سرعت نهایی بوده است. کشورهای استرالیا، برزیل، مصر، هنگ کنگ، اسرائیل، مکزیک، اسپانیا، یوگسلاوی (کرواسی، اسلوونی، صربستان، مقدونیه، کوزوو) و سوسنی و هرزگووین از استفاده کنندگان این لوکوموتیو بوده‌اند.
بلؤلؤپوش دو مرجان بسنبل پوش دو سوسن سر من سوسنی کردی سرشگ دیده مرجانی
در سینهٔ آتشین طلب دل کاندر بر سوسنی نیابی
ده زبان همچو سوسنی لیکن بر تو از رازها بوند ایمن
از بس گزیده است مرا نیش هر زبان لرزم بخویش پوشم اگر جامه سوسنی
سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
گاه گریزانی از باد سرد گاه بر امید گل و سوسنی
راست گفتی بر آمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر
تو فارغی و نظر چهره سوسنیش سفید از آن بشارت و امید کاورد اخبار
هم سروی و هم بلبل هم سوسنی و هم گل ای بر سمن از سنبل شور و شغب آورده