معنی کلمه شیدا در لغت نامه دهخدا
دل برد چون بدانست کم کرد ناشکیبا
بگریخت تا چنینم دیوانه کرد و شیدا.دقیقی.بمردی ز خورشید پیداتر است
به پیکار از شیر شیداتر است.فردوسی.برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا.فرخی.نکرد این دوستی بر دایه پیدا
وگرچه گشته بود از مهرشیدا.اسدی.عالم قدیم نیست سوی دانا
مشنو محال ِ دهری شیدا را.ناصرخسرو.نه سخن گفتن نباشد هرچه آنرا نشنوی
این چنین در دل تصور مردم شیداکند.ناصرخسرو.وآنکه گوید خواست ما را نیست میگوید خرد
کاین همانا قول مرد مست یا شیداستی.ناصرخسرو.گرچه تو ز پیغمبری و چون تو
با عقل و سخن بیهشی و شیدا.ناصرخسرو.درست وراست صفات تو گویم و نه شگفت
درست و راست شنیدن ز مردم شیدا.مسعودسعد.یکی بگرید بربیهده چو مردم مست
یکی بخندد خیره چو مردم شیدا.مسعودسعد.ز پستی لاله شد خندان چو روی دلبر گلرخ
ز بالا ابر شد گریان بسان عاشق شیدا.مسعودسعد.چون مست شیدا در شب یلدا بر در و دیوار می افتادم. ( مقامات حمیدی ).
کعبه قطب است و بنی آدم بنات النعش وار
گرد قطب آسیمه سر شیداو حیران آمده.خاقانی.تا تو به پری مانی شیدای توام دانی
یک شهر چو خاقانی شیدای تو اولی تر.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 621 ).شیدای هر مهوش نه ام جویای هر دلکش نه ام