ذوالنون

معنی کلمه ذوالنون در لغت نامه دهخدا

ذوالنون. [ ذُن ْ نو ] ( اِخ ) ( از: ذوصاحب و مالک و نون به معنی ماهی ) اسم سیف لهم قیل کان لمالک بن قیس اخی قیس بن زهیر لکونه علی مثال سمکة فقتله حمل بن بدر و اخذ منه سیفه ذاالنون فلما کان یوم الهباءة قتل الحرث بن زهیر حمل بن بدر و اخذ منه ذاالنون و فیه یقول الحرث :
و یخبرهم مکان النون منی
و ما اعطیته عرق الخلال.
( تاج العروس ). و در المرصع ابن الاثیر آمده است نام شمشیر مالک بن زهیر است که حمدبن بدر پس از کشتن مالک آن شمشیر بغنیمت برد. ( ازالمرصع خطی ابن الاثیر ). و بیرونی در کتاب الجماهر گوید: و کان لعمروبن معدیکرب سیف یلقب بذی النون اذکان فی وسطه تمثال سمکة و هو یقول فیه :
و ذوالنون الصفی صفی عمرو
و تحتی الورد مقتعدة [ کذا ].
و ایضاً:
و ذوالنون الصفی صفی عمرو
و کل وارد الغمرات نامی.
ذوالنون. [ ذُن ْ نو ] ( اِخ ) لقب یونس بن متی یعنی صاحب ماهی یا همدم ماهی - و خداوند ماهی یکی از انبیاء بنی اسرائیل است که مبعوث بر اهل نینوی بود و آنرا صاحب الحوت نیز خوانند. در قرآن کریم نام وی در چهار موضع یونس و در یکجا صاحب الحوت و در سوره انبیاء ذوالنون آمده است که ذیلاً آیات مزبور با تفسیر هر یک نقل میشود: و ان یونس لمن المرسلین. اذ ابق الی الفلک المشحون. فساهم فکان من المدحضین فالتقمه الحوت و هو ملیم. فلولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون. فنبذناه بالعراء و هو سقیم. و انبتنا علیه شجرةً من یقطین. و ارسلناه الی ماءةِ الف او یزیدون. فآمنوا فمتعناهم الی حین ( قرآن 37 / 139 - 148 ) و در ترجمه آن ابوالفتوح رازی گوید: و بدرستی که یونس هر آینه از فرستادگان است چون بگریخت از قوم بسوی کشتی که پر از مردم بودپس قرعه زدند آنها پس بود از قرعه افتادگان پس انداختند او را بدریا پس فرو برد او را ماهی و او مستحق ملامت بود پس اگر نبود که او ( یونس ) بود از تسبیح کنندگان هر آینه درنگ کرد در شکم ماهی تا روزی که برانگیخته شوند پس افکندیم او را در صحرا و او بیمار بود و رویانیدیم بر او درختی که کدو بود و فرستادیم او را بسوی صد هزار کس یا زیاده از آن پس ایمان آوردند پس برخورداری دادیم شان تا هنگام. و در تفسیر آن گوید: آنکه حدیث یونس کرد و گفت و ان یونس لمن المرسلین. یونس از جمله پیغمبران است اذ ابق الی الفلک المشحون ،چون باز گریخت با کشتی پر از مردم. عبداﷲ عباس گفت که یونس علیه السلام قوم را وعده عذاب داد و از میان ایشان برفت چون ایشان ایمان آوردند و خدای تعالی عذاب از ایشان برداشت او ندانست که ایشان ایمان آورده اند چون بشنید مشور شد از آن و از خجالت با میان قوم نشد رو بجانب دریا نهاد و در کشتی نشست که در او مردم بسیار بودند و مال بسیار بود کشتی بایستاد و نرفت ملاحان گفتند درمیان ما بنده ای گریخته است و عادت کشتی این است که چون بنده ای گریخته در او باشد نرود یونس علیه السلام گفت همچنین است آن بنده گریخته منم اگرخواهید کشتی برود و شما را سلامت بود مرا بدریا افکنید گفتند حاش که تو بنده گریخته باشی ما بر تو سیمای صالحان می بینیم ما ترا بدریا نیفکنیم آخر گفتند قرعه برفکنیم از میان اهل کشتی تا نام که برآید قرعه برافکندند چند بار بنام یونس برآمد و ذلک قوله. فساهم فکان من المدحضین. و مساهمه مقارعه باشد و قرعه ایشان برشکل تیری بود گفتند یونس با ایشان قرعه زد از جمله مدحضان آمد یعنی از جمله مقروعان آمد و مغلوبان من قولهم ادحضت حجته اذا ابطلتها و منه قوله حجته داحضة و اصله من دحضت رجله اذا زلقت و منه قوله یوم تدحض فیه الاقدام. یعنی قرعه بر او افتاد و حجت براو متوجه شد او را برگرفتند تا بدریا اندازند خدای تعالی وحی کرد بماهی که دریاب بنده مرا یونس را و نگر تا پوست او را نخراشی و او را هیچ رنج نرسانی که او طعمه تو نیست من شکم تو زندان او خواهم کرد روزی چند آنجا که او را به کنار کشتی بردند ماهی بیامد ودهان باز کرد از آنجا بگردانیدند گفتند چون بدریاش می فکنیم شاید تا بدهان ماهی درننهیم باز دیگر جانب بردند او را ماهی بیامد و دهان باز کرد گفتند همانا روزی اوست او را بینداختند و ماهی او را فروبرد و ذلک قوله فالتقمه الحوت و هو ملیم ، فرو برد او را ماهی والالتقام افتعال من اللقمة و اللقمة فعل بمعنی مفعول یقال لقمت الطعام و التقمته و القمته غیری و هو ملیم ؛ ای مستحق للملامة، یقال الام الرجل اذا اتی بمایلام علیه و اذم اذا اتی بما یذم. ملیم آنکس باشد که کاری کند که به آتش ملامت کنند. فلولا انه کان من المسبحین. گفت اگر نه آنستی که او از جمله تسبیح کنندگان بودی و تنزیه گویندگان من در حال رخا و خواری. عبداﷲ عباس گفت از جمله نمازکنندگان. مقاتل گفت از جمله مخلصان و مطیعان. سعید جبیر گفت آن خواست که او گفت آن ساعت من قوله : لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. ( قرآن 21 / 87 ) و قول اول بهتر است برای لفظ کان. حسن بصری گفت ، نجاة او بعملی صالح بود که پیش از آن کرده بود للبث فی بطنه الی یوم یبعثون ( قرآن 144/37 ). در شکم آن ماهی گور او شدی. فنبذناه بالعراء و هو سقیم ( قرآن 145/37 ) گفت ما او را بزمین صحرای خالی از درخت بینداختیم و او بیمار بود و عراء زمینی باشد عاری و خالی از درختان و نبات. و قال الشاعر، شعر:

