معنی کلمه خشک ریش در لغت نامه دهخدا
عدل تو بود اگر نه جهانرا نماندی
با خشک ریش جورفلک هیچ خشک و تر.انوری.با خشک ریش تیر فلک تن نهاده ایم
وز زخم گاه حادثه مرهم گشاده ایم.سیف اسفرنگی ( دیوان چ صدیقی ص 718 ).نه دشمنت بحوادث ز مرگ باز رهد
نه خشک ریش اجل به شود به پشما کند.ضیاءالدین فارسی ( از انجمن آرای ناصری ). || مکر و حیله. ( برهان قاطع ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). نفاق. ( ناظم الاطباء ) :
از قبل خشک ریش با همه کس
روز و شب اندر خصومت و جدلی.ناصرخسرو. || بهانه. عذر.عذر بیهوده. ( ناظم الاطباء ).
- خشک ریش کردن ؛ بهانه نمودن. ( از انجمن آرای ناصری ) :
خشک ریشت کند فلک بپذیر
تا تویی خشک و تر چو حوت و حمل.انوری ( از انجمن آرای ناصری ).