معنی کلمه زیارت در لغت نامه دهخدا
روزم به نیابت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد.خاقانی.
زیارت. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جمعآبرود است که در بخش مرکزی شهرستان دماوند واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
زیارت. [ رَ ] ( اِخ ) مشهور به امام زاده قاسم. دهی است از بخش سنگسر شهرستان سمنان که 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
زیارت. [ رَ ] ( اِخ ) یکی از دهستان های یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر است. این دهستان تقریباً در مرکز بخش و در جلگه ساحلی خلیج فارس قرار گرفته. هوای آن گرم و مرطوب است و آب مشروب و زراعتی اهالی از رود «حله » تأمین میگردد. دهستان مزبور از شش آبادی تشکیل یافته و در حدود 2000 تن سکنه دارد و قراء مهم آن بنارزیارت ، کلل و جرافی می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
زیارت. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان لاور کبکان است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 617 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
زیارت. [ رَ ] ( اِخ ) ده مرکزی دهستان زیارت بخش برازجان شهرستان بوشهر است که 1635 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).