معنی کلمه ذوالنون در فرهنگ معین

(ذُ نُّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - صاحب ماهی . ۲ - لقب حضرت یونس (ص ) به خاطر رفتن در شکم ماهی .

معنی کلمه ذوالنون در فرهنگ فارسی

محمد ثانی چهارمین از امرای دانشمندیان در سیواس و قیساریه و ملاطیه (از ۵۳۷ ه. ق .تا ۵۶٠ ه.ق. ).

معنی کلمه ذوالنون در فرهنگ اسم ها

اسم: ذوالنون (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: zolnun) (فارسی: ذوالنون) (انگلیسی: zolnun)
معنی: صاحب ماهی، لقب حضرت یونس ( ص ) به خاطر رفتن در شکم ماهی، خداوند ماهی، همدم ماهی، ( اَعلام ) ) لقب حضرت یونس ( ع ) در قرآن مجید، ) ثوبان ابن ابراهیم [حدود، قمری] زاهد و عارف مصری، برده ی آزاد شده ای که یک بار به زندقه متهم و در بغداد زندانی شد

معنی کلمه ذوالنون در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:یونس (قرن ۷پ م)

معنی کلمه ذوالنون در ویکی واژه

صاحب ماهی.
لقب حضرت یونس (ص)
به خاطر رفتن در شکم ماهی.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالنون

نقل است که ذوالنون گفت: در بعضی از سفرهای خویش زنی را دیدم. از او سؤال کردم از غایت محبت. گفت: ای بطال! محبت را غایت نیست.
ذوالنون‑قدس اللّه روحه‑گوید که خدای را به خدا شناختم. و اگر مدد نبودی هرگز وی را نشناختمی.
شمر است و یزید اینکه بینید؟ در کسوت بایزید و ذوالنون
است، از قدیمان مشایخ است، ار طیفهٔ اول امام است منبر دار. سهل عاصم کتاب هد، کرده، و از وی حکایت و سخن آر دران ازو، وویرا دیده، اقران ذوالنون مصری٭ است او را سخنست در معرفت نیکو. استادان احمد بوالحواریست٭ نباجی گفت: الادب حلیة الاحرار. و هم وی گفت: لکل شئی خادم، و خادم الدین الادب.
ابروش بشکل نون و چشم سیهش در بحر فتاده بود همچون ذوالنون
نام وی محمد بن حسانست» بوعبداللّه جلا گوید: لقیت ستمائه شیخ ما رایت منهم مثل اربعة: ذوالنون المصری. و اباتراب النخشبی، و اباعبید البسری، و ابوالعباس عطا٭ بوعثمان آدمی٭ گوید:کی چون پیشین روز رمضان درآمدی، بوعبید بسری در خانه شدی، وزن و اهل را گفتی که در خانه برآورید و سوراخ بگذارید، و هر شبی نانی اینجا فرمی اندازید. چون روز عید بود در خانه باز کردندی و در خانه شدندی، هم چنان آن سی نان برجا بودی، و در زاویه نهاده، همه ماه نه نان خورد و آب، بر یک طهارت و بر یک طهارت و بر یک نماز. بوعبید گفت: صدق المحبة بطاعة المحبوب. هم وی گفت: ان اللّه تعالی عبداً ینظرون فی بدایاتهم الی نهایاتهم. گفت: اللّه تعالی را دوستان‌اند، کی در اول آخر این کار بینند و این بوعبید مردی بزرگ است.
از شکم ماهی بحر فنا دم مزن ای شیخ که ذوالنون نیی
مخلص‌الدین که نام و ذاتش را حوت گردون و حوت ذوالنونم
حکایت کنند کی ذوالنّون مصری کسی را نزدیک بویزید فرستاد تا خبر او باز پرسد و صفت وی بداند مرد ببسطام آمد و سرای بویزید پرسید اندر نزدیک ابویزید شد بویزید او را گفت چه میخواهی گفت بویزید را میخواهم بویزید گفت بویزید کیست دیرست تا من بویزید را میجویم، مرد بیرون آمد و گفت این دیوانه است با نزدیک ذوالنون شد و او را خبر داد که بویزید را برچه یافتم ذوالنون بگریست و گفت برادر من بویزید بخدای شد با اقران خویش.
گفت چون صحرا همه پربرف گشت رفت ذوالنون در چنان روزی بدشت