خاربست

معنی کلمه خاربست در لغت نامه دهخدا

خاربست. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) آنچه از خاربنان و خارخلاشه و امثال آن برگرد دیوار و باغ و کشت برای حفاظت آن فروبرند برای عدم دخول سوار و پیاده و دیگر حیوانات موذیه. ( آنندراج ). آنچه بر دور زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه است. ( انجمن آرای ناصری ). آنچه از خاربنان و امثال آن گرد باغ و گلزار فروبرند محافظت را و آن را پرچین و فلغند نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). آنچه بر گرد دیوار با گل مستحکم کنند و پرچین نیز گویند. ( فرهنگ خطی ). آنچه در زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه بندند. ( برهان قاطع ). آنچه از خار گرد باغ و زراعت حصار سازند. ( غیاث اللغة ) ( سراج اللغات ). دیوارچه ای از خار. پوشش بر سر دیوار از خار. لوسی. ( در تداول عامیانه مردم شمیران ). در اصطلاح عامه آن را پرچ گویند و معروف است که در اطراف باغها و باغچه ها برای منع آمد و شد مردم میسازند و آن را از بوته های خاردار و درختان درهم ترتیب دهند. ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به لغت پرچین شود :
جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست
دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان.خاقانی.بگرد دیده خود خاربستی از مژه کردم
که نه خیال تو بیرون رود نه خواب درآید.امیرخسرو دهلوی.بر گرد لعل تو که زمرد کشید سر
از سبزه خار بست به شکر کشیده است.( نصیری بدخشانی ( از آنندراج ).
خاربست. [ ب َ ] ( مص مرکب ) خاربست کردن باغ. رجوع به خاربست کردن شود.

معنی کلمه خاربست در فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) پرچین ، پرچینی ساخته شده از خار و خاشاک .

معنی کلمه خاربست در فرهنگ عمید

= پَرچین۲: به گرد دیدۀ خود خاربستی از مژه کردم / که نی خیال تو بیرون رود نه خواب درآید (امیرخسرو: ۴۱۲ ).

معنی کلمه خاربست در فرهنگ فارسی

خارچین، پرچین، دیوارکوتاه باغ یاکشتزارخاربند
( اسم ) دیواری کوتاه که از خار و خاشاک بدور مزرعه و باغ سازند خاربند خارچین.

معنی کلمه خاربست در ویکی واژه

پرچین، پرچینی ساخته شده از خار و خاشاک.

جملاتی از کاربرد کلمه خاربست

به گرد دیده خود خاربستی از مژه کردم که نی خیال تو بیرون رود نه خواب در آید
منم پر سرو و گل باغی ز فکر قد رخسارش که باشد تیر طعن عیب‌جویان خاربست من
برخاربست تن به حقارت نظر مکن کاین بوته خزان‌زده مستوکر هماست
باغ لطفی و از سنان ستم گرد تو خاربست بسیار است
زجوی دیده مگر منع سیل اشک توانم بخاربست مژه خاک مقدم تو کشیدم
بی زخم جفا، گشایش کار مجوی هرجا که گلی‌ست، خاربستی دارد
خاربست مژه به گرد بصر بر خس و خار بسته راه گذر
خود چه داند حال آن کش خاربستر خشت بالین تا کسی را جایگه برخشت و خاکستر نباشد
در چمن در ره نشانی مانده است خاربست آشیانی مانده است
آن باغ نوبری که رسیده ست میوه اش گرد تو نیزه های جفا خاربست توست