درد آور
معنی کلمه درد آور در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه درد آور
به درد آورده ام پیمانهٔ مستانه گویی را به رقص افلاک را زین ساغر سرشار می آرم
پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است پیش خود باید جواب خاطر احباب داد
در دل آرام درد درد آورد داد آرام داده دل را درد
درد آورتر اینکه قاچاقبری، جنایت، آدمکشی و غارتگری را دیگران انجام میدهند، اما غالباً مهاجرین شیعه و بهویژه هزاره، پیامدهای آوارگی مانند تحقیر، توهین، بی سرنوشتی و بار منفی افغانی بودن را به دوش میکشند ایران ستیزی توطئهای است که از بدو تأسیس افغانستان تا کنون هر از چند گاهی چهرهٔ کریه آن نمایان شده و بیشتر مبنای قومی و فرهنگی داشت که در پناه تعصب کور مذهبی و فرقهای اجرا میشد، اما در دهههای اخیر خصومتهای ایدئولوژیک برخی گروهها و عناصر سکولار و نیز متحجرین سلفی و تکفیری نیز به آن اضافه شدهاست
روم گفتی و دردی آورم باز چو درد آوردی ای مونس دراگو
از دل و جان سوی تو پیغام درد آورده ام بی ملامت گوش کن چندانکه بگذارم بساز
روا باشد که بر دست وزارت ز تقصیر تو از درد آورد یاد
مرگ غالب دلت به درد آورد خویش را کشت و هرزه کشت آوخ
جوابی که در گوش گرد آورد نیوشنده را دل به درد آورد
سرت را ز گرودن به گرد آورم دل دوستانت به درد آورم
از عدم جسم خراب و رنگ زرد آورده ام تحفه یی امروز بهر اهل درد آورده ام